بدترین داستان های مرد عنكبوتی

بدترین داستان های مرد عنکبوتی - بدترین کمیک بوک های اسپایدرمن

مرد عنكبوتی بدون شك قهرمانی هستش كه در طول تاریخ پرافتخار خودش شماری از بهترین داستان ها را داشته و هوادارانش به آنها افتخار میكنند (در این مقاله میتوانید 10 داستان برتر مرد عنكبوتی را بخوانید) ولی این دلیل نمیشود كه تا به حال داستان بدی از روی او نوشته نشده باشد.

در واقع كاملا معلومه كه در طول بیش از 50 سالی كه از خلق شدن مرد عنكبوتی میگذره، هزاران  داستان از روی او نوشته شده باشه و قطعا نویسندگان این هزاران كمیك از نظر سطح استعداد، نوع نگرش یا دانش كمیك بوكی با هم  هم سطح نبوده اند . پس در نتیجه طبیعی هستش كه درست مثل همه انسان ها جایز الخطا باشند و داستان های بدی هم بنویسند. در هر حال،  در این مقاله به 10 داستان واقعا بد، احمقانه و مزخرفی میپردازیم كه برای این شخصیت نوشته شده است (بله  دوستان، spidey.ir از نوشتن هیج مقاله ای نمیترسه ...). ضمنا میتونید بهترین داستان های اسپایدرمن را در اینجا با ترجمه ی فارسی سایت ما بخونید.

 

10-  اسپایدرمن: رین (Spider-man: Reign)

  اسپایدرمن: رین (Spider-man: Reign)

سال انتشار: 2006

نویسنده و طراح: كاره اندروز

"اسپایدرمن: رین" یك كمیك 4 قسمتی بود كه مشخص بود نویسنده اش آن را كاملا از روی كمیك تاریخی بتمن یعنی "بازگشت شوالیه تاريكي" (Dark Knight Returns) تقلید كرده است. یعنی داستان در آینده ای درب و داغان اتفاق می افتاد و در فضایی بسیار بی روح و تاریك و خشن روایت میشد و ما شاهد بودیم كه مرد عنكبوتی به دلایلی كه بعدا بهشون اشاره میكنم بازنشسته شده ولی دوباره مجبور میشه برای آخرین بار به عرصه برگرده و یک قهرمان بشه و ... معلوم نیست نویسنده با خودش چی فكر میكرده. اصلا آيا از خودش پرسيده كه  یك مرد عنكبوتی پیر و دارك و خفن ، ایده خوبی هست یا نه؟ داستان این كمیك به اندازه كافی احمقانه و قابل پیش بینی است. مثلا با وجود اینكه 35 سال بعد اتفاق می افته اما معلوم نیست كه «جی جونا جیمسوون» چرا هنوز زنده است؟! بعد همین  اقای جیسمون پیتر پاركری كه بالای 66 سال سن داره رو ترغیب میكنه تا دوباره مرد عنكبوتی بشه و علیه یك حكومت فاشیستی كه داره بر نیویورك حكومت میكنه، بجنگه (اگر مرد عنكبوتی 66 سالشه پس جیسمون چند سالشه؟!surprise) بعد شاهد یك روبات زامبی مانند از دكتر اختاپوس و یك ونوم واقعا عجیب و غریب هستیم كه هر چی كمتر ازشون بشنوید براتون بهتره! ولی از همه بدتر اینه كه متوجه میشیم پیتر داره مدام كابوس هایی از همسر خودش ، «مری جین» میبینه. بعد میفهمیم مری جین سرطان گرفته و مرده. ولی دلیلش چیه؟ (الان یه نفس عمیق بكشید و خوب تمركز كنید چون قراره عجیب ترین چیزی رو بشنوید كه تا به حال شنیدید) : مری جین به خاطر اسپرم های رادیو اكتیو پیتر پاركر سرطان گرفته!!!!!!!!!!!! به عبارت دیگر، پیتر در طول سالیان گذشته و بدون اینكه خودش بدونه هر وقت با همسرش رابطه جنسی برقرار میكرده، اسپرم های رادیو اكتیو خودش را وارد بدن مری جین بدبخت میكردهsurprisesurprisesurprise

باید به نویسنده این داستان گفت : بیشعور! این كه اصلا تراژیك نیست، احمقانه است! در حقیقت اگر من بودم به كاری میكردم كه داستان یك هجویه بر "شوالیه تاریكی برمیگردد" باشد . یعنی مثلا در بعضی از جاها دیده میشه كه پیتر داره با جسد مری جین حرف میزنه یا مثلا دكتر اختاپوس كلا یك جسد فاسد شده است كه چسبیده به یك روبات هوشمند. اینا لحظات خوبی در ژانر "كمدی سیاه" (Black Comedy) هستند و ای كاش نویسنده كل داستان را به همین شیوه مینوشت. ولی متاسفانه فقط سعی كرده كوركورانه از داستان معروف بتمن تقلید كنه و نتیجه چیزی نشده مگر داستانی احمقانه با مبارزاتی احمقانه تر كه البته پایانی مضحكی هم دارد.

نكته مهم: نویسنده این كمیك یك گند بزرگ دیگر هم زد و آنهم این بود كه در شماره اول این كمیك پیتر پاركر را كاملا لخت نشان داد ! (تصویرش  اینجاست. البته سانسور شده !cheeky) . مارول هم سعی كرد در تجدید چاپ اين كميك، این تصوير واقعا ضايع را با انداختن سایه روی برخی اندام های حساسیت برانگیز پیتر پارکر، اصلاح كنه ...

مطالب مرتبط:

15 کمیک بوکی که از بازار جمع شدند

10 دفعه ای که پیتر پارکر نخواست مرد عنکبوتی باشه !

 

9- پیشگویی «مادام وب» (The Prophecy of Madame Web!)

 پیشگویی «مادام وب» (The Prophecy of Madame Web!)

چاپ شده در شماره 210 كمیك مرد عنكبوتی شگفت انگیز (نوامبر 1980)

نویسنده: دنی اونیل

به نظر من run ای كه از شماره 207 تا 219 در كمیك های مرد عنكبوتی شگفت انگیز خلق شد یكی از بدترین های دوران مرد عنكبوتی است. نویسنده ای ماهر و موفق به نام «مارو ولف من» تازه run خودش را در این کمیک تمام كرده بود و مارول «دنی اونیل» را جانشین او كرد . آقای اونیل از اسطوره های دنیای كمیك است و داستان های ماندگاری برای شركت دی سی نوشته ولی الحق و والنصاف داستان هایی كه در این دوره برای مرد عنكبوتی نوشت بیخود و چرت بود (مخصوصا اون شماره ای كه «هایدرو من» و «مرد شنی» با هم تركیب شدند و در نتیجه یك هیولای گلی درست شد!!!) در ضمن اونیل تمام آن داستانك های جالب و جذابی كه مارو ولف من شروع كرده بود را به بدترین شكل ممكن تمام کرد. مثلا ما در run مارو ولف من شاهد بودیم كه پیتر زد به سیم آخر و از دست جیمسون طاقتش طاق شد و دیلی بیوگل را ول كرد و رفت برای روزنامه رقیب یعنی «دیلی گلوب» كار كنه. در آنجا ماجراهای جالبی داشت شكل میگرفت و حتی دیدیم كه دیلی گلوب یك صاحب مرموز داره ولی اونیل همه این اونا رو گند زد توش! اوج این مسائل را در شماره 210 شاهد بودیم ، یعنی جایی كه جیمسون به پیتر زنگ میزنه و در نتيجه او هم دوباره به استخدام دیلی بیوگل درمیاد! این یعنی هر چی مارو ولف من ساخته بود، نقش بر آب شد! پیتر با اون همه هیاهو دیلی بیوگل را رها كرد تا بره برای روزنامه رقیب كار كنه ولی اخرش دست از پا دراز تر برگشت به خونه اولش! نه شخصیت اش رشد كرد و نه هیچی!

از همه بدتر اینكه این كمیك شخصیتی اعصاب خرد كن به نام «مادام  وب» را وارد داستان های مرد عنكبوتی كرد كه من هیچ وقت ازش خوشم نیومده. مادام وب اصلا نباید در داستان های مرد عنكبوتی باشه چون قدرت هاش خیلی جنبه جادویی و عرفانی داره و با حال و هوای داستان های مرد عنكبوتی سنخیت نداره.

مطالب مرتبط:

10 حقیقت مهمی که باید درباره «مادام وب» بدانید

 

8- "سرقت حیات" (Lifetheft)

سرقت حيات

چاپ شده در شماره های  386 تا 388 كمیك مرد عنكبوتی شگفت انگیز

سال انتشار: 1994

نویسنده: دیوید میكلینی

در این داستان معلوم شد كه پدر و مادر پیتر پاركر كه چندی پیش برگشته بودند ، واقعی نیستند بلكه  روبات های بسیار پیشرفته ای هستند كه توسط یكی از دشمنان قدیمی اسپایدرمن به نام  «آفتاب پرست» درست شده اند! پیتر سپس فهمید كه  این روبات ها میخواهند راز او را به افتاب پرست و همچنین «والچر»  بگویند! اما ناگهان معلوم شد روباتی كه برنامه ریزی شده تا نقش مادر پیتر را بازی كند، واقعاً به او دل بستگی پیدا كرده است و او را مثل پسرش دوست میدارد! به همین دلیل جلوی دهان روبات دیگر را گرفت تا نتواند هویت اسپایدرمن را فاش كند. او حتی به اسپایدرمن كمك كرد زیرا روباتی كه نقش پدر پیتر را بازی كرده بود ناگهان به هیولایی تبدیل شد و به اسپایدرمن حمله كرد ولی در نهایت هر دو روبات نابود شدند. اسپایدرمن كه بسیار از اینكه احساسات و عواطفش به بازی گرفته شده است، به خشم آمده بود به تعقیب «آفتاب پرست» پرداخت و هر طوری بود گیرش آورد. او همانجا متوجه شد كه آفتاب پرست به تشویق فرد دیگری این كار را كرده است: «هری آزبورن»! در حقیقت، هری برای گرفتن انتقام مرگ پدرش تصمیم گرفته بود دو روبات را دقیقاً شبیه والدین پیتر طراحی كند تا او را آزار دهد!

من نويسنده این داستان را هرگز نخواهم بخشید. نه فقط به خاطر احمقانه بودن داستانی كه سر هم كرده بود بلكه به خاطر اینكه این داستان سرآغازی شد بر تغییر شخصیت پیتر پاركر. یعنی پس از این بود كه  مارول در دهه 90 میلادی پیتر را به شكل یك آدم عقده ای كه كاملا غیر اجتماعی شده و همش دنبال انتقام گرفتن از دیگرانه به تصویر کشید. به زودی هم كه این حالت منجر شد به خلق داستان "سرگذشت كلون" كه خودتون حتما میدونید چه لطماتی به كمیك های اسپایدرمن وارد كرد. در ضمن به نظر میرسه پایان این داستان كاملا سر هم بندی شده و ناگهانی به ذهن نویسنده خطور كرده یا شاید هم به ذهن روسای مارول خطور كرده و اونا هم اونا به نویسنده تحمیل كردن. در هر حال در طول دورانی كه پدر و مادر پیتر به داستان های مرد عنكبوتی بازگشته بودند آدم كاملا حس میكرد قراره عضو جدیدی از شخصیت های مكمل اسپایدرمن باشند ولی ناگهان معلوم شد واقعی نیستند! یكي نیست به نویسنده بگه اگه میخواستی از شر پدر و مادر پیتر خلاص بشی چرا مثلا كاری نكردی توسط یكی از دشمنان معروف مرد عنكبوتی (مثل گرین گابلین یا دكتر اختاپوس یا حتی ونوم) كشته بشوند؟ واقعا ایده بهتر از روبات پیدا نكردی؟! واقعا آفتاب پرست اینقدر خره كه هری ازبورن بهش بگه از روی پدر و مادر پیتر پاركر روبات بساز بعد نفهمه پیتر همون مرد عنكبوتیه؟ تازه، آفتاب پرست مگه همیشه یك مزدور درجه دو و سه نبود؟ پس این تجهیزات ساخت روبات را از كجا آورد؟

مطالب مرتبط:

همه چيز درباره پدر و مادر «پیتر پاركر»!

10 بلای بزرگی كه گرین گابلین بر سر مرد عنكبوتی آورده

 

7- "حداكثر كارنیج" (Maximum Carnage) 

كميك maximum carnage

چاپ شده در : شماره 1 و 2 كمیك Spider-Man Unlimited، شماره های 378 تا 380 Amazing Spider-Man، شماره های 101 تا 103 Web of Spider-Man، شماره های 35 تا 37 Spider-Man و شماره های 201 تا 203  Spectacular Spider-Man

سال انتشار: 1993

این داستان مثال بارزی است از سیاست های غلط ناشرین كمیك بوكی در دهه 90 میلادی، یعنی موقعی كه كیفیت جای خودش را داده بود به كمیت. در ضمن این داستان نشون میده كه نویسندگان مارول آن موقع چقدر تحت فشار بودند تا با هر شگرد و نیرنگی بر فروش اضافه كنند و تا میتوانند از محبوبیت شخصیت هایی همچون «ونوم» و «كارنیج» سو استفاده كرده و آنهار ا مثل سیمبوت های ... ببخشید ... مثل گاوهای  شیرده بدوشند! (همین كار ها را كردند كه ونوم و كارنیج همان مقدار كمی جذابیت را هم كه داشتند خیلی زود از دست دادند) به علاوه، با خواندن این داستان میفهمیم كه مارول (و البته دی سی) چقدر در آن سالها سعی داشتند از سبك كمپانی Image در خلق كمیك هایی كه  پر زرق و برق و دارای طراحی های اغراق آمیز بودند  ولی محتوای آبكی داشتند، تقلید كنند. بنابراین در Maximum Carnage شاهد یك داستان ضعیف و كلیشه ای هستیم كه در آن كارنیج به همراه اراذل و اوباشی كه بهش ملحق شده اند دست به آشوب زده و مرد عنكبوتی و دوستانش هم باهاشون میجنگند. ولی مسئله اینجاست كه این داستان 14 قسمت ادامه یافت! یعنی من هنوزم موندم كه نویسنده ها چطور تونستن اینقدر كشش بدن! بگذارید داستان هر قسمت رو براتون شرح بدم: قهرمان جدید وارد داستان میشه، بعد یك دعوای بزرگ با شخصیت خبیث میكنه. بعد تموم میشه و میریم شماره بعدی: قهرمان جدید وارد داستان میشه، یك دعوای بزرگ با یک شخصیت خبیث جدید میكنه و میریم شماره بعدی و ......! laugh

يعني نه تنها دعواها و مبارزات بلكه دیالوگ ها هم تكرار میشدن !!! جالب اینه كه مارول تو این داستان همش اصرار داره بگه كارنیج خیلی خشنه، كارنیج خیلی خفنه و ... ولی آخرش نه كسی میمیره و نه اتفاق بدی می افته! (البته فكر كنم «گربه سیاه» یه جا پاش پیچ میخوره!) بعدشم، اگه كارنیج و رفقا اینقدر شاخ شدن چرا گروه هایی مثل اونجرز، چهار شگفت انگیز، مردان ایكس یا اصلا چرا خود دولت آمریكا وارد عمل نمیشه؟!

مطالب مرتبط:

10 کمیک برتر کارنیج (CARNAGE)

«ونوم»، «كارنیج» و دیگر سیمبیوت ها چطور و از كجا وارد زندگی «پیتر پاركر/مرد عنكبوتی» شدند؟

 

6- سرگذشت كلون (Clone Saga)

 سرگذشت كلون (Clone Saga)

چاپ شده از سال 1994 تا 1996 در تمامی عناوین مرد عنكبوتی!

"سرگذشت كلون" قطعا یكی از منفور ترین داستان های تاریخ اسپایدرمنه و سمبل تصمیمات غلطی كه ناشرین كمیك بوكی در دهه 90 میلادی میگرفتند. (البته این "سرگذشت كلون" رو با اونی كه دهه 70 میلادی چاپ شد اشتباه نگیرید چون اون یكی از 10 داستان مهم مرد عنكبوتیه).

من سعی میكنم با استفاده از نظری كه «مختار» اینجا داده بود، به برخی از ایرادات این داستان اشاره كنم:

- این داستان بده نه فقط به خاطر اینکه معلوم شد پیتر کلونه و بن واقعیه (یعنی ما که این همه سال داشتیم داستان های اسپایدرمن میخوندیم و پیتر پارکر رو به عنوان اسپایدرمن میشناختیم، پشم!(! در واقع این داستان گیج کننده اول قرار بود فقط 6 ماه به طول بی انجامه ولی چون فروش بالا رفت مارول به نویسنده هاش گفت تا میتوننند کشش بدن!

 - کلا اون موقع مارول خیلی سعی داشت هر جوری شده بن رایلی رو تو دل خواننده ها جا بده و به همین دلیل پیتر رو یه ادم عصبی ، تا حدی دیوانه ، خشک و حتی گاهی خشن نشون بده. به طور مثال او همش دنبال بهونه بود تا بگیره بن رایلی رو بزنه! در حالیکه رایلی همیشه خونسرد و منطقی نشون داده میشد. از همه بدتر و غیر قابل توجیه تر اینکه وقتی به پیتر میگن که کلونه اونقدر از کنترل خارج میشه که به مری جین ضربه میزنه!!! آره درست شنیدید با دست مری جین رو پرت میکنه و بعد در حالیکه مری جین روی زمین افتاده و داره خونریزی میکنه بی تفاوت راهشو میکشه و میره! در حالیکه پیتر هرگز چنین کاری نمیکنه ولی نویسنده احمق اون شماره جوری داستان رو نوشت که اینکارو کرد. واقعا دیدن چنین رفتاری از پیتر منو از درون متلاشی میکنه (مثل همون صحنه مشابه تو فیلم "اسپایدرمن 3" که مری جین رو تو کافه پرت میکنه و هر دفعه که میبینمش حالت تهوع بهم دست میده ) . واقعا سخت بود که هر ماه شاهد رفتارهای عجیب و off-character پیتر باشیم و انگار مارول عمدا داشت پیتر را به لجن میکشید تا خواننده ها را ازش متنفر کنه.

- دو تا از بدترین و بیخود ترین دشمنان تاریخ اسپایدرمن به نام های Judas Traveller و scrier تو این داستان ها خلق شدند! دو شخصیت مرموز با قدرت های جادویی که همش به صورت نامفهموم، گنگ و معماگونه حرف میزدند و آخرش هم معلوم نشد هدفشون چی بود و چی از جون پیتر ، بن رایلی و خواننده های بیچاره میخواستند!

- مارول تا میتونست این clone saga را مثل یه گاو شیرده و پرسود دوشید و کمیک های فرعی چاپ کرد تا فروششو بالا ببره. بعضی هاشون آنقدر بیربط و بیخاصیت بودند که قابل باور نبود. مثلا یکی بود به نام Birth of a spider-man که درباره زمانی بود که مایلز وارن برای اولین بار یه کلون اسپایدرمن خلق کرد، داستانی چندش آور و زشت که در آن با کلون همانند یک حیوان زبان نفهم رفتار میشد و  آنقدر تحت شکنجه های جسمی و روانی شغال قرار گرفت تا نابود شد.

- مارول داستانی به نام Maximum Clonage چاپ کرد که قرار بود خیلی از سئوالات خواننده ها رو پاسخ بده ولی هیچی رو توضیح نداد! در عوض همش میدیدیم که شغال یه برنامه احمقانه برای تعویض نژاد بشر با کلون ها را دارد! دیالوگ های شغال افتضاح بود و غیر قابل تحمل! تازه، پیتر مثل یک شخصیت احمق که حتی به شغال اعتماد میکرد، به تصویر کشیده شده بود. از اون بدتر، بعد از این همه بلایی که شغال سر «کین» آورده بود، حاضر بود جونش رو برای شغال فدا کنه!

- طراحی شغال تو این داستان ها افتضاح بود. هر طراح هر جوری که عشقش میکشید اونو طراحی میکرد. یکی با گوشهای عادی ، یکی یا گوشهایی که انگار یک متر تو هوا معلق بودند (!) و ...

- اصلا معلوم نشد چه بر سر کلون «گوئن استیسی» اومد! نه توضیحی نه هیچی! یکهو غیبش زد!

- در یکی از شماره ها پیتر سعی کرد مری جین رو بکشه چون شغال هیپنوتیزمش کرده بود!!!!

در کل واقعا این clone saga دهه 90 مزخرف بود. داستانی بیش از حد طولانی که پس از مدتی کوتاه حتی نویسنده هایش هم نمیدانستند دارند چه غلطی میکنند!

مطالب مرتبط:

داستان "سرگذشت كلون" (CLONE SAGA) ترجمه شد + لینك دانلود مستقیم!

کمیک "کلون ساگای نهایی"  ترجمه شد + لینک دانلود

معرفي كامل كلون ساگا (Clone Saga)

 

5- "گردهمایی پنج نفره و فصل آخر "

(The Gathering of Five and The Final Chapter) 

گردهم آیی پنج نفره و فصل آخر "  (The Gathering of Five and The Final Chapter)

چاپ شده در :  Sensational Spider-Man #32-33، Amazing Spider-Man #440-441، Spider-Man #97-98 و Spectacular Spider-Man #262-263
سال انتشار: 1998

در این داستان «نورمن آزبورن» سعی میكنه یك لوح جادویی كه به 5 تكه تقسیم شده را به هم بچسبانه . قراره 5 نفری كه این كار را میكنند، هر کدام یکی از این چیزها را دریافت كنند: دانش، قدرت، مرگ، جنون یا فنا ناپذیری. همین جا باید بگم كه این ایده از پایه و اساس غلطه و بیشتر به درد یك كمیك جادو و جمبلی مثل «دكتر استرنج» میخوره تا كمیك مرد عنكبوتی. البته واضح و مبرهن است كه نورمن فقط یكی از این تكه ها را دارد و بنابراین كلی وقت صرف میكنه تا بقیه تكه ها رو پیدا كنه و ما در اكثر قسمت های داستان فقط میبینیم كه نورمن یا مزدورانش چطور به تكه ها دست پیدا میكنند و ... در هر حال نورمن موفق میشه این كار را بكنه و ما میبینیم كه مثلاً «مادام وب» دچار تغییراتی میشه و یه سری اتفاقات دیگه هم می افته كه اهمیت چندانی نداره و در نهایت نورمن فكر میكنه "قدرت" رو دریافت كرده . بعد اون خدمتكاری كه در پایان سرگذشت كلون، بچه پیتر و مری جین را به نورمن داده بود دوباره برمیگرده (درباره این قضیه میتونید اینجا بیشتر اطلاعات كسب كنید) او در آخرین لحظات عمر خودش میرسه به درب خونه پیتر و مری جین و به مری جین میگه: May is Alive (= می زنده است) . بنابراین ما همه فكر كردیم منظورش اینه که بچه پیتر و مری جین زنده است چون اونا اسم بچه شون رو قرار بود «می» بگذراند. بعد پیتر لباس مرد عنكبوتی رو میپوشه و میره سراغ نورمن آزبورن تا دخترش را ازش پس بگیره. ولی معلوم میشه منظور اون خانمه از "می زنده است" ، زن عمو می بوده!!!! (زرشک!)  در حقیقت، ما در شماره 400 مرد عنكبوتی  شاهد مرگ زن عمو می بودیم ولی توضیح داده میشه كه زن عمو می نمرده بوده و نورمن او را ربوده بوده!!!!

اولش پیتر باورش نمیشه و زن عموش رو پیش چهار شگفت انگیز میبره تا مطمئن بشه واقعا خودشه. اونا هم بعد از انجام آزمایشاتی هویت زن عمو می را تایید میكنند. پیتر كه كاملا گیج شده از نورمن توضیح میخواد و او هم میگه كه بازیگری را استخدام كرده بود تا هم شبیه زن عموی باشه و هم مثل او رفتار كنه. بنابراین اونی كه مرده بود، همون بازیگره بوده (!!!). تازه نورمن در سر زن عمو می واقعی یك وسیله كار گذاشته بوده كه اگه برداشته میشده باعث فعال شدن یك بمب  DNA  و كشته شدن هزاران نفر میشده! در هر حال پیتر راهی برای نجات زن عموش پیدا میكنه.

اگر فكر میكنید كه حماقت داستان  اینجا تموم میشه اشتباه میكنید چون بعدش پیتر باز دوباره میره سراغ نورمن و باهاش میجنگه و نورمن فاش میكنه یك بمب خیلی خفن تو شهر كار گذاشته كه قراره مردم رو ذوب كنه. این تیكه رو  خوب بهش دقت كنید: نورمن مرد عنكبوتی رو شكست میده و اونو ميكشه، بعد كلی خرابی به بار میاره و آخرش هم ماسك از روی صورت مرد عنكبوتی برمیداره! حتما میگید مگه میشه؟ مگه داریم؟ چه باحال! چه داستان خفنی! ولی زیادی ذوق زده نشوید . چرا؟ چون این چیزا همش تو ذهن نورمن اتفاق افتاده !!!!! (این مقاله را بخوانید) در واقع، نورمن به جای قدرت، جنون را از آن لوح جادویی دریافت كرده بوده و الان دیگه حسابی قاط زده!!!!

خدای من! واقعا باورتون میشه همچین داستانی اجازه چاپ پیدا كرده باشه؟

مقالات مرتبط:

10 دفعه ای که پیتر پارکر/مردعنکبوتی دنیای اصلی مارول کشته شد

10 داستان جنجالی مرد عنکبوتی در دنیای کمیک

10 زنده شدن غیر قابل باور در دنیای كمیك!

 

4- "فصل اول" (Chapter One)

فصل اول" (Chapter One)

چاپ شده در شماره های 1 تا 12 از سری دوم  كمیك های مرد عنكبوتی شگفت انگیز

سال انتشار: 1999

نویسنده و طراح: جان بیرن

بعد از گندی كه "سرگذشت كلون" و  همچنین  "گردهمایی پنج نفره و فصل آخر" به دنیای مرد عنكبوتی زد مارول چاره ای نداشت جز اینکه كمیك های مرد عنكبوتی را ریبوت كنه. در نتیجه ما در سال 1999  دیدیم كه همه عناوین اسپایدرمن از نو و با شماره 1 چاپ شدند. «جان بیرن» ماموریت یافت در شماره ای 1 تا 12 مرد عنكبوتی شگفت انگیز به نوعی اریجین مرد عنكبوتی را ریبوت كنه یا بهتره بگیم میخواست حال و هوای اون كمیك های اولیه مرد عنكبوتی در دهه 60 میلادی را به نوعي اپدیت و جایگزین اریجین اصلی كنه (این در حالیه كه مرد عنكبوتی برترین اریجین تاریخ كمیك های ابرقهرمانی را داره).

از همون اولش هم انتخاب جان بیرن اشتباه بود چون او به جای اینكه عصاره و ذات داستان های استن لی /استیو دیتكو را بگیره و در دنیای مدرن امروزی باز خلق كنه، تا میتونست اونا رو تغییر داد . ایده هاش هم قربونش برم، دیوانه كننده بود (مثلا گفت كه علت شباهت مدل موی نورمن آزبورن و مرد شنی اینه كه با پسر عمو هستند!!!!)  او در ضمن به نكاتی پرداخت كه یا اصلا ضروری نبود یا اینكه قبلا خیلی بهتر بهشون پرداخته شده بود. مثلا او یك عالمه توضیحات اضافی و بیخود ارائه داد مثل "چرا سارقی كه عمو بن را به قتل رسوند، خونه عمو بن را برای دزدی انتخاب كرد؟". دلیلی هم كه جان بیرن درباره علت تنفر زن عمو می یا جی جونا جیمسون از اسپایدرمن ارائه كرد، افتضاح بود. بیرن حتی در طراحی لباس های جدیدی كه بر تن دشمنان مرد عنكبوتی كرد، ناموفق بود و به طور مثال یك لباس كلیشه ای آبی رنگ را جایگزین لباس كلاسیك «الكترو» كرد!) خلاصه اینكه جان بیرن هیچ تغییر مثبتی در اریجین مرد عنكبوتی به وجود نیاورد كه هیچ ، بلكه خیلی از المان های منحصر به فرد آن را نیز خراب كرد!  در نتیجه واكنش ها اونقدر به این سری بد بود كه مارول تسلیم شد و گفت این سری رو جوری باهاش برخورد کنید که انگار هرگز اتفاق نیافتاده (!)  و اریجین و پیشینه شخصیت های مختلف ماجراهای مرد عنكبوتی همونی هستند كه همیشه  بودند!

مطالب مرتبط:

10 ابرقهرمانی كه بهترین اریجین (Origin) را دارند + ویدئو

 

3- "مردعنکبوتی خارق العاده: انحلال اونجرز"

دیگری" (The Other)

چاپ شده در: شماره های 15 تا 20 از سری دوم کمیک های Spectacular Spider-Man

"انحلال اونجرز" (Avengers Disassembled) یك كراس اور بزرگ بود که سال 2004 مصادف شد با آغاز run طولانی برایان مایکل بندیس در کمیک های اونجرز و در آن شاهد بودیم که تغییرات عظیمی در ترکیب معمول گروه اونجرز به وجود آمد، به طوری که برخی اعضای قدیمی کنار رفتند و اعضای جدیدی اضافه شدند. یکی از داستان های مرتبط با این رویداد در سری Spectacular Spider-Man منتشر شد که آن زمان توسط پل جنکینز نوشته میشد که از خوب های آن دوران بود و داستان های برتری هم نوشت ولی این یکی واقعا بد بود (البته به نظر میرسید که خود مارول به نوعی بهش گفته چنین داستانی بنویسه). در این داستان پای یك شخصیت خبیث به نام «ملكه عنكبوتی» به دنیای مردعنکبوتی باز میشه كه در اینجا راجع بهش توضیح داده شده. اسمش بود «آدریانا سوریا». آدریانا گذشته سختی داشت و گذشته اش به دوران جنگ جهانی دوم برمیگرده و اینکه تحت آزمایشات سری قرار گرفته بود که باعث شد دیوانه بشه و توانایی های نهفته جهش یافته اش ظهور پیدا کنه. او سالها حبس بود. وقتی که فرار کرد فهمید میتونه کسانی که ژن حشره ای دارند را کنترل کنه و این شامل مرد عنکبوتی هم میشد. بنابراین پیتر پارکر را به سمت خودش کشید و با بوسیدن او، نوعی آنزیم وارد بدنش کرد که باعث شد به هیولایی عنکبوت مانند تبدیل بشه این هیولا کاملا تحت کنترل ذهنی ملکه عنکبوتی بود و ... (او میخواست با اسپایدرمن جفت گیری کنه تا بچه شون بر دنیا حکومت بکنه!). بعد معلوم میشه این عنكبوتی كه پیتر بهش تبدیل شده، حامله است!!!!! بعد این عنكبوت میمیره و بچه اش به دنیا میاد. حالا بچه اش كیه؟ پیتر پاركر! خدا وكیلی فهمیدید چی شد؟ بزارید دوباره بگم: پیتر به خاطر ویروس ملكه عنكبوتی تبدیل شد به یك عنكبوت بزرگ و حامله، بعد این عنكبوت مرد ولی قبل از مردن زایید و بچه اش پیتر بود! بعد پیتر از نیروهای جدید اش استفاده میكنه تا به راحتی ملكه عنكبوتی را شكست بده. چیز دیگه ای ندارم که بگم ...

مطالب مرتبط:

10 دفعه ای که قدرت های مرد عنکبوتی تغییر کرد!

10 تغییر وحشتناک در شخصیت های کمیک بوکی

 

2-  گناهان گذشته (Sins Past)

 گناهان گذشته (Sins Past)

چاپ شده در : شماره های 509 تا 514 كمیك مرد عنكبوتی شگفت انگیز

سال انتشار: 2005

نویسنده: جی. مایكل استرازینسكی

این داستان در ابتدا ایده نسبتا جالب و بدیعی هم داشت: پس از سالها فاش میشه كه پیتر و گوئن استیسی رابطه شون بیش از حد صمیمی شده بوده (!) و در نتیجه گوئن باردار و سپس یك دختر و پسر دوقلو به دنیا می آورد. ولی روسای مارول از این ایده خوششان نیامد چون به عقیده آنها شخصیت پاك و منزه ای مثل پیتر نباید قبل از ازدواج با گوئن صاحب بچه میشده (من دارم الان نهايت سعي خودم را میكنم به جای اون كلمه كه همتون خوب میدونید چیه، از مترادف استفاده كنم ولی مترادف ها داره تموم میشه! blush) بنابراین به نویسنده دستور دادند پدر بچه های گوئن را عوض كنه. نویسنده هم  این پدر بزرگوار را تبدیل كرد به هیولایی به نام «نورمن آزبورن»!!! در واقع مارول با این كارش از چاله به چاه افتاد چون عوض اینكه به نویسنده بگه : "بابا این ایده احمقانه ای است. پیتر و گوئن كه از این شیطونی ها نمیكردن"، كاری كرد كه ایده احمقانه تر از قبل بشه. اینكه چرا و چطور نورمن تونست گوئن كه مظهر پاكی بود را اغوا كنه ، خودش به اندازه كافی احمقانه و غیر منطقی است و ما هم قبلا در  این مقاله یا این مقاله كاملا به آنها اشاره كرده ایم و من اینجا میخواهم از جنبه دیگری به داستان نگاه كنم:

ما دیدیم كه دوقلوهای نورمن و گوئن بازگشته اند ولی كاملا عاقل و بالغ هستند. آنها در ضمن میخواهند پیتر را چون نتوانسته از مرگ مادرشان جلوگیری كند، بكشند! سوالی كه مطرح میشه اینه كه به گفته خود مارول زمانی كه این داستان چاپ شد، كمتر از 10 سال از مرگ گوئن استیسی میگذشت . پس چطور ممكنه كه بچه های گوئن در طول این مدت ناگهان اینقدر رشد كنند و تبدیل به جوان های بیست و خورده ای شوند؟! نویسنده داستان («جی مایكل استرازینسكی») یك بهانه بدتر از گناه آورد و ما دیدیم این دو بچه به خاطر خواص نامتعارف موجود در خون پدرشان (يعني نورمن آزبورن)  دچار یك بیماری نادر شده بودند و به همین دلیل  خیلی سریع تر از انسان های دیگر رشد میكردند!!!!

خلاصه اینكه این داستان واقعا افتضاح بود. بچه های گوئن و نورمن شخصیت های خبیث غیر جذابی از آب درآمدند. آنها اصلا شخصیت پردازی نداشتند  و پایان داستان هم به هیچ وجه با عقل جور در نمی آمد (دیدیم كه پیتر برای كمك به دختر گوئن بهش خون اهدا كرد . ولی وقتی او و برادرش به خون نورمن حساسیت داشتن و دچار این بیماری شدند پس آیا به خون آغشته به رادیو اكتیو پیتر حساسیت ندارند؟!!!!!)

تازه بعد از داستان مارول دنباله اش را  هم چاپ كرد به نام  Sins Remembered كه هر چه كمتر درباره اش براتون بنویسم بهتره  چون میترسیم برامون شر بشه!

خوشبختانه در سال 2021 و در انتهای run آقای نیک اسپسنر در کمیک های مرد عنکبوتی شگفت انگیز این داستان رتکان شد و مشخص گردید گوئن هیچ رابطه ای با نورمن نداشته و همه این اتفاقات نقشه «هری آزبورن» بوده تا از پدرش و پیتر انتقام بگیرد. همچنین معلوم شد سارا و گابریل استیسی هم فرزندان گوئن و نورمن نبوده اند، بلکه موجودات کلون شده ای بوده اند! حتما این مقاله را بخوانید. 

مطالب مرتبط:

10 حقیقتی که در کمیک‌های «مردعنکبوتی شگفت‌انگیز» به نویسندگی نیک اسپنسر فاش شد!

10 تا از بدترین رتکان (RETCON) های مارول

 

1- یك روز بیشتر (One More Day)

داستان one more day

چاپ شده در شماره های 544 و 545  Amazing Spdier-man ، شماره 24   Friendly Neighborhood Spider-Man و شماره 42 از سری دوم ensational Spider-Man

سال انتشار: 2007

نویسنده و طراح: جو كِسادا

خداییش از همون اولی كه چشمتون به این مقاله افتاد میدونستید این داستان در رتبه اول قرار میگیره، درسته؟ cheeky ما درباره این داستان هم بارها در سایت مقاله نوشته ایم (مثلا اینجا یا اینجا) دیگه فقط خواجه حافظ شیرازی نمیدونه كه تو این داستان بود كه ازدواج پیتر پاركر و مری جین پس از 20 سال به طرز احمقانه ای بهم خورد. بنابراین من در این مقاله به جای اینكه هی به مارول فحش بدم كه چرا برای اینكه پیتر رو دوباره مجرد كنه اين داستان را چاپ كرد؟ (تا نوجوان ها دوباره بهش علاقمند بشن)  يا چرا با خاطراتی كه ما این همه سال از ازدواج بین پیتر و مری جین داشتیم اینجوری رفتار كردی؟ يا  چرا با این كار رشد طبیعی و شخصیتی پیتر را متوقف كردی؟ و ... میخوام به خود داستان و نقاط ضعف اش توجه كنم.

 خلاصه داستان از این قرار بود: پس از قضیه فاش شدن هویت مخفی مرد عنكبوتی در رویداد جنگ داخلی ، «كینگ پین» (از دشمنان قدیمی و قسم خورده مرد عنكبوتی) یك تك تیرانداز استخدام میكنه تا پیتر پاركر را بكشه ولی در آخرین لحظه پیتر جا خالی میده و به جای او زن عمو می تیر میخوره. دكترها از مداوای زن عموی پیر پیتر ناامید میشن و پیتر كه كاملا امیدش را از دست داده ، نزد دوستش «دكتر استرنج» میره ولی او هم نميتونه كمكی بهش  بكنه. در واقع هیچ قهرمان دیگری نمیتونه به پیتر كمك كنه (یعنی این همه میوتانت و ابرقهرمان مثل مور و ملخ ریختن تو مارول یونیورس كه انواع و اقسام قدرت ها رو دارن ولی از دست هیچ كس هیچی برنمیاد!) حول و حوش بخش سوم این داستان پیتر از طریق یك دختر كوچك به شیطان (كه در عالم مارول «مفیستو» نام دارد) معرفی میشه. مفیستو هم بهش میگه كه میتونه جان زن عمو را در ازای باارزش ترین چیزی كه داره نجات بده. حالا اون چیز چیه؟ ازدواجش با مری جین! بعدش پیتر و مری جین موافقت میكنند و ازدواجشون به هم میخوره (مفیستو حتی بهشون نشون میده كه اون دختر موقرمزی كه پیتر را بهش معرفی كرد، دختری بود كه قراره بوده پیتر و مری جین در اینده داشته باشند!)

واقعا باید از نویسنده پرسید كه چرا پیتر و مری جین راضی شدند آینده و گذشته خودشون رو بدهند برای نجات پیرزنی كه سالهاست یك پایش لب گوره؟ رفتار پیتر در این داستان مثل یك پسر بچه 5 ساله است كه مشخصه از عقده ادیپ هم داره رنج میبره و  حاضره هر كاری كنه تا مامانش تركش نكنه. واقعا پیتر پاركر پس از این همه سال نمیتونه واقعیت رو قبول كنه و بپذیره كه زن عمویش  داره میمیره؟ ايا به قول معروف "مرگ حق نيست؟" واقعا آیا پیتر حق داشت به خاطر خودخواهی خودش آینده زن و بچه اش رو عوض كنه؟ ضمن اینكه اصلا مفيستو  چرا گیر داده بود به ازدواج پیتر و مری جین؟ چون این ازدواج بسیار مقدس و سمبل همه خوبی ها بود و باید حتما نابودش میكرد؟!!!!

بدتر اینكه آیا واقعا پیتر پاركر كسی هستش كه به شیطان اعتماد كنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا پیتر پاركر با این همه تجربه و این همه زمانی كه در كنار دیگر ابرقهرمان مارول سپری کرده نمیدونه كه مفیستو سمبل نیرنگ و فریب كاری هستش؟ واقعا برای مرد عنكبوتی فاجعه نیست با شیطان "معامله" كنه؟ من مطمئنم  حتی آن دسته از هواداران مرد عنكبوتی كه دوست داشتند پیتر دوباره مجرد بشه از این داستان  منتفر هستند چون واقعا بد نوشته شده و نشون میده مارول برای رسیدن به هدف خودش بدترین و توهین آمیز ترین راه را انتخاب كرد (جالبه كه مغز متفكر این داستان یعنی «جو كسادا» در كمال بی شرمی در پاسخ به هوادران مرد عنكبوتی  گفت: "میدونم داستانش غیر منطقی بود ولي همش زیر سر مفیستو بود. مفیستو هم كه قدرت هاش همه ریشه در جادو دارند و جادو هم كه اصلا منطق سرش نمیشه!" ) angry

مارول میتونست ازدواج پیتر و مری جین را بر هم بزنه ولی در عين حال ازش  یك داستان معركه و عاطفی و اشك دربیار خلق كنه. اون موقع بود كه كه من میگفتم: "درسته كه پیتر و مری جین از هم جدا شدند و من از این قضیه متفرم ولی انصافا اونا خیلی تاریخی و ماندگار از هم جداشدند". ولی افسوس ...

مطالب مرتبط:

10 حقیقتی که باید دربارهٔ داستان "اسپایدرمن: یک روز دیگر" بدانید

 

نتیجه گیری:

تا قبل از شماره 210 مرد عنكبوتی شگفت انگیز (یعنی ماه نوامبر سال 1980) داستان بد و افتضاحی در كمیك های مرد عنكبوتی وجود نداشت. آن موقع فقط در ماه دو کمیک ماهانه اصلي از اسپایدرمن چاپ میشد ، امیزینگ اسپايدرمن و Spectacular spider-man .  این موضوع ثابت میکنه كه با افزایش تعداد عناوین ماهانه مرد عنكبوتی و اضافه شدن نویسندگان و طراحان جدید ، داستان های بد کم کم شروع شدند. در واقع موقعی كه در دنیای كمیك كراس اور های بزرگ و عظیم رونق نداشتند، داستان ها هم بهتر و قابل تحمل تر بودند. این موضوع در دهه 90 میلادی به اوج خودش رسید و اگر دقت كرده باشید اكثر 10 داستانی كه در اين مقاله بودند، در همین دهه منتشر شدند. حالا مارول ممكنه همش بگه كه مرد عنكبوتی از وقتی ازدواج كرد، افت كرد و باید دوباره مجرد میشد تا درست بشه. ولی حقیقت اینه كه افت مرد عنكبوتی و كل دنیای كمیك از دهه 90 ميلادي شروع شد كه در آن شركت ها فقط و فقط دنبال پول درآوردن و كسب درآمد بودند و به كیفیت توجه نمیكردند.

 

مهدی ترابی مهربانی

All rights reserved © Spidey.ir 2016

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn