این مقاله به مناسبت فرا رسیدن نخستین سالگرد درگذشت اسطوره بی همتای دنیای کمیک ، استن لی، تقدیم میشود.
پیشنهاد میشه مقاله چطور استن لی دنیای مدرن ابرقهرمانی را پایه گذاری کرد را نیز مطالعه کنید.
همانطور که احتمالا قبلا با خواندن مقالات سایت ما متوجه شده اید در ابتدای دهه 60 میلادی ناشر و صاحب مارول به نام «مارتین گودمن» متوجه شد که دی سی با کمیک بوک "جاستیس لیگ" که یک تیم ابرقهرمانی بود به موفقیت مالی خوبی دست یافته بود. بنابراین نزد سردبیر خودش استن لی رفت و ازش خواست تا یک گروه ابرقهرمانی مشابه خلق کنه تا او هم به موفقیت مالی دست پیدا کنه. البته استن اولش از این ایده زیاد استقبال نکرد. دلیلش هم این بود که او آن موقع دو دهه بود که در دنیای کمیک بوک فعالیت کرده بود و به نوعی خسته و بی انگیزه شده بود . ضمن این که او به تازه گی دوران سخت دهه 50 میلادی رو پشت سر گذاشته بود و در این دهه کلا هیچ ناشر کمیک بوکی نبود که فروش خوبی داشته باشه . اوضاع ابرقهرمانان هم خوب نبود. چون دهه 50 با سخت گیری های خاصی مواجه بودند و سانسور شدیدی روی محتوای کمیک انجام میشد. مارول که اون موقع اسمش "اطلس" (Atlas) بود تقریبا به طور کلی کمیک های ابرقهرمانی را کنار گذاشته بود و روی ژانرهایی مثل علمی تخیلی، ترسناک و رومانس کار میکرد. استن به فکر افتاده بود شغل دیگری برای خودش دست و پا کنه. خودش گفته که به زنش گفته بوده "میخوام استعفا بدم". همسرش هم بهش جواب داده "خب پس چرا یه کمیک جدید اون جوری که خودت میلته نمینویسی؟ آخرش مثلا چی میخواد بشه؟ اخراجت میکنن؟ تو که خودت میخوای بری!".
سپس استن لی به همراه «جک کربی» کمیک "چهار شگفت انگیز" را خلق کرد که انصافا از هر نظر با جاستیس لیگ و هر کمیک دیگری که دی سی خلق کرده بود متفاوت بود. استن در واقع تمرکز اصلی خودش رو روی این گذاشته بود که یک سری ابرقهرمان خلق کند که مثل آدم های "واقعی" عمل و رفتار کنند. بنابراین اونا مثل آدم های عادی با هم جر و بحث میکردند ، مشکلات شخصی داشتند و ... به عبارتی دیگر بر خلاف قهرمانان دی سی که انگار اصلا زندگی شخصی ملموسی ندارند و همه چیز برایشان گل و بلبل بود ولی چهار شگفت انگیز درست مثل یک خانواده واقعی بودند با تنش هایی که در هر خانواده ای ممکنه پیش بیاد.
البته این رو هم بگیم که قبل از چهار شگفت انگیز جک کربی کمیکی را خلق کرده بود به نام " کاوشگران دنیاهای ناشناخته" (Challengers of the Unknown) که از نظر ایده کلی شباهت های زیادی با چهار شگفت انگیز داشت چون یک عده آدم را دیدیم که بعد از یک سانحه هوایی گرد هم می آیند. البته آنها خانواده نبودند، قدرت های فوق بشری هم نداشتند. مشکلات شخصی نداشتند و با هم جر و بحث نمیکردند ولی مثل چهار شگفت انگیز حالت ماجراجو داشتند و به دنیاهای دیگر هم میرفتند تا دست به اکتشاف بزنند.
حالا براتون اولین حضور آنها در دنیای کمیک را قرار میدهیم:
میبینید که شباهت هایی با چهار شگفت انگیز داشتند (چون طراحشون یک نفر بود به نام جک کربی) ولی دیالوگ های آنان را مقایسه کنید با دیالوگ های آقای استن لی در چهار شگفت انگیز:
تفاوت از زمین تا آسمان است و دیالوگ های «دیک وود» در کمیک " کاوشگران دنیاهای ناشناخته" دقیقا کلیشه ای و مطابق با کمیک های دی سی در آن دوران بود. چون شما بین گویش اعضای گروه کاوشگران تفاوتی حس نمیکنی و شخصیت پردازی آنها شبیه به همه ولی در عوض چهار شگفت انگیز هر کدام یک لحن و کاراکتر مختص به خود را دارند (شما میتونید اولین حضور گروه چهار شگفت انگیز در دنیای کمیک را اینجا با ترجمه فارسی بخونید) در مجموع نوع نگاه و نگرش جدید استن لی به ابرقهرمانان انقلابی بود. واقعا ابرقهرمانان را قبلا به این شکل ندیده بودیم که با هم جر و بحث کنند و مشکل داشته باشند. نوعی غیر قایل پیش بینی بودن (unpredictability) در تعاملات بین اعضای چهار شگفت انگیز بود که بسیار طبیعی جلوه میکرد. جالبه که در شماره 3 این کمیک یکی از اعضای اصلی «هیومن تورچ» از گروه میره! یعنی ببینید تنش و اختلاف تا کجا که بعد از فقط سه شماره همچین اتفاقی میفته!
البته از یاد نبریم که ایده ها برای شخصیت ها همیشه از جلسات و مباحث بین استن لی با طراحانش مثل جک کربی و استیو دیتکو ... نشات میگرفتند ولی نگرش و رویکرد نسبت به اینکه شخصیت ها چطور در داستان های خودشون به تصویر کشیده شوند چیزی بود که استن لی آن را پایه گذاری کرد. بعد از مدتی او کاملا به این نتیجه رسید که چنین نگرشی میتواند بخش مهمی از سبک جدید مارول در دنیای کمیک باشد. بنابراین حتی وقتی استن لی خودش نویسنده دیالوگ های داستان نبود به بقیه دستور داده بود که از این رویکرد پیروی کنند (مثلا استن از برادرش «لری لیبر» میخواست به جایش این کار را بکند).
و خیلی زود نوبت رسید به اسپایدرمن که بدون شک ماندگارترین و برترین شخصیتی است که استن لی آن را خلق کرد. استن لی برای خلق مرد عنکبوتی همان رویکردی که بهش اشاره کردم را دنبال کرد. بنابراین بار دیگر خوانندگان با شخصیتی آشنا شدند که تمام قوانین مرسوم و كلیشهای آن دوران را شكست و برخلاف ابرقهرمانان دیگر كه همیشه و از هر نظر ایدهآل و كامل بودند، در اغلب اوقات با مشكلات عدیده خانوادگی و اجتماعی مواجه بود و هیچ دل خوشی از قدرتهاي استثنايياش نداشت زيرا مجبور بود مدام با بیپولی دست و پنجه نرم كند و برای پرداخت قبض خدمات، اجارهخانه و خرج بیمارستان زن عموی مهربانش، مشكل داشت! او حتي چندین و چندین بار تصمیم گرفت حرفه سوپرقهرمانی را كنار بگذارد اما همواره در لحظه آخر و با به یاد آوردن حرفهای عمویش از این كار منصرف ميشد تا به مردم كمك كند، مردمي كه غالباً از او نفرت داشتند، زيرا جی. جونا جیمسون، ناشر بداخلاق و خسیس روزنامه دیلی بیوگل با انتشار مقالاتی انتقادی، چهرهاي خبیث و فرصتطلب از او در افكار عمومي ساخته بود. تمام موارد مذكور باعث شد تا خوانندگان به راحتی با اسپايدرمن همذات پنداری كنند. او با قهرمانان دیگر فرق داشت. او نه بيگانهاي شكستناپذير بود كه از سیاره دیگری آمده باشد و نه میلیونری خوشگذران كه با تجهیزات پیشرفتهاش به جنگ تبهكاران شهر برود. او یكی از "ما" بود، یكی از مردم عادی كوچه و خیابان كه همواره سعی داشت كاری را كه درست است انجام دهد و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد، هر چند كه گاهي اوقات مرتكب اشتباه میشد و حسابي گند ميزد! یکی دیگر از تفاوت های اساسی مرد عنکبوتی با دیگر ابرقهرمانان این بود که نوجوان بود و تا آن موقع نوجوانان فقط در نقش دستیار یا نوچه (sidekick) در دنیای کمیک حضور داشتند! و البته نکته دوم در نحوه تبدیل شدن پیتر پارکر به یک ابرقهرمان بود که متفاوت بود. یعنی اریجین (origin) او طوری بود که به خاطر خودخواهی خودش باعث مرگ عمویش شد و سپس به قهرمانی مسئولیت پذیر تبدیل شد (میتونید کمیک اریجین مرد عنکبوتی را اینجا با ترجمه فارسی بخونید) هر دوی این موارد برای زمان خودش بسیار جدید و انقلابی بود و از همان اول از اسپایدرمن شخصیتی منحصر به فرد ساخت.
شما حتی این موضوع را در نحوه خلقت شخصیتی مثل «دکتر استرنج» هم مشاهده میکنید. درسته که دکتر استرنج بیشتر مخلوق استیو دیتکو به حساب میاد و استن لی نقش زیادی در خلق او نداشت ولی دقت کنید که وقتی بعد از چند شماره که اریجین او روایت شد باز هم دیدیم که اولش مغرور بوده و همین غرور زندگی اش را عوض کرده (میتونید کمیک اریجین دکتر استرنج را اینجا با ترجمه فارسی بخونید).
بنابراین شما رد پای استن لی را در سرگذشت تمامی مخلوقاتی که آن دوران در مارول خلق شدند ملاحظه میکنید. همگی برای این که بیشتر جنبه "انسانی" پیدا کنند دارای نقطه ضعف بودند چون همه ما انسان ها جایز الخطا هستیم و استن لی این رو در وجود و اریجین قهرمانانش نهادینه کرده بود . و این است رمز ماندگاری و محبوبیت کاراکترهای مارول.
یکی از بهترین داستان های نوشته شده توسط استن لی مربوط به شماره 51 از کمیک چهار شگفت انگیز میشود که در آن مشاهده میکنیم «بن گریم» ملقب به «ثینگ» علیرغم چهره سنگی و هیولا مانند خودش ولی چه قلب مهربانی داشته که حتی یک فرد خبیث را الهام بخش خودش میکند و باعث میشود جان «رید ریچاردز» را نجات دهد (شما میتونید این داستان را اینجا با ترجمه فارسی بخوانید).
نمونه بارز دیگر در شخصیتی منحصر به فرد به نام «موج سوار نقره ای» یافت میشود. این شخصیت را استن به همراه جک کربی در کمیک های چهار شگفت انگیز خلق کرد و همانطور که پیشتر در این مقاله هم گفته بودم به شخصیت محبوب استن تبدیل شد، تا حدی که به کسی اجازه نمیداد داستانش را بنویسند! در واقع استن لی از ایده یک بیگانه فضایی که با انسان ها تعامل برقرار میکند بسیار خوشش می آمد (آن موقع موج سوار نقره ای به دست «گالاکتوس» در کره زمین گرفتار شده بود و حق نداشت آنجا را ترک کند). این ایده به استن اجازه میداد تا از دید متفاوتی به بشریت نگاه کند. به همین دلیل موج سوار به جاهای مختلف در سیاره زمین سفر و با مردم مختلف ارتباط برقرار میکرد. یکی از معروف ترین این داستان ها در شماره 5 از کمیک Silver Surfer اتفاق افتاد. نکته جالب درباره این داستان اینه که میبینیم یک کاراکتر سیاه پوست به نام «آلوین هارپر» با موج سوار نقره ای دوست شده (در حالی خیلی ها به خصوص سفید پوستان ازش بدشون میاد). هارپر حتی به موج سوار کمک میکنه تا بمبی که به دست «غریبه» کار گذاشته شده را خنثی کنه (برای آشنایی با شخصیت غریبه این مقاله را بخوانید).
همانطور که دیدید وقتی موج سوار داشت با غریبه میجنگید، آقای هارپر هم داشت اون بمب را خنثی میکرد. بنابراین استن لی در حرکتی که خیلی در آن زمان نادر بود از یک شخصیت سیاه پوست یک قهرمان ساخت (اون موقع کلا شخصیت سیاه پوست در دنیای کمیک خیلی کم بود حالا چه برسه بخواد کار قهرمانانه هم بکنه!). البته او پیشتر با خلق شخصیت هایی مثل «پلنگ سیاه» و «فالکون» نشان داد بود که چقدر با تبعیض نژادی مخالف و با تنوع فرهنگی و نژادی موافق است ...
مهدی ترابی مهربانی
منبع: سایت CBR
All rights reserved © Spidey.ir 2018
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مطالب مرتبط:
10 کمیک برتر «استن لی»
10 حضور افتخاری ( کامئو ) برتر " استن لی " در فیلم های سینمایی
چطور استن لی دنیای مدرن ابرقهرمانی را پایه گذاری کرد
10 شخصیت برتر دنیای کمیک که توسط «استن لی» (STAN LEE) خلق شدند
15 حقیقت شگفت انگیزی که درباره استن لی نمیدانستید!
بزرگان تاریخ كمیك های اسپایدرمن: استن لی و استیو دیتکو
مارك میلار: استن لی از والت دیزنی مهم تر است
10 قهرمان مارول که احتمالا نمیدانستید توسط استن لی خلق شده اند!
حضور افتخاری استن لی در فیلم های مارول
حضور استن لی در فیلم ها و بازی های مرد عنكبوتی
بزرگان تاریخ كمیك های اسپایدرمن: استن لی و استیو دیتکو
تصاویری از «استن لی» سر صحنه فیلمبرداری "مرد عنكبوتی شگفت انگیز 2"!
نظر «استن لی» درباره «اندرو گارفیلد»! (خبر آپديت شد!)
دیدگاهها
شاید فکر کنید حرفایی که میزنم اسپمه ولی واقعا به درون الهی خودتون فرو برید و تامل کنید، اگر خرد استن لی نبود دنیا به همون راهی که کمیک بوک داشت توی دهه 30 الی 50 داشت توش دفن میشد ادامه میداد. اگر جلوش گرفته میشد مطمئنا همین رخ میداد. باید آدم ها یاد بگیرند که همدیگه رو همینطوری الکی و واسه تفریح زمین نزنند. اگه یه سری ها از شماها اون زمان جای همسال های الکس راس توی دوران بچگیش بودید میگفتید نقاشی هاش چه مسخره است. ولی الان ببینید داره توی نقاشی غوغا میکنه. همین حرفم که چیز های مهم از چیز های کوچک شروع میشه. ما با هر حرفمون روی آدم ها تاثیر میگذاریم. اگر به یکی بگی به تو هیچی نمیشی واقعا خیلی وقت ها پیش میاد که به یک نفر این حرفارو میزنی فکر میکنه که هیچی نمیشه و هیچ کاری نمیکنه و ناامید کنج خونش مینشینه و غصه میخوره و در آخر بدون افتخار میمیره چون بهش گفتی هیچی نمیشی. تو با همین حرفت روی زندگی بسیاری ها تاثیر گذاشتی. اون هم چون بخاطر حرف تو هیچ کاری توی این دنیا نکرده روی دنیا تاثیر گذاشته چون میتونست از خردش استفاده کنه و دنیا رو تغییر بده. تغییر دادن دنیا یا تاثیر گذاشتن دنیا هیچ ربطی به مثبت بودن اون تاثیرات و تغییرات نداره. حتما و همیشه معنی مثبت نمیده. داخل کلمه چیز مثبتی ننوشته. چون معنی های بخصوص خودشون رو دارند. کم کم همه خواهند فهمید که بشر روی حماقت و کارهای مسخره خودش داره غرق میشه و بشر خیلی چیز ها باید یاد بگیره. چون بیشتر جهان خیلی چیزهارو نمیدونه.
ما همیشه با کارهامون روی زندگی ها تاثیر میزاریم. مثلا میتونستم این نظر رو ننویسم که یه سری هاتون فکر نکنید دیوونه ام یا بگید چقدر زیاد نوشتی یا نظرت ربط خاصی به مقاله نداشت که منظورم با آقای ترابی یا عمو مختار یا خیلی از مدیران و پیشکسوتان نیست چون از همه توی سایت بیشتر صلاح هارو میبینند و ارزیابی میکنند. ولی به هر حال اگر امیدوارانه به قضیه نگاه کنم اگر تونستید تجربه معنوی نه تجربه ای که مربوط به کارهایی که دنیای فانی کردی میشه، کسب کنید. یه سری از حرف ها و شاید همینطور حرف هایی که الان زدم رو خواهید فهمید.
#3
من یه جا میخوندم که سخن بزرگترین قدرت بشره ولی چون بشر به قدرتش اعتقاد نداره همیشه علیه خودشون استفاده می کنند.
استن تو حرف نداری تو یک اسطوره ای.یه نکته جالب وجود داره حدود دو روز پیش استاد انگلیسی ام گفت راجب یک شخص بزرگ بنویسید که در زندگی اش ثمره ای داشته.همه یا رونالدو نوشتن یا چنتا فوتبالیست دیگه که البته همشم از ویکی پدیا کپی بود وقتی راجب استن نوشتم و اوریجینزی که واسه اسپایدرمن خلق کرده بود.اونقدر خوشش اومد و گفت یک اسطوره واقعا ایچنینی که تاثیرش روی دنیاست نه روی خودش گفت مثلا رونالدو جز پولی که واسه خودش ساخته کاری واسه عام و جامعه به طور مداوم یا زنجیر وار کرده؟
این طوری بود که تاثیر استن لی رو روی فردی دیدم که زیاد علاقه ای به ابر قهرمانان نداره و اینچنین تعریف میکنه.درضمن جز برترین های آموزشگاهم شد.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا