به مناسبت انتشار بازی جدید «انتقامجویان» (Avengers)، به بازبینی و مروری بر یکی از برترین دورههای تاریخِ این گروه خواهیم پرداخت.
مقدمه: «برایان مایکل بندیس»، نویسندۀ باسابقۀ دنیای کمیک سال ۲۰۰۴ با داستان «انتقامجویان: ازهمپاشیده» (Avengers Disassembled) کارِ خود بر عنوان انتقامجویان را آغاز کرد. او در این داستان که یکی از دارکترین، تراژیکترین، و برترین داستانهای تاریخِ این گروه برشمرده میشود، راه را برای داستانهای آیندهاش هموار کرد: او انتقامجویان را در هم شکست و سپس با عنوان «انتقامجویان جدید» (New Avengers) دوباره این گروه را گرد هم آورد. ایدۀ انتقامجویان جدید همانی بود که از سال ۱۹۶۳ بارها شنیدهایم و به نوعی معرّف این گروه است: روزی سرنوشتساز، گروهی از قهرمانان برای مقابله با تهدیدی که هیچکدام به تنهایی توان مقابله با آن را نداشتند، با هم متّحد شدند و انتقامجویان را تشکیل دادند. از همان ابتدا مشخص بود بندیس قصد بازتعریف هرآنچه از انتقامجویان میشناسیم و برایمان آشناست را دارد. او تنها ترکیبِ تیم را تغییر نداد؛ او به کلّی دیدگاه مردم دنیا راجع به این گروه را تغییر داد و قویترین قهرمانان زمین را بیشتر به سان انسانهایی واقعی تا قهرمانانی شکستناپذیر به تصویر کشید. اعضای انتقامجویان جدید صرفاً یک تیم نبودند؛ آنها مانند یک خانواده با پیوندی حتی قویتر نسبت به اعضای گروهِ کلاسیک بودند. به مناسبت انتشار بازی جدید انتقامجویان ساختۀ اسکوئر انیکس، تصمیم گرفتیم در این مقاله که برگرفته از وبسایت ComicVerse است، نگاهی داشته باشیم به این دورۀ مهم و تأثیرگذار در تاریخ داستانهای قویترین قهرمانان دنیا. با ما همراه باشید...
※ توجّه: این مقاله شامل اسپولرهای داستانی از سری نخست کمیکبوکهای «انتقامجویان جدید» (New Avengers) است.
ضمنا برای خواندن کمیک های New Avengers به زبان فارسی به اینجا بروید.
تاریخچهای کوتاه از سریِ «انتقامجویان جدید»
همانطور که پیشتر گفتیم، دورۀ فعّالیت بندیس روی انتقامجویان عملاً از آرک داستانی «انتقامجویان: ازهمپاشیده» شروع شد. در این داستان، «اسکارلت ویچ» که از ضایعۀ ذهنی عظیمی رنج میبرد (چرا که دو فرزندِ از دست رفتهاش را به یاد آورده بود) دنیای انتقامجویان را به جهنمی تمامعیار تبدیل کرد و حتی موجب مرگ برخی از اعضاء (مانند «هاکای») شد. نتیجۀ این رویداد ناگوار انحلال انتقامجویان بود. چندین ماه بعد (هم در دنیای واقعی و هم در دنیای کمیک)، فرار همهجانبۀ ابرشروران دارای قدرتهای فوقبشری از ابرزندان «رافت» (Raft) باعث جمعشدن گروهی جدید از انتقامجویان شد. این تیم جدید از ابتدا شامل چندی از اعضای قدیمی و باسابقۀ انتقامجویان مانند کاپیتان آمریکا و آیرون من و اعضایی جدید مانند اسپایدرمن، لوک کیج و اسپایدروُمن بود. همچنین کمی بعد افراد دیگری مانند ولورین و سنتری نیز به تیم پیوستند. امّا مقابله با زندانیان فراری تنها شروع کارِ انتقامجویان جدید بود و چندی بعد تیم درگیر مبارزه با مأموران فاسد شیلد در سرزمین وحشی (Savage Land)، بازیابی حافظۀ سنتری، مبارزه با نینجاهای فرقۀ هند در ژاپن، و مقابله با پسآمد و نتیجۀ رویداد House Of M شدند. سپس نوبت به رویداد «جنگ داخلی» (Civil War) رسید تا همهچیز را دگرگون و تیم را دو دسته کند. پس از درگیری دو طرف و پایانِ نخستین جنگ داخلی قهرمانان مارول، ترکیبی جدید شامل لوک کیج، اسپایدرمن، اِکو (مایا لوپز)، آیرون فیست، رونین (کلینت بارتون)، و دکتر استرنج جان دوبارهای به انتقامجویان جدید بخشید. پس از آن نیز اسکرالها وارد داستان شدند که کاشتِ داستان «تهاجم مخفی» (Secret Invasion) بود. باری دیگر امّا رویداد «سلطۀ تاریک» (Dark Reign) بازی را به کلّ تغییر داد. اینبار انتقامجویان نه تنها تحت تعقیب بودند، بلکه شروری مثل نورمن آزبورن ریاست را به عهده گرفته بود. به طبع این دوره هم با شروع داستان «محاصره» (Siege) پایان یافت و انتقامجویان جدید خود را پیروز میدان دیدند.
انتقامجویان جدید، نقطۀ کانونیِ جهان مارول
حال که وارد اتمسفر انتقامجویان جدید بندیس شدیم، خوب است به نخستین نقطۀ قوّت و برتری این سری بپردازیم. زمانی که بندیس سکّاندار عناوین انتقامجویان بود، عملاً داستانهای دنیای مارول تحت کنترلِ او بودند. در واقع اگر از جنگ داخلی و «جنگ جهانی هالک» (World War Hulk) چشم بپوشیم، میتوانیم ادعا کنیم به تقریب همۀ رویدادهای بزرگ و جهانشمول مارول در دهۀ نخست قرن ۲۱ را بندیس نوشته است. در این میان عنوان انتقام جویان جدید حکم نقطۀ کانونی جهان مارول را داشت و به نویسنده این امکان را میداد تا برای رویدادها و سریهای آیندهاش با دستِ باز مقدمهچینی و پیریزی کند. به همین دلیل ردّ پای هر رویدادی که بندیس در آن دوره نوشته است، در سری انتقامجویان جدید پیدا میشود. برای نمونه، خوانندگان نخستین اشاره به تهاجم اسکرالها به زمین را در شمارۀ ۳۱ انتقامجویان جدید دریافت کردند. جایی که اکو دست به قتل الکترا میزند و در کمال تعجب میبیند که او الکترای واقعی نبوده و اسکرالی بوده که خود را در قالب او جا زده بوده. از آنجا به بعد انتقامجویان جدید نمیدانستند به چه کسی میتوانند اعتماد کنند و به چه کسی نمیتوانند (در واقع آنها بیشتر از همه به تونی استارک بدبین بودند و او را اسکرال میپنداشتند!). این پیوستگی بین خطوط داستانی موازی در انتقامجویان جدیدِ بندیس بسیار حیاتی بود و به نحو احسن نیز انجام شد و جواب داد. به لطف تلاش و پیگیریهای مداوم و بسیار بندیس، داستان همواره با آرامی و ملایمت پیش میرفت. و پیش از اینکه این شیوۀ روایت داستان در سری به امری عادی بدل شود، هیچ لکنتی در پیش رفتن از نقطهای به نقطۀ دیگر، حتی در زمان بزرگترین تغییرات و تحوّلات حسّ نمیشد. این تسلط و کنترل بندیس روی داستان حقیقتاً شایستۀ ستایش است.
تجدید ساختار انتقامجویان
موفقیت انتقامجویان جدید بندیس صرفاً با اتصال و هماهنگی دقیق و قدرتمند با دنیای بزرگ مارول دستیافتنی نیست. مهمترین نکته دربارۀ این سری این بود که میبایست از ابتدا باطراوت میبود و این طراوت را تا آخر حفظ میکرد. خوشبختانه بندیس در این بخش کاملاً موفّق بود. حقیقت این است که عناوین انتقامجویان سالها بود که عملکرد راضیکنندهای نداشتند و غالباً این حس را القاء میکردند که هدف از انتشارشان، صرفاً نشاندادن قهرمانان در حال زدوخورد در کنار یکدیگر بوده و بلوغ شخصیتی به هیچ نوعی در این میان دیده نمیشد. امّا بندیس این قاعده را به کلّی تغییر داد.
ترکیب جدید تیم خود به تنهایی باعث ایجاد تغییرات بزرگی شد. برای نمونه لوک کیج از آن ابتدا نشان داد میخواهد نقش بزرگ و تأثیرگذاری در انتقامجویان جدید داشته باشد و همین هم شد. در واقع پس از وقایع جنگ داخلی، او عملاً نقش رهبر گروه را بازی میکرد (پیشتر در مقالۀ «چطور زیرشاخۀ MAX Comics آیندهأ انتشارات مارول را دگرگون کرد» به این موضوع پرداخته بودیم که این تصمیم بندیس چه تأثیر بسزایی در احیاء و به اوجرساندن لوک کیج داشت). اضافهکردن شخصیت مرموزی مانند اسپایدروُمن به ترکیب تیم نیز لایهای از رمز و راز و تعلیق به داستانهای انتقامجویان افزود که پیش از این ردپایی از آن در داستانهای این گروه دیده نمیشد. دیدنِ اسپایدرمن، که به عنوان کاراکتری که تمایلی به عضویت در گروههای ابرقهرمانی ندارد شناخته میشود، در ترکیب جدید انتقامجویان بدونشک دلپذیر بود. عضویت در انتقامجویان تغییر عمدتاً خوبی در پیتر پارکر ایجاد کرد و تماشای رشد شخصیتی او به عنوان عضوی از تیم برای هواداران این شخصیت جالب و لذّتبخش بود. همچنین بارِ کمدیای که اسپایدرمن میافزود از یکنواختشدن ریتم داستان جلوگیری میکرد.
ترکیب جدید، عملکرد انتقامجویان را نیز دستخوش تغییر کرد. جدای از کارهای عظیم و نجات دنیا که جزء جداییناپذیر داستانهای انتقامجویان به حساب میآید، تیم پس از جنگ داخلی بیشتر درگیر مبارزه با جرموجنایت در سطح خیابان شد که طراوت و تازگی خاصی داشت. به طور کلّی، انتقامجویان جدید چه به انجام مأموریتی در ابعاد بزرگ و چه در ابعاد کوچک میپرداختند، همهچیز رنگ و بوی تازهای داشت.
انتقامجویان جدیدِ بندیس حتی در دارکترین داستانهایش، به مخاطب حسّ خوبی منتقل میکند. داستانها واقعاً حالخوبکن هستند. این عنوان ابایی ندارد خواننده را به اتمسفری ناشناخته ببرد، در حالی که همزمان حسّی کاملاً آشنا به او منتقل کند. انتقامجویان جدید، افزون بر گردهمآمدن قهرمانان برای مقابله با تهدیداتی بیاندازه بزرگ که عملاً مضمون همۀ داستانهای انتقامجویان است، از تعامل قهرمانان محبوبِ خوانندگان با هم و رشد شخصیتیشان در کنار هم نیز بهره میبَرد. در یک جمله، انتقامجویان جدیدِ بندیس به هیچوجه به تکرار مکرّراتی که هوادارن آنها را از بَرند نمیپردازد.
جذّابیت داستان خارج از صحنههای اکشن
اکشن جزئی جداییناپذیر از عناوین انتقامجویان است؛ و انتقامجویان جدیدِ بندیس نیز مملو از آن است. این عنوان سراسر سرگرمکننده و هیجانانگیز است. امّا داستانی که صرفاً روی اکشن اتکا کند، پس از اتمام نبرد و زدوخورد چیزی برای عرضه ندارد. برترین لحظات این عنوان، آنهایی اند که اعضای تیم گوشهای مینشینند و به استراحت میپردازند. در این لحظات، شخصیتها خود را در قالب انسانهایی واقعی نشان میدهند. یکی از لحظات بهیادماندنی انتقامجویان جدیدِ بندیس، جاییست که تیم نه در حال مبارزه با خبیثی به نام «هود»، بلکه در حال مشورت راجع به اینکه چه کسی پس از وقایع تهاجم مخفی باید رهبر جدید گروه شود بودند. لحظۀ جالب دیگری، زمانی بود که در شمارۀ ۵۰ انتقامجویان جدید، نورمن آزبورن از تیم جدید انتقامجویانِ خود رونمایی کرد و اعضای واقعی انتقامجویان روبهروی تلویزیون از نسخههای کپی خود شکایت میکردند! این لحظۀ خندهآور یکی از آن چیزهاییست که قبلتر زیاد در کمیکهای انتقامجویان نمیدیدیم. لحظههای اینچنینی در سراسر این عنوان دیده میشوند و هر کدام از هم متمایز و رنگوبویی خاص دارند. بندیس به نحو احسن انتقامجویان را در حال انجام کارهای کوچک و انسانی به تصویر میکشد، امّا شمارۀ سالانۀ اوّل پا را فراتر میگذارد و به ازدواج لوک کیج و جسیکا جونز (که به یکی از برترین زوجهای دنیای کمیک تبدیل شدند) میپردازد. بندیس در حرکتی هوشمندانه تمرکز داستاناش را بیشتر روی ازدواج لوک و جسیکا تا کارهای ابرقهرمانی معمول معطوف کرد و نشان داد برای شخصیتها حقیقتاً ارزش قائل است و میخواهد آنها را به عنوان انسانهایی واقعی که رشد میکنند و بالغ میشوند، توسعه دهد و به تصویر بکشد.
ساختار خانوادهمانند انتقامجویان جدیدِ بندیس
لحظههای آرامبخش و صمیمانهای که بالاتر به آن پرداختیم، وظیفهای بیشتر از سبککردن اتمسفر داستان دارند. در آن لحظات است که ما قویترین روابط را بین اعضای گروه میبینیم. لحظاتی مانند گفتوگوی کاپیتان آمریکا و آیرون من پس از ماهها دربارۀ برگرداندن تیم هستند که خواننده را مشتاق و هیجانزدۀ اتفاقات آینده میکنند. امّا این لحظاتی مانند زمانی که اسپایدرمن هویّتاش را باری دیگر برای اعضای تیم فاش کرد، هستند که اعتمادی خانوادهگونه بین اعضاء برقرار میکنند. اینکه گروه پس از جنگ داخلی چطور به سرعت بهبود یافت و دوباره روی پای خود ایستاد جای تعجّب است. ابتدا، وقتی کاپیتان آمریکا و آیرون من غایب بودند، «انتقامجویان» خواندنِ این گروه کمی عجیب به نظر میرسید؛ امّا، همانطور که لوک کیج در شمارۀ ۲۸ انتقامجویان جدید گفت، آنها انتقامجویان هستند. چه پای بازیکنان بزرگِ تیم در میان باشد چه نباشد، این همان تیمیست که استیو راجرز به آن باور داشت. این تیمیست که هرکس میتواند به آن باور داشته باشد. اعضای تیم رابطهای خالص و عمیق با هم داشتند و با وجود تمام چالشهایی که با آن روبهرو شدند و میبایست تحمّلشان میکردند، تا آخر همینطور ماندند.
البته به هیچ وجه نمیتوان ادعا کرد که این رابطۀ خانوادهگونه در تیم اُریجینال انتقامجویان جایی نداشت؛ چرا که اگر اینطور بود، جداییشان در پایان داستان انتقامجویان: ازهمپاشیده تا این اندازه غمانگیز و تراژیک از آب درنمیآمد. امّا رابطۀ بین اعضاء در انتقامجویان جدیدِ بندیس، با اینکه آنها مدّتزمان کمتری را کنار هم سپری کردند، قویتر به نظر میرسد. در واقع این توانمندی بندیس را میرساند که توانست در مدّت بسیار کوتاهی، چنین قلب و روحی به انتقامجویان جدید تزریق کند. همین، سرانجام کارِ گروه در شمارۀ «پایان انتقامجویان جدید» (New Avengers Finale) را بسیار غمانگیز میکند.
نمایش وجهۀ انسانی قهرمانان
بدیهیست که تیم و رابطۀ بین اعضایش بدونِ خودِ اعضاء به وجود نمیآمد. و انتقامجویانِ جدید بندیس حقیقتاً بازیکنانی خارقالعاده دارد. این تیم تنها نسخهای جدید از انتقامجویان برای دوره و زمانهای جدید نیست؛ این تیم در مقایسه با تیم کلاسیک حتی واقعگرایانهتر به نظر میرسد. بندیس میداند هر داستان خوبی در وهلۀ اوّل نیازمند شخصیتهایی مناسب است و در انتقامجوبان جدید از تمام شخصیتها بهترین بهره را میبرد. او شخصیتهای نامآشنا را بیش از پیش توسعه میدهد و شخصیتهای گمنام را بازسازی و احیاء میکند. برای نمونه، اسپایدروُمن در طول سری رشد و توسعۀ زیادی را تجربه میکند. البته، او وسط کار ملکۀ اسکرالها از آب در میآید، امّا حتی بعد از آن که شخصیت اصلی باز میگردد دوباره معرفی میشود، باز هم آرک داستانی بسیار دراماتیکی را تجربه میکند. کلینت بارتون در انتقامجویان جدید نقش پیشبینیناپذیری دارد. او به طور غیرمنتظرهای در قالب رونین وارد تیم میشود و آرک داستانی حسابشدهای را میپیماید. هاکایِ سابق اینبار زمانی برای درخشش پیدا میکند و از عضوی معمول در تیم، به رهبرِ آن تبدیل میشود. یکی دیگر از آرکهای جذّاب متعلق به لوک کیج است؛ شخصیتی که علاقۀ نویسنده به آن بر هواداران پوشیده نیست. او در کنار ولورین و اسپایدرمن، یکی از اعضایی بود که از آغاز تا پایان در تیم حضور داشت. لوک از ابتدا نقشی مهم و منحصربهفرد در انتقامجویان جدید داشت و این امر پس از جنگ داخلی حتی پررنگتر هم شد و نقشی شبیه به رهبر تیم را بازی میکرد. او حتی زمانی که رهبر تیم نبود هم نقشی متقاعدکننده داشت. میتوان گفت این مورد بیشتر به لطف رابطهاش با جسیکا جونز و فرزندشان محقق شد. به هر حال، او یکی از اعضای سرسخت و رک و بیریای انتقامجویان جدید بود.
دیالوگنویسی تأثیرگذار و غالباً هدفمند
اگر بتوان یک ایراد به انتقامجویان جدیدِ بندیس وارد کرد، آن به سبک خاص روایت داستان این نویسنده بر میگردد. اگر از دنبالکنندگان برایان مایکل بندیس هستید یا دست کم تعدادی از آثار او را خواندهاید، حتماً متوجه دو مشخصۀ بارز در آثار این نویسنده شدهاید: دیالوگهای طولانی و متد روایت داستان موسوم به ۱Decompression. عنوانِ انتقامجویان جدید مانند هر داستان عظیم دیگری خالی از نقاط ضعف (هر چند کم) نیست و مورد یادشده بسته به سلیقۀ خواننده میتواند یکی از آنها برشمرده شود. در واقع مشکلی که بسیاری با داستانهای بندیس دارند، این است که دیالوگهای بسیاری در داستان وجود دارند که اگر حذف میشدند، لطمهای به داستان وارد نمیشد. بندیس دیالوگنویس قهاریست؛ در این مورد شکی نیست. امّا گاهی همین موضوع باعث میشود حبابهای دیالوگ فضای بیشتری نسبت به طرّاحیها اشغال کنند! در انتقامجویان جدید لحظات زیادی وجود دارند که خواننده با خودش فکر میکند اگر از حجم دیالوگها کاسته میشد، واقعاً چیز خاصی از دست نمیرفت. البته این مشکل (اگر میتوانید به چشم مشکل به آن نگاه کنید) به راحتی قابلچشمپوشی و نادیدهگرفتن است. بسیاری از دیالوگهایی که بندیس مینویسد، هرچند ممکن است اضافی به نظر برسد، تأثیر بهسزا و مطلوبی در داستان دارند و یا به منظور پیشبرد داستان، کندوکاور در شخصیتها و ارائۀ اطلاعات راجع به آنها، و یا ملایمکردن فضا و اضافهکردن لایهای از طنز (معمولاً در صحنههای غیرجدّی) استفاده شدهاند. جدای از آن، انتقامجویان جدیدِ بندیس از مشکل بزرگ یا خاصی رنج نمیبرد. شاید تعدادی از آرکها نسبت به بقیه جذّابیت کمتری داشته باشند، امّا در بدترین حالت هم میتوان چیزهای لذّتبخش زیادی در داستان پیدا کرد. همین موضوع این عنوان را به نقطۀ شروعی عالی برای خوانندگان جدید تبدیل میکند. همیشه، حتی در ضعیفترین داستانهای این عنوان، چیزی لذّتبخش پیدا میشود.
۱. Decompression در واژه به معنای «ناهمفشردهسازی» یا خارجکردن از حالت فشرده بوده و در دنیای کمیک به شیوۀ روایت داستانی اطلاق میشود که در آن فضای بیشتری به لحظات مستقل، مانند تعامل شخصیتها با هم، اختصاص مییابد و در نتیجه پلات با سرعت کمتری پیش میرود و طولانیتر میشود. این نوع روایت داستان تقریباً در همۀ آثار بندیس دیده میشود و به نوعی به شناسه و امضای این نویسنده تبدیل شدهاست. بهترین نمونه از این متد در میان آثار بندیس، سری «اسپایدرمن نهایی» (Ultimate Spider-Man) است که در آن ۶ شمارۀ متوالی به روایت اُریجین اسپایدرمن (در مقایسه با شمارۀ ۱۵ Amazing Fantasy که تعداد صفحاتاش به بیستتا نمیرسید) اختصاص یافتهاست. هرچند که بندیس اوّلین کسی نیست که این سبک را (که از مانگاهای ژاپنی الهام گرفته شده) وارد کمیکهای آمریکایی کرد، امّا به همین خاطر میزبان انتقادات زیادی شدهاست. در واقع بازخوردها به این سبک سلیقهایست و هم منتقدان سرسختی دارد و هم هواداران دوآتشهای. بنابراین واقعاً نمیتوان آن را از نقاط ضعف یا قوّت هیچکدام از آثار بندیس، از جمله انتقامجویان جدید به حساب آورد.
هموار کردن مسیر برای داستانهای آینده
بندیس وظیفۀ عظیمِ هدایت و رهبری عصری جدید برای انتقامجویان را بر عهده داشت و خود را به نویسندۀ اصلی و پرچمدار مارول از میانه تا انتهای دهۀ نخست قرن ۲۱ تبدیل کرد. این مسئولیتِ زیادی برای یک نویسنده است و خوشبختانه، بندیس ثابت کرد که فرد درستی برای اینکار است. تا به امروز، انتقامجویان جدید بندیس یکی از پراحساسترین، خاصترین و برترین دورهها در تاریخ حدوداً هفتادسالۀ این گروه برشمرده میشود. رشد و توسعۀ تأثیرگذار شخصیتها، اکشنی که نفس را در سینه حبس میکند، پیوستگی و وحدت بین داستانکها و شخصیتها، همه و همه باعث میشوند در این عنوان همیشه چیزی برای لذّتبردن و فراتر از آن وجود داشته باشد. انتقامجویان جدید حتی در بدترین حالت خود، همواره شیوههای جدیدی پیدا میکند تا مخاطبش را نگه دارد و علاقهاش به مجموعه را حفظ کند. لازم به ذکر است که بندیس پس از سری نخست انتقامجویان جدید، در کنار سری اصلی «انتقامجویان» سری دوّمی نیز از این عنوان را تحت برچسب «عصر قهرمانانه» (Heroic Age) نوشت که با وجود اینکه میتوان از آن لذّت برد، سری نخست همواره در جایگاه بالاتری، قرار میگیرد هم از لحاظ کیفی و هم در قلب هواداران. در نهایت، بندیس مسیر را برای آیندۀ انتقامجویان هموار کرد و نشان داد که انتقامجویان و داستانهایشان چه پتانسیل بالایی دارند. بعد از این عنوان بود که محبوبیت انتقامجویان از افراد-ایکس نیز پیشی گرفت. حقیقتاً این دوره، یکی برترین دورههاییست که انتقامجویان به خود دیدهاند و خواندناش به تکتک هواداران توصیه میشود.
محمد صالح حیدری
Spider-Fan
برگرفته از وبسایت ComicVerse.com
All rights reserved © Spidey.ir 2020
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مطالب مرتبط:
15 شخصیتی که می توانند بر سلستیال ها غلبه کنند
معرفی 20 تیم برتر انتقام جویان
کمیک انتقام جویان جدید (NEW AVENGERS) ترجمه شد + لینک دانلود
10 كمیك برتر انتقام جویان (AVENGERS) + لينك دانلود
رتبه بندی قوی ترین قهرمانان کیهانی مارول
معرفي نیروی های کیهانی در دنیای مارول
رتبه بندی قوی ترین ابرشرورهای مارولرتبه بندی قوی ترین اعضای گروه انتقام جویان
15 شخصیت خبیث برتر دنیای کیهانی مارول
10 زن نیرومند دنیای کمیک بوک های ابرقهرمانی
رتبه بندی 15 سلاح قدرتمند دنیای کمیک
دیدگاهها
از ایده و تعامل انتقام جویان جدید واقعا خوشم میومد و انگار یک خانواده بودند تا یک تیم
بازم ممنون اقای حیدری که مارو بیشتر با این تیم اشنا کردید
تشکر از صالح جان، که مثل همیشه گل کاشتند و مقالهای به مراتب کاملتر و باجزئیاتتر از منبع اصلی نوشتند.
این مقاله من رو بیشتر از همیشه شیفته گروه اونجرز کرد واقعاً آقای برایان مایکل بندیس با این سری اونجرز تنوع خاصی رو در داستان های مارول ایجاد کرد وو جون داد بهش وو اینکه آقای حیدری اونجا که نوشتین موقعی که کپ آمریکا وو آیرون من در گروه غایب بودن اونجرز گفتن به این گروه عجیب میشد واقعاً همینطوره الانم داخل فیلم های mcu میدونیم که اعضای اصلی این گروه فرق میکنه وو دیگه اعضای قبلی نیستن به خصوص استیو راجرز وو تونی که مهم ترینشون هست..همین قضیه باعث میشه که این گروه جدید با اعضای اصلی جدید حسه اونجرز رو ندن وو همونطور که گفتین اونجرز گفتن به این گروه عجیب بشه وو همینطور فکر نکنم داخل فیلم های جدید اونجرز ثور یا هالک یا کلینت بارتون رو همیشه داخل فیلم های اونجرز ببینیم
در کل بازم مرسی آقای حیدری بابت این مقاله وو همینطور خسته نباشین مقاله از اون مقالاته طولانی بود که آدم برای نوشتنش حوصله میخواد دستتون درد نکنه
دستتون درد نکنه و خسته نباشید
راستش من هنوز هم یادم میاد که وقتی کمیک های نیو اونجرز رو میخوندن متوحه شدم که دیالوگ های خیلی طولانی داره و هنوزم چنتا تکه کوچیک از اون پلان هارو یادم میاد که پر از دیالوگ بود من راستش به نظرم خوش اومدن از این نوع داستان نویسی تو دوحالت خوبه اولی اینکه ما شخصیت هارو دوست داشته باشیم و از اون شخصیت ها خوشمون بیاد اینطوری خیلی دوست داریم که داستان اونها حتی یکم کش پیدا کنه و کامل تر گفت ک گوی انهارو ببینیم و دوم اینکه هم نویسنده لایق و عالی باشه هم مترجم(این گزینه فقط واسه ایرانیاست ) ولی واقعا من یکی به خاطر ترجنه و روان دلنشینتون هم که شده کمیک هایی که دیالوگ زیاد هم داشته باشن تا اخر میخونم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا