پس از معرفی 10 زوج عاشق برتر در فیلم های کمیک بوکی حالا وقتشه بریم سراغ سریال های تلویزیونی!
مقدمه: ابرقهرمانان به عنوان یکی از منابع اصلی امید و خوش بینی در فرهنگ عامه پسند عمل میکنند. آنها به عنوان قهرمان، مردم را نجات میدهند و در این فرآیند دنیا را نیز از دست خودش نجات میدهند. داستان ها و ماجراهای آنها به طور انکار ناپذیری امید بخش، ایده آلیستی و به شیوه خاص خودشون، رومانتیک هستند. پس واقعا جای تعجبی نداره که ماجراجویی های ابرقهرمانی اغلب در بطن خود دارای داستان های عاشقانه باشند. در مورد سریال های تلویزیونی ابرقهرمانانه نیز این قصه های عاشقانه شاید با شدت بیشتری نسبت به دیگر رسانه ها اتفاق میفتند زیرا فصل های سریال های تلویزیونی برای علاقمند نگه داشتن مخاطبین خود نیاز به پیچش های داستانی متعددی دارند. از نظر اقتصادی نیز معرفی زوجی پس از زوجی دیگر در سریالی که به قول معروف روی آنتن است، یک فرصت خوب بازاریابی به حساب می آید زیرا بینندگان بیشتر درگیر میشوند و براساس ترجیحات شخصی خود درباره برخی روابط عشقی، این درگیری و ارتباط خود را با سریال حفظ میکنند. با این حال مشکلی که ایده اضافه کردن زوج های جدید ایجاد میکند بسیار ساده است: هیچ زوجی یا هیچ رابطه عاشقانه ای با دیگری مساوی و هم سطح نیست و صادقانه باید گفت که خیلی وقتها روابط رومانتیکی که به زور در سریال های گنجانده میشوند قابل تحمل نیستند. ولی گاهی هم الماس هایی در میان دریای وسیع سریال های تلویزیونی پیدا میشوند که روابطی را نشان میدهند که مخاطبین زیادی را مجذوب خود کرده و با خود همراه میکنند. در این مقاله سعی میکنیم به نمونه های بارز این مساله در سریال های کمیک بوکی/ابرقهرمانی بپردازیم. مقاله زیر را هم بخوانید:
بدترین زوج های عاشق در سریال های کمیک بوکی!
10- مایک و آمایا (افسانه های فردا)
نمیشه همیشه رمانس رو با زور ایجاد کرد. یعنی میشه ولی معمولا نتیجه نمیده و موفق از آب درنمیاد. خیلی وقتها هم چیزی که انتظارش رو نداریم و توقعی هم ازش نداریم بین شخصیت ها رخ میده که رابطه ای جالب رو رقم میزنه. در واقع در سریالی که خیلی از هواداران هیچ وقت درکش نکردند یعنی "افسانه های فردا"، ابتدا شاهد رابطه ای بین «آمایا» («میسی ریچاردسون-سلرز») و «نِیت» («نیک زانو») بودیم که به دلیل اجبار آمایا برای بازگشت به زمان خودش خراب شد. البته رابطه آنها خوب بود ولی چیزی که بین آمایا و «میک روری» («دامینیک پرسل») دیدیم یه چیز دیگه بود! رفته رفته نوعی دوستی بین آنها از طریق تجربیات مشترک، شخصیت های متضاد و جرقه ای طبیعی که بین اونا زده شد ، شکل گرفت. جوری بودند که انگار هر لحظه که با هم هستند یک لحظه خاصه ولی خب هرگز به یک رابطه تمام عیار تبدیل نشد و چقدر هم حیف چون پتانسیل بسیار بالایی داشت.
9- بتمن و زن گربه ای (بتمن)
سریال دهه 60 میلادی "بتمن" علیرغم لوس و کلیشه ای بودن همچنان طرفداران پر و پا قرص خودش رو داره و نمیشه تاثیر شگرف آن را در دنیای کمیک و فیلم و سریال های ابرقهرمانانه نادیده گرفت. در این سریال «آدام وِست» و «برت وارد» افسانه ای به ترتیب در نقش «بتمن» و «رابین» بازی میکردند. و اما شاید بازیگرانی که در نقش شخصیت های خبیث سریال ظاهر شدند به شهرتی بیشتر دست یافتند (البته خیلی از آنها مثل «سزار رومرو» در نقش جوکر و «بورگس مریدیت» در نقش پنگوئن و ... از قبل از این سریال نیز به عنوان بازیگران صاحب سبک و درجه یک به حساب می آمدند). در این میان رابطه میان بتمن و زن گربه ای («جولی نیومار») همواره فوق العاده و جذاب باقی ماند. علیرغم اینکه شیمی بین وست و خانم نیومار بی حد و اندازه بود اما پس از رفتن ایشون از این نقش بعد از گذشت دو فصل و آمدن خانم «ارتا کیت» و بر عهده گرفتن نقش زن گربه ای، نه تنها هرگز از جذابیت آن کاسته نشد بلکه تنش آمیز تر نیز شد.
8- لوک و کلیر (لوک کیج)
این هم یکی دیگر از اون روابط عاشقانه ای که میدونستیم در راهه ولی همچنان جوری به تصویر کشیده شد که هدفدار و طبیعی باشد. در واقع «لوک کیج» و «کلیر تمپل» («روزاریو داوسن») قبل از اینکه به هم برسند ماجراهای عاشقانه و نافرجامی را تجربه کرده بودند. همسر لوک مرده بود و به تازگی از رابطه ای متلاطم با جسیکا جونز بیرون آمده بود. کلیر هم نوعی رابطه نیم بند را با «مت مورداک» تجربه کرده بود و انگار بار مداوای کل قهرمانان سریال های مارول/نتفلیکس بر دوش او بود! همین باعث شد هر دو نوعی شخصیت خسته و زخم خورده باشند که خوب همدیگر رو درک میکردند. در واقع اون ثبات و طمئنینه ای که در ذات شخصیت کلیر بود به خوبی خشم و تلاطم لوک را مهار میکرد و آنها مثل عاشق و معشوقی بودند که یکدیگر را تکمیل میکنند. و چقدر حیف که واقعا پایان بد و عجیبی برای این رابطه در نظر گرفتند وقتی کلیر تصمیم گرفت دیگر نمیتواند با لوک باشد و خشم او را تحمل کند ...
7- بروس و سلینا (گاتهام)
بتمن و زن گربه ای قطعا یکی از ماندگارترین زوج های کمیک بوکی هستند که البته رابطه شون تا حدی با چاشنی نفرت و رقابت نیز عجین شده است. نسخه ای که از این دو شخصیت در سریال "گاتهام" دیدیم از اول برامون با طراوت و درگیرکننده بود زیرا این فرصت نصیب ما شد که این رابطه و شکل گیری آن را از نقطه صفر شاهد باشیم. یعنی آنها از غریبه به دوستان دوران کودکی و سپس به آغازی از چیزی خیلی بیشتر تبدیل شدند. به لطف انتخاب عالی بازیگران این دو نقش یعنی « دیوید مازوز» و «کمرن بیکوندووا» در نقش ورژنِ جوان «بروس وین» و «سلینا کایل»، "گاتهام" موفق شد رابطه عاشقانه آنها را نیز با خلوص و قدرت تمام به تصویر بکشد. درسته که خیلی وقتها واقعاً نمیشد سریال "گاتهام" را تحمل کرد ولی دیدن بروس و سلینا همواره برامون جذابیت خاص خودش را داشت.
6- الیور و فلیسیتی (اروو)
گفته میشه رمانس بین «الیور کوئین» («استیون امل») و «فلیسیتی اسموک» («امیلی بت ریکاردز») در "اروو" هرگز چیزی نبود که از ابتدا توسط سازندگان این سریال رویش برنامه ریزی شده باشد. شاید همین باعث شد تا رابطه آنها به شکلی غیرمصنوعی و اُرگانیک در 2 فصل نخست پیش برود و نهایتاً به رابطه ای زیبا و پیچیده تبدیل شود که هواداران بهش لقب Olicity داده اند. ضمن آنکه شیمی آتشین بین استیون امل و خانم ریکاردز اونقدر زیاده بود که به نتیجه نرسیدن این رابطه خیلی بعید به نظر می آمد. در بطن رابطه آنها پایه ای براساس اعتماد قرار داشت که سبب گردید به تدریج از غریبه به دوست و سپس به شریک زندگی یکدیگر تبدیل شوند. علیرغم اینکه از اواسط فصل 4 این سریال دچار افت وحشتناکی از نظر کیفیت داستانی شد و گاهی اوقات به نظر میرسد انگار عمداً دارن گند میزنند به این زوج، ولی قدرت و چذابین نهفته در این رابطه همیشه نقطه اتکا بینندگان بود.
5- لوک و جسیکا (جسیکا جونز)
در تاریخ مارول کامیکس، رابطه بین «لوک کیج» و «جسیکا جونز» (همانطور که در این مقاله بهش اشاره شده) یکی از برترین ها و مهم ترین ها میباشد. این رابطه نه تنها سمبل یک رابطه پردوام میان نژادی است (یعنی بین یک سیاه پوست و سفید پوست) بلکه در ادامه به بچه دار شدن منجر شد که باعث شد هر دو به والدین نمونه و برجسته در دنیای کمیک تبدیل شوند. لازم به ذکر نیست که توقعات بالایی از این رابطه و نحوه به تصویر درآمدن آن در سریال های مارول در شبکه "نتفلیکس" میرفت. درسته که تغییراتی در آن نسبت به دنیای کمیک بوک داده شد و شاید بتوان ادعا کرد هرگز اون پتانسیل عظیمی که بین آنها وجود داشت محقق نشد و هر کدام به نوعی راه خودشان را رفتند و عشق های دیگری پیدا کردند ولی باید اذعان داشت که رابطه بین آنها در فصل نخست سریال "جسیکا جونز" و همچنین در سریال "مدافعین" حاوی برخی از بهترین و هوشمندانه ترین لحظات و دیالوگ های سریال های مارول در نتفلیکس بود که با بازی حیرت انگیز «مایک کولتر» و «کریستن ریتر» نیز همراه شد. شیمی بین آنها هم فوق العاده بود و باعث شد بیننده با عشق این زوج قوی ولی آسیب دیده از نظر روحی و روانی همذات پنداری کنند.
4- پِگی و دَنیل (مامور کارتر)
سریال معرکه "مامور کارتر" از بهترین ها بود که متاسفانه و در کمال بی رحمی و بی انصافی فقط پس از دو فصل کنسل شد. نویسندگان این سریال از همان اول با مشکل بزرگی روبرو بودند: چطور باید باید برای «پگی کارتر» («هیلی اتول») یک زوج رومانتیک دست و پا کنند در حالی که او همچنان عزادار عشق اصلی اش یعنی «استیو راجرز» است و همچنان به یاد اوست؟ پس شگفت آور بود که سریال تونست در این زمینه اینقدر موفق عمل کنه زیرا رابطه عاشقانه بین پگی و همکارش، «دنیل سوزا» (با بازی کاریزماتیک آقای «انور جوکای»)، حتی از رابطه اش با استیو هم بهتر از آب درآمد! زیرا آنها در تمامی جهات با هم مَچ بودند. دانیل بسیار مهربان و بااخلاق بود و در عین اینکه معلولیت داشت اما بسیار قوی و سرسخت بود که پیشینه مخفی خودش را داشت که اندک اندک با پگی در میان گذاشت. و البته همین قضیه معلولیت فیزیکی دنیل بُعد منحصر به فردی به این رابطه بخشید. "مامور کارتر" یک سریال پیشرو بود که حتی اگر میخواست پیامی فمینیستی در راستای توانمندسازی شخصیت های مونث بده، آن را با ظریف ترین و خلاقانه ترین شکل ارائه میکرد. رابطه بین پگی و دنیل هم از این قاعده مستثنی نبود.
3- فیتز و سیمونز (مامورین شیلد)
"مامورین شیلد" حالت بگیر/نگیر داشته، مخصوصا در فصل های آغازین. یعنی یک سری ایده هایش خیلی خوب و یک سری دیگر هم خیلی بد در می آمد. البته با گذر زمان بر تعداد ایده های بهتر افزوده و از تعداد ایده های بد به مراتب کاسته شد. با این حال رابطه رومانتیک بین «جما سیمونز» («الیزابت هنستریج») و «لئو فیتز» («ایان د کسکر») از همان ابتدا عالی بود. این رابطه در واقع شراکت و همکاری بود که به دوستی و سپس به رمانس تبدیل شد. آنها یک زوج geeky هستند که با هم سختی های زیادی را پشت سر گذاشته اند (شاید بیش از دیگر اعضای تیم) اما زوج FitzSimmons دوام داشت زیرا به یکدیگر اعتماد کامل داشتند و البته به لطف عشق و محبت تزلزل ناپذیری که بینشون بود. بازی بازیگران این دو نقش هم فوق العاده بود و قصه عشق آنها بی شک تا ابد یکی از مهم ترین و برجسته ترین جنبه های این سریال محسوب خواهد شد.
2- مت و کَرِن (بی باک)
یک مشکلی که برای برخی زوج های شناخته شده کمیک بوکی در فیلم و سریال پیش میاد اینه که چون پس زمینه ای از قبل برای اونا وجود داره و عالم و آدم میدونند قراره با هم باشن پس ممکنه خیلی سریع و عجله ای با هم مَچ بشن. این ترسی بود که ما از رابطه بین «مت مورداک» با بازی «چارلی کاکس» و «کَرِن پیِج» با بازی «دبورا آن ول» در سریال "بی باک" نتفلیکس داشتیم زیرا میدونستیم که قراره این دو شخصیت مثل دنیای کمیک با هم باشند. اما خوشبختانه نویسندگان سریال با دقت و آرامش و صبر و حوصله مثال زدنی این رابطه را پختند و گذاشتند تا دَم بکشه! باید اعتراف کرد که بین آنها نوعی علاقه فوری برقرار شد ولی به جای اینکه با عجله آن را به سمت رمانس هُل بدهند، این فرصت را پیدا کردند تا رابطه شون ابتدا به شکل دوستان نزدیک و شریک تکامل پیدا کنه و همین باعث شد تا عشق نهایی آنها رضایت بخش و اُرگانیک از آب دربیاد. قصه شون خوب بود. شیمی شون خوب بود. در واقع تمامی مواد لازم مهیا بود و تنها چیزی که کم داشت فهمیدن هویت مخفی بی باک توسط کرن پیج بود که اونم اتفاق افتاد.
1- لوئیس و کلارک (اسمال ویل)
"اسمال ویل" در فصل های ابتدایی خود سریال خوبی بود (البته گاهی اوقات به سختی میشد تصور کرد که چطور قراره از یک درام دبیرستانی به سریالی از سوپرمن تبدیل بشه!). اما همه چیز با معرفی «اریکا دورنس» در نقش «لوئیس لین» در فصل چهارم تغییر کرد. دورنس اولش قرار بود فقط نقش افتخاری داشته باشه ولی به دلیل استقبال شدیدا مثبت بینندگان از او، به عنوان بازیگر اصلی برگزیده شد و جایگاه برحق خودش را در کنار «کلارک کنت» («تام ولینگ») به عنوان یک لوئیس لین جذاب و جسور و باهوش به دست آورد. "اسمال ویل" به آرامی رابطه بین آنها را پیش برد که ارزشش رو داشت. یعنی سریال رابطه آنها را به جای آنکه اجباری باشد ، اُرگانیک پیش برد و آنها از قالب دو غریبه که باید یکدیگر را تحمل میکردند به دوستان حقیقی و سپس به همکار و عاشق و شریک در مبارزه با جرم و جنایت تکامل یافتند. شیمی بین دورنس و ولینگ از همان ابتدا بدیهی بود و بسیار ملموس به نظر میرسید و بی شک میتوان به آن لقب برترین زوج رومانتیک در بین تمامی سریال های کمیک بوکی/ابرقهرمانی را داد.
مهدی ترابی مهربانی
All rights reserved © Spidey.ir 2021
(هر كسی بدون اجازه يا بدون ذكر نام نويسنده و منبع از اين مقاله يا ديگر مقالات سايت در وبلاگ يا سايت خود استفاده كند، مورد پيگرد قانوني قرار خواهد گرفت)
مطالب مرتبط:
بدترین زوج های عاشق در سریال های کمیک بوکی!
بهترین زوج های عاشق در فیلم های کمیک بوکی!
بدترین زوج های عاشق در فیلم های کمیک بوکی!
15 سریال برتر کمیک بوکی
10 کمیک برتر عاشقانه (ROMANCE)
رتبه بندی عشق های پیتر پارکر در دنیای سینما
10 شخصیت خبیث برتر سریال های کمیک بوکی!
رتبه بندی ویلن های سریال های مارول/نتفلیکس
10 پیچش داستانی برتر در سریال های کمیک بوکی
بدترین پیچش های داستانی در سریال های کمیک بوکی
بدترین لباس های شخصیت های کمیک بوکی در سریال های تلویزیونی
بهترین لباس های شخصیت های کمیک بوکی در سریال های تلویزیونی
15 مراسم عروسی بزرگ دنیای کمیک بوک
بدترین زوج های عاشق در فیلم های کمیک بوکی!
20 زوج بی ربط (!) در دنیای کمیک
20 زوج عاشق برتر در دنیای کمیک
اولین بار عشق های پیتر پاركر/ مرد عنكبوتی در كدام كمیك ها ظاهر شدند؟
این مطلب را به اشتراک بگذارید :
دیدگاه‌ها
خوب مقاله اون مقاله درمورد قهرمانان فیلم ها بود چون معمولا برای خبیث های داستان رومانی قرار نمیدن ولی کینگ پین و ونسا هم خیلی زوج عاشقی بودن که واسه هم هر کاری میکردن.
عالی بود استاد خیلی ممنون از شما
رتبه بندی خیلی خوب بود من که خیلی خوشم اومد مورد ۳ و ۲ رو خیلی دوست داشتم
کلا عالی
ولی به نظرم سریال walking deaed هم خیلی تو این زمینه موفق بوده
کمیک بوکی هم که هست
به نظرم گلن و مگی
یا ریک و میشون حداقل باید توی این لیست قرار میگرفتن
خسته نباشید
این روزها بخاظر ولنتاین سایت داره میترکونه،واقعا ممنون از همتون
استاد،مقاله ی دیگری در این مورد در راه هست؟
موافقم
در مورد کرن پیج و مت مورداک باید بگم از همه کمیکی تر روش کار شد واقعا خیلی جالب بود همونطور که گفتین با ارامش و بدون عجله.
لوک و جسیکا هم لامصب خیلی چالش بر انگیز بود و غمگین اون سکانس که بهش میگه زنشو کشته که اصلا استاادانه بود .
گاتهام هم که اصلا بخاطر شیمی هاش بود که موفقیتش ا از خیلی از سریالای دی سی بیشتر بود با اینکه داستانش معمولی بود ولی انقدر تعامل بین شخصیت ها جذابه که برعکس خیلی سریالای کمیک بوکی که داستان خوبی هم دارند دیدنش برای چندمین بار هم جذابه رابطه ی بروس و سلینا هم با این که خیلی متفاوت بود اما جوهرش حفظ شده بود یعنی میدونستیم که هیچوقت بهم نمیرسن.
و اما نمیدونم چرا من حالم از رابطه ی اولیور و فلیستی بهم میخوره
ممنون که وقت گذاشتبن
قبلا به مناسبت جاستیس لیگ مقاله های مناسبتی نوشته بودیم
همونا دوباره میاد صفحه اول سایت
شایدم یه مقاله فکتس درباره دارک ساید نوشتیم
فردا مقاله بدترین زوج های سریال های کمیک بوکی رو هم داریم
یکی از آیتم هاش رو هم آقای فقیه نوشته
منظورم مقالات جدید بود... خیلی ممنون
آقای ترابی ببخشید ، گفته بودین مقاله ای به نام ترسناک ترین صحنه های فیلم های مرد عنکبوتی (همچین چیزی
شما کلا تو کار اسپمی، نه؟
والا تو لیست مقالات منه . شاید هفته بعد ... نمیدونم دقیقا
رمانس واقعا یکی از نیاز های فیلم ها و سریال کمیک بوکی هست چون به این بحث توی کمیک خیلی خوب پرداخته شده و اسطوره های رمانس هم زیاد داریم
پیتر و مری جین
لوییز و کلارک
توی این مقاله من از شماره ۲ که همون دردویل خودمونه خیلی خشم اومد و زوج جسیکا جونز و لوک هم خوب بود ولی اونطور که باید نشد مثل کمیک ها
#۱۱
استاد طبق این عکسی که گذاشتید به نظر زوج دردویل و الکترا هم جزوشونه
بدجور منتظر این مقاله هستم
بازم ممنون استاد
خیلی ممنون
خیلی ممنون استاد که توجه کردین و پاسخ دادین
بسیار مشتاق خوندن مقاله تون هستم
بله درسته. کلا نمیدونم چرا این سریال موقع نوشتن مقالات تاپ لیست اینقدر دور از ذهن بنده است!
شما اصلا مطمئنی این ویژنی که تو سریاله همون ویژن اصلیه؟
یا اینکه تحت کنترل ذهنی آیا عشق معنا داره ؟
مت و کارن که مت همش گیر الکترا بود
ولی این فیتز سیمنز بودن که هر کاری میکردی از هم جدا نمیشدن یا به قول خودشون عشقشون اینقدر قشنگ بود که نه کهکشان نه فضا و نه زمان نمیتونه اونا رو جدا کنه
ویژنی که مرده چجور میتونه عاشق باشه یا ویژنی که داره توی یه سیتکام زندگی میکنه
اگر باشه هم اینا رو باید جزو mcu حساب کرد که اون اصلا حسابش جداست و در حد اینا هم نیست
خوراک‌خوان (آراس‌اس) دیدگاه‌های این محتوا