بیایید دلایل موفقیت بی حد و حصر فیلم های مارول را با هم مرور کنیم!
مقدمه: سال ۲۰۰۸ بود که مارولاستودیو با ساخت و اکران فیلم مردآهنی خود را به مردم و هالیوود شناساند؛ زمانی که این استودیو پایههای یونیورس خود را محکم میکرد، هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که کمتر از یک دهه بعد، این فرانچایز به پرطرفدارترین و سودآورترین فرانچایز سینمایی تاریخ تبدیل شود و بتواند این همه فیلم میلیاردی و محبوب بسازد و خود را به صنعت سینما، هالیوود و مخاطبین تحمیل کند و به این عظمت و شکوه دست یابد؛ اما راز این موفقیت بزرگ و تاریخی چیست؟ چه استراتژی و مجموعه شرایطی مارول استودیو را به غول صنعت سینما و سرگرمی امروز تبدیل کرد؟ چه راهکارهایی این دنیای سینمایی را به جایگاهی رساند که توانست صاحب پرفروشترین فیلم تاریخ سینما شده و سهم بالایی در ده فیلم پرفروش تاریخ داشته باشد؟ حالا که کتاب اول این یونیورس سینمایی به بهترین شکل ممکن بسته شده و دو فیلم آخر این کتاب هم توانسته به ترتیب پرفروشترین فیلم تاریخ سینما و پرفروشترین فیلم تاریخ کمپانی سونی را از آن خود کند و یک چنین فرجام افسانهای را برای کتاب اولش داشته باشد، بهترین زمان ممکن برای واکاوی و کندوکاو و تحلیل پیرامون علل این موفقیت همهجانبه است؛ پس با ما همراه باشید تا باهم اسرار این موفقیت را لایهبهلایه آشکار و تحلیل کنیم.
راستی جاداره این مقاله رو هم بخونید:
مارول چطور ارباب سرگرمی جهان شد؟
20- مارول استودیوز، اولین یونیورس سینمایی را راهاندازی کرد...
در هر عرصهای، اعم از اقتصادی و marketing همیشه همه روی اولینها حساب ویژهای باز میکنند؛ سینما هم از این عرصه مستثنی نیست. وقتی که مارول استودیو سال ۲۰۰۸ با مردآهنی اعلام کرد که میخواهد یونیورس سینمایی خود را پایهگذاری کند، نه فقط ما کمیکفنها بلکه همه طرفداران سینما هیجانزده و مشتاق شدند، فارغ از فکر به این که قراره با چه سطحی از کیفیت با این فیلمها مواجه شوند، وجود دنیای مشترک و این ابتکار نوینی که در سینما رقم خورد، طیف عظیمی از مخاطبین را پیگیر و مشتاق این یونیورس کرد و باعث شد تا در همان اول و با بیان این موضوع که همه فیلمها در یک یونیورس جریان دارند، شاکله اصلی مخاطبان پروپاقرص خود را که درصد قابل توجهی از سود تجاری آن را تامین میکند، آن زمان تا حدودی تضمین شود. به این نکته هم توجه کنید که آن زمان هیچ یونیورس سینماییای در کار نبود و بعد از موفقیت چشمگیر آن بود که یونیورسهای مختلفی نظیر کانجیورینگ و دیسی و... هم پا به عرصهی وجود گذاشتند.
19- آغازی استراتژیک و قدرتمند
حال که قراره یک دنیای سینمایی راه اندازی بشود لازم است تا از نقطهای شروع کرد؛ در هر رقابت و عرصهای شروع خوب تضمینی برای استمرار موفقیت است؛ باتوجه به این مسائل، مارول باید از نقطهای شروع میکرد، باید فیلمی رو میساخت بهعنوان نقطه شروع این یونیورس عظیم. آیرونمن اما بهترین انتخاب بود؛ چرا که کرکتری جذاب و پرپتانسیل داشت و همیشه کاریزمای بالایی رو دارا بود و بهعنوان مغز متفکر و پشت مسائلِ مهم بودن، میتوانست سنگبنای مطمئنی باشد، از طرفی این خشت اول برای این استودیو بسیار مهم بود چون اگه کج گذاشته میشد دیوار mcu تا ثریا کج میرفت و نمیتونست به همچین موفقیتی که الان داره دست پیدا کنه. انتخاب رابرت داونی جونیور هم برای این نقش، جذابیتش رو دوچندان کرد چون داونی جونیور خودش شخصیت جذاب و پر کاریزمایی داشت و تونست مثل یک کاتالیزور مارول استودیو رو به فرسنگها جلوتر پرتاب کنه و همین الانش هم مردآهنی۱ جزو تاپ لیست مارول قرار داره و این نشون میده که موفقیت فعلی این یونیورس مرهون اون شروع قدرتمنده.
18- معرفی شخصیتها بدون عجله!
این یکی برای اکثر ما ملموسه! برای این که بتونی مخاطبت رو با عمق کاراکترها گره بزنی و یک احساس وابستگی و تعامل منطقی نسبت بهشون تو مخاطبت ایجاد بکنی لازم داری که خیلی با حوصله و سر صبر به معرفی اونها تو فیلمهای اختصاصیشون بپردازی؛ تو این مدت مردم با کاراکترها همذاتپنداری میکنند و باتوجه به شخصیتشان هر کدام خودشون رو در کالبد یک سوپرهیرو مشاهده میکنند، بعد که این مرحله با دقت انجام شد حالا میتوان مخاطب را در فیلمهای کراساوری به اوج هیجان رساند. متاسفانه ما شاهد این بودیم که این فاکتور در برخی یونیورسها مانند دیسی رعایت نشد و کاراکترها خیلی هولهولکی در غالب یک فیلم، کراساوور کردند و نتیجهاش زبالهای(لیگ عدالت) شد که تحویل مخاطبین دادند. اما ما در mcu شاهد این بودیم که همه چیز به دور از عجله و با صبر و برنامه ریزی پیگیری شد و موفقیتهای مالی فیلمهای سولو هم نتوانست فایگی و بقیه رو وسوسه کنه تا سریع برن سراغ کراساورهایی مثل فیلم اونجرز. ما طی این سالها شاهد این بودیم که شخصیتهایی مانند تونی و استیو و تور و هالک و نگهبانان کهکشان و... آرامآرام و خیلی حسابشده معرفی شدند و و در این بین هم با فاصلهای کاملا حسابشده شاهد ۴فیلم "اونجرز" بودیم که در نقطهی اوج نمودار عملکردی این فیلمها قرار گرفته و حداکثر بازدهی را داشتند. نمونه دیگر این بزرگی و بردباری حساب شده رو الان در mcu شاهدش هستیم، حالا که فاکس توسط دیزنی خریداری شده و همهی کاراکترهای محبوب مخاطبین مثل ایکسمن و چهار شگفتانگیز و... به خونه برگشتن ولی باز هم این هیجانات نتونست باعث ورود بیجا و سریع این فرانچایزها به MCU بشه و فایگی هم اظهار داشت که ما تا پنج سال آینده برای این یونیورس برنامهها داریم و نباید فعلا منتظر ورود این کرکترها باشیم. این نشون میده مارول فرمول رسیدن به موفقیت رو یافته و هیچ چیز نمیتونه اون رو از چهارچوب و افقهای ترسیمشدهی آیندهی حرکتش خارج کنه.
17- فیلم The Avengers
قطعا اولین قسمت فیلم اونجرز مهمترین فیلم تاریخ کمیکه! علتش هم واضحه؛ این فیلم به معنای واقعی کلمه یک قمار بزرگ بود. اولین کراساور تاریخ سینما، فیلمی با هزینه تولید سرسامآور، درست زمانی که اکثر فیلمهای کمیکی و غیرکمیکی، به طور میانگین ۳۰۰-۴۰۰ ملیون فروش داشتند، مارول و دیزنی با هزینه ۲۰۰ ملیون دلاری برای ساخت این فیلم ریسک بزرگی کردند، ریسکی که میتونست به شکست این یونیورس منتهی بشه، ولی نه! مارول به فرمول خودش و ذائقه مخاطب دسترسی پیدا کرده بود؛ درست زمانی که فیلمهای سولو به اندازه کافی و به بهترین شکل، همونطور که ذکر شد به مخاطب عرضه شدند، حالا نوبت این بود که شاهد یک کراساور جذاب باشیم. و چه قدر جذاب و زیبا! این فیلم به قدری مورد اقبال عموم قرار گرفت که نه تنها با فروشی بالغ بر یکونیم میلیارد دلار سومین فیلم پرفروش تاریخ در زمان خودش شد، بلکه باعث شد مسیر و رویکرد سینمای کمیکبوکی تغییر کند و آغازی باشد بر تولید کراساورهای عظیم بعدی و نیز تضمینی برای موفقیتهای بعدی این یونیورس عظیم.
16- فرانچایزسازی موفق
یونیورس عظیم مارول، عظمت خودش رو مدیون فرانچایزهای متعدد خودشه که با استاندارهای بالاشون برای این یونیورس اعتبار خریدن؛ ببینید، در تاریخ سینما کم هستن فیلمهای چندگانهای که قسمتهای بعدی، زیبا و گیراتر از قبلی باشن، مثلا فیلمهای بزرگ و چندگانهای مثل پدرخوانده، کینگزمن، هابیت، ترمیناتور و اسپایدرمن سم ریمی و...، هیچ کدوم نتونستن تو قسمتهای بعدی به جذابیت و زیبایی و خوش ساختی فیلمهای قبلیشون در بیان و نمرات پایینتری رو هم گرفتن ولی در یونیورس مارول ما شاهد فرانچایزسازی موفقی بودیم که در اون بر خلاف قانون نانوشته گفته شده، تقریبا به جز استثناهایی معدود، اکثر فیلمهای بعدی جذابتر از قبلیهادر اومدن، مثلا سهگانه کاپیتان آمریکا، تور(منهای فیلم دوم)، و... تونستن فیلم به فیلم پیشرفت کنن و این یونیورس رو موفقتر کنن و باعث بشن این یونیورس به ساخت فیلمهایی جذابتر نزدیک بشه چرا که موفقیت تجاری یک فیلم و سودآوری بالا خود نشاندهنده اختصاص بودجه بیشتر برای ساخت فیلمهای آتی خواهد بود که این امر ساخت فیلمی بهتر با تیم بازیگری تاپ را نتیجه خواهد داد. اتفاقی که الان برای مارول افتاده و مثلا بازیگران مطرح و محبوبی مثل آنجلیناجولی و ریچارد مدن و کیت هرینگتون و ماهرشالا علی و... برای پروژههای آتی مارول استخدام شده و فضا طوری شده که همه بازیگران مطرح دارن برای حضور توی این فیلمها سر و دست میشکونن و لهله میزنن.
15- شخصیتپردازی عالی و متفاوت در عین وفاداری به کمیکها
ببینید، وقتی که شما داری یک یونیورس رو شکل میدی کار سخت و دقتطلبی رو پیش رو داری، چرا که باید به لحاظ شخصیتپردازی و عمقدهی به کاراکترهایی که قراره چندین سال در معرض دید مخاطب قرار بگیرن بینقص عمل کنی، هر کارگردان در یک فیلمعادی با شخصیتهایی سروکار داره که نیازی نیست به همه اونها بپردازه چرا که وقت فیلم اجازه نمیده و لزومی هم نداره چرا که در یک فیلم، تعداد متعارفی از بازیگران در فیلم نقش دارند ولی در یک یونیورس تو باید به جزییات و شخصیتهای متنوعی بپردازی چرا که ممکن است یک شخصیت در یک فیلم حضور زیادی نداشته باشد ولی قرار باشد در آینده و در فیلمهای بعدی از او بیشتر استفاده شود و اینجاست که ما به یک شخصیتپردازی عمیق نیاز داریم که بار فیلمنامهنویس را سنگین میکند و ما شاهد این بودیم که فیلمنامههای اکثر فیلمهای مارول به قدری دقیق است که منتقدان را به وجد آورده و تونسته این ژانر را به منتقدین سرسخت تحمیل کند. هرچقدر شخصیتپردازی دقیقتر باشد مخاطب بهتر کاراکترها رو درک میکنه و فیلم براشون ملموستر و نزدیکتر از یک فیلمِ صرف میشه. مثلا شخصیت پردازی کپ به بهترین شکل ممکن انجام شده که حتی میتونی بر اساس شخصیتش اونو پیشبینی کنی که این نشون میده در شخصیت پردازی از نکات ریز روانشناختی نیز بهره گرفته شده، یا مثلا تونی استارک و بروس بنر هم دارای شخصیتپردازی فوقالعادهای هستند و ما فیلم به فیلم به درون لایههای شخصیتی اونها میریم و درکشان میکنیم. اوج این مسئله را ما در تانوسِ جاش برولین شاهد بودیم، کرکتر سمپاتیکی که ما در طول فیلم عظیم جنگبینهایت با لایههای پیچیده شخصیتی او و انگیزه و التزامات عملی او آشنا شدیم و این که چه طور به ارزشهای خودش پایبنده. اینی که بخوای به کمیک وفادار باشی به معنای کپی پیست اون در دنیای سینما نیست، چرا که هر هنری مدیومهای خودشو داره و در پرده نقرهای باید با استانداردهای مخصوص به خودش کار کرد؛ ملموسترین مثال، تانوس در اینفینیتیوار بود که انگیزهاش در فیلم با کمیک کاملا متفاوت بود و همین او را به کاراکتری جذاب و سمپاتیک تبدیل کرد و همین ترکیب کمنظیر اقتباس سینمایی در عین وفاداری و ایستراگهای متوالی کماکان این یونیورس را به سوی تعالی سوق میدهد. اوج این دقت در فیلمنامه نویسی و فرجام شکوهمند را در "پایان بازی" شاهد بودیم و دیدیم که چگونه تمامی داستانها و داستانکها به بهترین سرانجام ممکن خود دست یافتند و تماشاگران با حسی تلخوشیرین و تکرارناشدنی با کتاب اول مارول و تعدادی از محبوبترین شخصیتهایشان خداحافظی کردند. اصلا چه چیزی بیش از این شخصیتپردازیهای حسابشده توانست خداحافظی و وداع با تونی و کپ و ناتاشا را اینقدر جذاب کند؟
14- کراساور های عظیم و حماسی و موفق
بعد از این که فیلمهای سولوی موفق ساخته شدند و یونیورس مسیر خودش رو پیدا کرد و بعد از ساخته شدن فیلم اونجرز و موفقیت و سودآوریش، mcu دیگر به یک جوون بالغ تبدیل شد و راه خودش رو پیدا کرد؛ راهی که طبق اون میبایست در دوره زمانی معینی و بعد از چند فیلم سولوی موفق دست به ساخت یک کراساور میزد، اما این مهم به عوامل و زمینهسازیهای زیادی نیاز دارد و همین طور الکی نیست که ما سرسری و از سر هیحان بیایم و هوس کنیم یک کراس اور بسازیم، به دلیل اهمیت بالا به چند نکته از زمینهسازیهای مذکور اشاره میکنیم:
هر کراساور حکم قلب تپندهای را برای هر یونیورس سینمایی دارد چرا که نشان دهنده اوج ارتباط داستانی و نمود تایملاینها و استوریلاینهای گوناگون و خودنمایی و تعامل انواع کاراکترها با یکدیگر است و اصلیترین و مهمترین تبلیغ برای جذب مخاطب جدید است چرا که اگر جذاب و بینقص تعاملات و نکات گفته شده را نشان دهد و مخاطب را درگیر کند، مخاطب جدید نیز جذبش میشود؛ چرا که منِ مخاطب که تا به حال فیلمی از این یونیورس ندیدم، با شنیدن این توصیف که کراساورهای حماسی و بیمانندی در این یونیورس وجود دارد، خیلی ترغیب میشوم که به خیل مخاطبین این یونیورس بپیوندم؛ پس طبق همه این توصیفات باید برای هر کراساور سنگتمام گذاشت، این سنگتمام باید جنبههای متنوع و متعدد سینمایی را در بر بگیرد که اصلی ترین عامل آن چیزی نیست جز پول!!! که باید با درایت خرجش کرد و با استخدام تیم فیلمنامه و کارگردانی و بازیگری و غیره بهرهوری آن را افزایش داد که کوین فایگی خیلی خوب از پس مدیریت این امر بر آمده و خب دیزنی هم خوب ساپورتش کرده! ما اوج عظمت کراساور را در جنگ بینهایت و خصوصا پایان بازی(اکشن کمیکپلانی و دیوانهوار انتهایی فیلم را به یاد بیاورید) دیدیم، فیلمهایی که به بهترین شکل تعداد بالای ابرقهرمانان را دور هم جمع کردند بدون این که لطمهای به پرداخت شخصیتی هیچ کاراکتری وارد شود داستانها را پیش بردند و مهمتر از همه وجود ویلنی سمپاتیک و عمیق و پرکاریزما که لایههای شخصیتی آن به بهترین شکل ممکن و با پیچیدگیهای خاص خودش به رخ مخاطب کشیده شده بود و باعث میشد تا ما متفاوتترین فیلم کمیکی تاریخ(جنگ بینهایت) رو ببینیم، فیلمی که بر خلاف باقی فیلمها ما پایان تقریبا دارکی رو دیدیم؛ مثلا شما دقت کنید، بعد از اونجرز جنگبینهایت شاهد جهش چشمگیر مخاطبین به این زیرژانر در سینما شدیم مثلا در کشور خودمون بعد از این فیلم نهتنها جهش چند برابری مخاطبین فیلمهای ابرقهرمانی را شاهد بودیم بلکه اقبال به کمیکبوک هم دوچندان شد و خب در مقیاس جهانی این یک مشت نمونه خرواره و نشوندهنده موفقیت مالی عظیم این استودیو و تضمین نسبی پیشرفت آینده آن است. همچنین ما در "اندگیم" شاهد اوج همه کراساورهای پیشین بودیم و سرنوشت کاراکترها و آینده mcu نیز تا حدودی مشخص شد و در عین پایان برخی داستانها، دریچهی جدیدی هم برای آیندهی این یونیورس باز شد. این موفقیت نسبت به دوران جنگ بینهایت هم چندین برابر شد، کما اینکه ما دیدیم تنها در هفته اول پیشفروش، اندگیم ۵ برابر جنگ بینهایت پیشفروش داشت و نهایتا هم که پرفروشترین فیلم تاریخ شد و این نشوندهنده موفقیت کراساوری مثل جنگبینهایت است که مردم رو چقدر درگیر خودش کرد که برای دیدن سرنوشت قهرمانان محبوبشون و نیز دیگران که اینفینیتی رو ندیده بودند، برای نمک چشون کردن این موج عظیم برای دیدن این فیلم سر و دست شکوندند. اقبالی که نهایتا منجر به این شد که ما میبینیم اکنون چه آیندهی هیجانانگیزی پیشروی ما و این یونیورس است.
13- ایجاد تنوع در ژانرها
وقتی یک یونیورس سینمایی پایهریزی میکنی خیلی مهمه که ایجاد تنوع در ژانرها رو به عنوان استراتژی اساسی جدی بگیری؛ چرا که وقتی ادعای داشتن یونیورس رو داری بسان یک دنیای واقعی باید ابعاد مختلف زندگی رو پوشش بدی، این خیلی مهمه و تصویر باورپذیرتر و ملموستری رو از یونیورس به مخاطب القا میکنه، وقتی مخاطب ببیند در یونیورس تو انواع و اقسام ژانرها مثل اکشن/علمی/تخیلی، اکشن/فانتزی، اکشن/کمدی، رمانس و موزیکال و جاسوسی و... که هر کدومشون بیانگر جنبه و بُعدی از زندگی هستند رو پوشش میدی، منِ مخاطب قشنگ احساس میکنم که با یک دنیای واقعی طرف هستم و طراوت رو قشنگ حس میکنم و خیلی انگیزه میگیرم که با جدیت این یونیورس رو دنبال کنم و یکی دیگه از رازهای موفقیت mcu هم همینه؛ ما هم با فیلم فان و کمدی رمانسی مثل آنتمن یا شبهموزیکالی مثل نگهبانان کهکشان طرفیم و هم با فیلمهای دارکتری مثل جنگ بینهایت و یا فیلم متفاوتی با تم فرهنگی خاص و حاوی حرفهای جدی اجتماعی مثل پلنگ سیاه که این حس جامع بودن رو به مخاطب القا میکنه و با ایجاد این انگیزه برای دنبال کردن فیلمها موفقیت مالی خودش رو هم ضمانت میکنه. یا مثلا "سرباز زمستانی" رو داشتیم که با تم جاسوسی و نوینش کلا صنعت سینمای ابرقهرمانی رو وارد مسیر تازهای کرد و از این حیث جزو مهمترین آثار مارول محسوب میشه. تنوعی که در آینده بیشتر هم خواهد شد و ما با ساخت سریالهای دیزنیپلاسی MCU شاهد اضافه شدن تمهای رازآلود و روانشناسانه هم طرف خواهیم بود که نشان از حرکت صحیح در جاده موفقیت از جانب مارول است.
12- ایجاد طیف منطقی از لایت به دارک
عینک مطلقبینی و مطلقگرایی و تک بُعدی و یا هر اسم دیگری که بخواهید رویش بگذارید، آفتی است که گریبان برخی یونیورسها را گرفته؛ وقتی شما بخواهید یک یونیورس کاملا دارک و یا کاملا فان و لایت رو به مخاطب عرضه کنین برای او چیزی جز دلزدگی و خستهکنندگی و تصنعی بودن را در میانمدت ندارد؛ چیزی که مارول را به اوج رساند گذار مناسب بین این دو بود، یعنی این مسئله که شما صرفا بخواهید از دو عامل لایت و دارک در دنیای خود و فیلم خود استفاده کنید هیچ تضمینی برای موفقیت شما نیست و بعضا ممکن است با صورت زمین بخورید!!! مثل این که شما بدانید مواد اولیه یک آش چیست و بعد بخواهید بدون آشنایی با طرز پخت، آنها را تنگ هم ریخته و بپزید. استفاده از این فضا در فیلم و ایجاد گذار منطقی در آن فوت کوزهگری است که راه و چاه خود را دارد. چیزی که سبب موفقیت مارول شده طبخ درست این آشه! یعنی ما هر جا لازم است نمود لایت و فان و هر جا نیاز است نمود دارک این دنیا را شاهدیم و حتی در پروژه عظیمی مثل "جنگ بینهایت" و یا "اندگیم" که در مجموع اثری دارک بهشمار میآیند در مواقع نیاز سکانسهایی فان شاهدیم و قبل از این که بخواهیم به درجهای برسیم که حس کنیم دیگه جاش نیست، اون شوخی و فان بودن تموم میشه و این فرمولاسیون به خوبی در تمام فیلمها پیادهسازی شده و باعث شده تا مخاطب با جذابیت پیگیر این فیلمها بشه.
11- ریسکپذیری
توی هر بیزینسی برای سودآوری بالاتر باید ریسک بیشتری کرد؛ ما در مارول اوج ریسکپذیری را در این سالها شاهد بودیم؛ کدوم کمپانی حاضر میشد از روی یک روباه سخنگو و یک درخت سخنگو و دختر سبز و پسر کلهخر با ماسک صورتش که جزء شخصیتهای درجه۳ و ۴ کمیک محسوب میشدن فیلم بسازه؟!، کدوم استودیو این ریسک رو میکنه که از روی یک سوپرهیروی مونث که در کمیکها هیچ وقت درجه یک نبوده و تو فیلمهای قبلی هم اون رو معرفی نکرده، فیلم اختصاصی بسازه؟!، کی حاضره فیلمی با گرید بالایی از تم مبارزه با نژادپرستی و تماما سیاهپوست و خاص تولید کنه؟، ولی درسته، مارول همه این ریسکها رو به جون خرید و آثاری که بهمون تحویل داد یکی از دیگری موفقتر شدن، از نگهبانان کهکشان گرفته که جزء فیلمهای باحال ماروله و پلنگ سیاهی که چندین برابر پیشبینیها فروش کرد و هنریترین فیلم مارول شد و کلی نامزد اسکار شد و ۳ تا هم اسکار گرفت و کلی جایزه دیگه هم درو کرد و کاپیتان مارول هم که ملیاردی شد و علی رغم همه هیتربازیها و کوبیدنها تونست به موفقیت تجاریش برسه؛ همه این توضیحات حاکی از این است که این ریسکپذیریهای مذکور چقدر تونست به سود و موفقیت تجاری و آکادمیک نزد عامه مردم و منتقدها دست پیداکنه. در دورانی که فیلمهای ابرقهرمانی با احتیاط خاصی پیش میروند و دست به عصا حرکت میکنند، این حجم از ریسکپذیری بیسابقه تونست همچین موفقیتی رو به ارمغان بیاره.
10- فیلمهای کلیشهزدا
روزمرگی و یکنواختی ویژگی است که در آدمی وجود دارد و میتواند علاوه بر تهدید یک فرصت برای هر یونیورس محسوب شود، فرصتی که سختیهای خاص خودش را دارد و با ریسکپذیری گره خورده، برای جلوگیری از ایجاد حس روزمرگی در مخاطبان باید هر از چندگاهی و بعد از هر چند فیلم، اثری خاص با معادلات متفاوت و طعمی متمایز تحویل مخاطب داد؛ البته که اجرای این ایده به آسانی بیان و تئوری آن نیست، چرا که ممکن است نتیجه عکس داده و دافعه ایجاد کند و منجر به شکست شود و همه چیز را به آتش بکشد پس نیاز به یک ایده بکر و مهمتر از آن طراحی پروسه مناسب از ایده تا اجرا خواهد بود تا بتوان اثری روزمرهزدا را تحویل مخاطب داد، بعد که این اثر موفق شد و فرانچایزش شکل گرفت، دیگر در قسمتهای بعدیش هم خود میشود اثری متفاوت در سالهای آینده یونیورس که وظیفه نوینپردازی را در یونیورس به عهده میگیرد؛ بهعنوان مثال، پلنگ سیاه که متفاوت ترین اثر مارول است حکم این فیلم کلیشهزدا و روزمرهزداست که بیان کردم، حال که این فیلم موفق شد و استارت فرانچایز پلنگ سیاه را زد و قسمتهای بعدیش هم ساخته خواهد شد، پس طبعا قسمتهای بعدی این اثر نقش عامل مذکور را بازی خواهند کرد و بدین ترتیب کلیشههای موجود شکسته خواهد شد و مخاطب با طراوت خاصی که در فیلمهای یونیورس میبیند با انگیزه و جدیت بیشتری فیلمها را دنبال میکند و این عامل نیز تضمینکننده موفقیتهای پیش رو و عامل صیقلدهنده ریل موفقیتی است که قطار مارول دارد روی آن حرکت میکند.
9- حفظ تناسب بین داستانهای بزرگ و کوچک
چیزی که در دنیای سینمایی مهم است، توجه به مفهوم دنیا بودن است! بله، یعنی همانطور که رویدادهای عظیمی در این دنیا وجود دارد، کوچه پس کوچههای این دنیا هم از اهمیت بالایی برخوردارند، یعنی نباید که همه داستانهای همه فیلمها داستانهایی بزرگ و حماسی و همراه با خطر و تهدیدی بزرگ و عظیم باشند، چرا که باید به مخاطب هر از گاهی یادآوردی کنیم که شاهد یک دنیا هستند و همونطور که در این دنیا سوپرویلنی مثل تانوس وجود داره که خواهان نابودی دنیاست و همه قهرمانان دنیا در تکاپوی نابودی او و نجات جهان قرار دارند، اما از طرفی این دنیا اسپایدرمنی هم دارد که بیشتر در پاکسازی شهر و کمک به هممحلهایهای خودش و نه خطرات عظیم و کیهانی وقت میگذرونه یا آنتمنی رو هم داریم که بیشتر به روابط رمانس و خانوادگی و پدرانه او با فرزند خرد سالش و دستوپنجهنرمکردن با شرایط خاصی که داره میگذره و با خبیثهای فوق خطرناک و بزرگی همراه نیست، البته که هنگام ورود تانوس همه با هم متحد میشوند یعنی همون قهرمانای با هدف حفظ آرامش شهر هم برای خطری بزرگتر با بقیه متحد میشن و قضیه رو باحال ترش میکنن. دیدید؟! همونطور که گفتم این ترکیب داستانهای بزرگ و کوچیک بیشتر از هر چیزی به ما یادآوری میکنه که شاهد یک یونیورس درهمتنیده سینمایی هستیم و چه چیزی جذابتر از این برای رسیدن به موفقیت؟!
8- ساخت فیلمهای عامهپسند در عین جلب نظر منتقدین
این مورد امری بسیار دقیقه و مثل راهرفتن لبه پرتگاه میمونه، یعنی یک طرف فیلمی بسیار پیچیده و خاصه که فهم رو برای مخاطب سخت میکنه و یک طرف فیلم لوسیه که حوصله آدم رو سر میبره و یک لغزش باعث میشه هر فرانچایز به سمت یکی از این پرتگاههای خطرناک غش کنه! راه رفتن روی این نوار باریک میشه همون ساختن یک فیلم عامهپسند؛ پس همچین کار راحتی نیست ساخت یک همچین فیلمی که بتونه عامه مردم و مخاطبین رو راضی کنه و همواره در جلب نظر منتقدین هم موفق بشه، مضافا بر این که باید به این مسئله بسیار مهم توجه کرد که خیل عظیم و حتی قریب به اتفاق مخاطبین و منتقدین فیلمها اصلا کمیکخون نیستن! و این خیلی مهمه که چهجوری فیلمی رو بسازی برای عامه کمیکنخون و بتونی در عین حال که لذت رو به اونها هدیه میدی کاراکترها رو هم بهشون به بهترین شکل ممکن بشناسونی. مارول با ظرافت تمام این کار را انجام داد و تونست توجه عامه مخاطبین رو به شدت جلب کنه، شاید جلب توجه عامه مخاطبین طبق شرایطی که گفتم سخت باشه ولی زمانی که این مهم عملی شد دیگه نگه داشتنش تا حدودی راحته؛ چون عامه مردم و مخاطبین با رضایتشون از یک یا چند فیلم از یک کارگردان یا یونیورس دیگه نسبت بهشون مطمئن و متعصب میشن و خوب یا بد، این تعصب هم میتونه برگ برندهای برای اونها باشه، حالا حسابش رو بکنین که بیاین و مثل مارول فیلمهای منتقدپسند هم بسازید. اما به هر حال حکم سوپاپ اطمینانی رو داره که اگر یک وقت زد و یک فیلم طبق انتظارات ظاهر نشد این تعصب و داشتن عامه مخاطبین بتونه به کمکشون بیاد و خدشهای به روندشون وارد نشه.
7- تخیل با چاشنی علم!
به تصویر کشیدن تخیل صرف بر روی پرده نقرهای سینما، دیگر به ایدهای کلیشهای و نخنما در سینما تبدیل شده و ما امروزه شاهد این هستیم که فیلمهایی که تخیل مطلق شالوده و جانمایه اصلی آنها هستند با اقبال چندانی مواجه نمیشوند. اما ما در mcu همواره شاهد این بودیم و هستیم که در مجال مناسب و سر جای خودش سعی شده تا نقش علم را در تخیلاتِ به تصویر کشیده شده نشان دهند. مثلا در مورد اوریجین و تواناییهای اسپایدی و کپ و تونی توجیهات و بعضا اصطلاحات علمی را میشنویم که برای مخاطب بسیار رئال و ملموس هستند به طوری که برخی مراکز و نهادهای علمی مثل مرکز تحقیقات ارتش آمریکا و یا ناسا به تکاپو و پویش در رابطه با برخی از این ویژگیها افتادند، این چنین مخاطب نیز احساس یک تخیل متزین به توجیهات علمی را لمس میکند و این امر خود سبب طراوت فیلم و موفقیت تجاری و محبوبیت نزد عامه مخاطبین میشود.
6- گسترش دنیای سینمایی
وقتی یونیورس مسیر خودش رو پیدا کرد و اصطلاحا رو روال افتاد، حالا وقت گسترش دنیا است! این عمل باعث میشود تا هیجان و اقبال مخاطبین دو چندان شود و مخاطبین جدیدی هم به این جمع اضافه شوند، مثلا مارول در سال ۲۰۱۶ و با وارد کردن دکتر استرنج و دنیای جادویی/عرفانی خود به دنیای خود و یا با وارد کردن گروه نگهبانان کهکشان و کاپیتان مارول دنیای کیهانی و کهکشانی خود را نیز گسترش داد که هر دوی این فیلم ها جزء فیلمهای موفق مارول شدند و نقش بسزایی در موفقیت امروز مارول داشتند. اینجا بیان این نکته هم ضروری است که برنامهای که مارول برای آیندهی خود در سر دارد، خیلی همهجانبهتر به این گسترش دامن خواهد زد و حکمرانیش را تثبیت خواهد کرد که انشاالله در مقالهای جداگانه به آن خواهم پرداخت.
5- ریبوت و ریکست؛ هرگز!!!
خب وقتی یونیورس ساخته و پرداخته شد و مثل یونیورس مارول مورد اقبال قرار گرفت و به اوج محبوبیت رسید، اتفاقی که میفته اینه که این یونیورس و تیم بازیگریش تو ذهن مخاطب جا میفته مثلا ما همه آیرونمن رو با رابرت داونی جونیور، استیو رو با ایوانز و بقیه کاراکترها رو هم با بازیگران فعلیشون میشناسیم. البته هالک یه استثنا بود که تقریبا تو ذهنها گم شده و الان همه دیگه رافالو رو بهعنوان هالک میشناسن ولی فکرشو بکنین مثلا یه دفعه ما مثلا تو آیرونمن۳ میدیدیم نقش تونی رو یکی دیگه بازی میکنه! یا مثلا بعد از اونجرز اندگیم کل دنیای مارول ریبوت میشد! دیدید که حتی فکر کردن لحظهای بهش چقدر اعصاب خردکنه و انگیزه آدم رو از بین میبره. خب طبیعتا وقتی میای و یازده سال یه ساختمون عظیم رو تو ذهن مخاطبت بنا میکنی و هِی طبقات جدید بهش اضافه میکنی و تزیینش میکنی و علایق و توجهات مخاطب رو بهش جلب میکنی، احمقانهترین کار ممکن اینه که با این تفکر که دیگه وقت تغییره، یا میخوام بهترشو بسازم، بیای و اون ساختمون رو تخریب کنی؛ کاری که دقیقا ریبوت با هر فرانچایزی میتونه انجام بده و این ضرر برای فیلمهای موفقی مثل فیلمهای MCU خیلی بیشتره. ولی ما در طول این سالیان شاهد بودیم که مارول با درایت بالا تیم بازیگری خودشو حفظ کرد و نگذاشت موفقیت تضمین شدهاش لطمه بخوره و ما در اندگیم هم شاهد بودیم که در انتها ارتباط داستانی برای آینده یونیورس هم حفظ شد و ریبوت و ریکستی در کار نخواهد بود.
4- بازاریابی و مارکتینگ بینظیر
خب، این عامل مستقیم با بحث سود و مسائل مالی و پولکی در ارتباطه! ببینید وقتی که شما فیلمی رو میسازید حالا هر فیلمساز یا کمپانی که هستید، باید توجه کنید که فیلم شما چه بازارهایی را در اختیار دارد و در کدام یک فروش بیشتری میکند، مثلا در هالیوود و به خصوص ژانر فیلمهای ابرقهرمانی، کشور چین مهمترین و بزرگترین بازار است؛ حالا با توجه به توسعهی این علاقه، باید بهترین تبلیغات و مارکتینگ رخ دهد؛ یعنی بنرهای تبلیغاتی اختصاصی، حتی صحنههای اختصاصی برای فیلمها در کشور مورد نظر انتخاب شود، این کارها ممکنه برای استودیوها هزینه در پی داشته باشه ولی باعث میشه چند برابرشو در بیارن مثلا در آیرونمن۳ اصلا همونطور که میدونین صحنههای اضافی کار شد با حضور بازیگران مطرح چینی و یا برای فیلمهای اخیر خودشون حسابی سنگ تموم گذاشتند و جوری اون فیلمها رو تو کشورهای مذکور تبلیغ کردند که انگار فیلم بومی اون کشور هستن؛ مثلا همین اخیرا تورهای تبلیغاتی اندگیم به آسیا و هند رفته و بازیگران هم طی برنامههای فشرده به اقصی نقاط جهان سفر میکنن و فضا رو حسابی تحتالشعاع قرار میدهند و خب این عامل خیلی خیلی به لحاظ مالی برای فروش فیلمها مهم و موثر است و کمپانیهای بزرگ و مطرح هم جدیدا خیلی روی این زمینه مانور میدهند. مثلا همین تبلیغات و بازاریابیها باعث شد فیلم متوسطی مثل آکوامن اینقدر فروش بالایی داشته باشد که اهمیت این امر رو بیش از هر وقت دیگری نشون میدهد.
3- منابع اقتباس غنی و ذات کاراکترها
همون طور که از اسمشون پیداست، فیلمهای کمیکی از کمیکبوکها اقتباس میشوند، حالا خواه آزاد یا غیر آزاد ولی منبع و سرچشمه آنها کمیکبوکها هستند؛ پس هر چه قدر این منبع قویتر و پرمایهتر باشد فیلمهای خوشساختتر و جذابتری رو تحویل مخاطب میدهد. خوشبختانه بزرگان تاریخ کمیک در کمیکهای مارول سنگ تمام گذاشتهاند؛ اشخاصی مثل استنلی فقید و جک کربی کبیر و استیو دیتکو با نبوغشان، شخصیتها و دنیایی رو خلق کردند که با چاشنی داستانهای بینظیر و آرکها و کراساورهای جذاب و درهمتنیده و مرتبطشون مسیر بیپایانی رو پیش روی فایگی و بقیه در mcu گذاشتن به طوری که الان بعد از گذشت ۱۲سال هنوز تنها قطرهای از دریای خروشان این دنیا به تصویر کشیده شده. اما نکته مهمتر خود ذات کاراکترهاست! ببینید شما نگاه کنید مثلا کاراکتر محبوبی مثل اسپایدی یه نوجوون دغدغهمند با بحرانهای سنی خاص خودش توسط یه عنکبوت نیش زده میشه و قدرتهای فوق بشری پیدا میکنه و بعدش به اصل اساسی خودش که قدرت زیاد مسئولیت زیادی به همراه داره پایبنده و نماد یک آدم دلسوزه و برای همه ملموس و دوستداشتنیه و باهاش همذاتپنداری میکنن یا مثلا کپ نماد یه آدم وطنپرسته و یه رهبر واقعیه یا مثلا تونی استارک یه نابغه با دغدغهمندیهای خودشه که همیشه به اصول خودش پایبنده و به این شکل ما در مارول با کاراکترهایی طرفیم که هر کدوم عمق و پیچیدگی شخصیتی خاص خودشونو دارن و این باعث میشه ما با شخصیتهایی طرف باشیم که صرفا قدرتهای فوق بشریشون نیست که اونارو جذاب و دوستداشتنی کرده بلکه شخصیت متمایزشونه که بهشون محبوبیت و جذابیت مضاعف بخشیده و پرداخت مناسبی که در سینما بهشون داده شده، حق مطلب رو ادا کرده.
2- والت دیزنی، فراتر از یک کمپانی!
این روزها دیگه قورت دادن کمپانیهای دیگه توسط دیزنی به مسئلهای عادی تبدیل شده اما چیزی که این وسط به mcu میماسه دقیقا مرتبط به ابهت امروز دیزنی در هالیووده؛ ببینید وقتی بزرگترین کمپانی هالیوود با کولهباری از پول و دلار و اعتبار پشتوانه اصلی استودیوی شما میشه دیگه میخواین به چی فکر کنید؟! مسئله پول که به کنار، اعتبار اسم دیزنی پشت مارول باعث میشه خیلی از هنرمندان و فیلمسازان و بازیگران با میل و رقبت و بعضا با سر و دست شکوندن در پی اضافهکردن این تجربه تو رزومه خودشون باشن، از طرف دیگه میتوانند قراردادهای تُپُلی هم ببندند و بدون دردسر وصولش کنند، از اون طرف فیلمساز هم به دور از صرفهجویی میتواند ایدههای خودش و ابتکاراتش رو پیادهسازی کنه و مشکلی در این زمینه نداشته باشد. دیزنیِ بزرگ در حال حاضر بیش از پنجاه درصد فیلمهای ملیاردی تاریخ سینما را زیر بیرق خود دارد و ۵ فیلم از شش فیلم اول پرفروش تاریخ متعلق به دیزنیست، تنها کمپانی که می تواند ۴ تا فیلم در سال با بودجه بالای ۲۰۰ ملیون عرضه کند به طوری که آنها هم بالای یک میلیارد فروش کنند! اگر بخواهیم موفقیتهای مالی این کمپانی عظیم را بیان کنیم خود مقالهای جدا میطلبد ولی همین قدر بسنده میکنم. با همین تفاسیر هم در مییابیم اگر مارول دست کمپانی دیگری بود بدون شک به موفقیت فعلی خود نمیرسید.
1- کوین فایگی، نامی فراتر از هالیوود!!!
تمامی عواملی که تا این جا مورد بررسی و واکاوی قرار دادیم، همه و همه می تونن بیاثر باشند اگر یک فکر خلاق و مبتکر پشت ساخت فیلمها نباشه؛ فکری که بتونه باعث بشه از لابلای صفحات رنگی کمیکبوکها اثری متمایز و بیبدیل در مدیوم سینما روی پردهی نقرهای به نمایش در بیاد و همه رو مات و مبهوت خودش کنه؛ همه اینها فقط از پس مردی بر اومده که خودش رو از جنس هوادارها میدونه و فقط خودش رو یه کمیکفن میدونه که میخواد اثرهایی جذاب برای مخاطبان خلق بشه، وقتی کار از روی علاقه و به دور از فکرهای پولکی انجام بشه و فرد، نبوغ بالایی هم داشته باشه خروجیش میشه کوین فایگی و mcu که فرزند فایگیه، فردی که استاندارهای تهیهکنندگی رو به تنهایی بالابرده و باعث شده مارول استودیو به پادشاه هالیوود و سرگرمی دنیا و قلبهای هواداران تبدیل بشه. از ابتکارات فایگی میشه به ایجاد اتاق نویسندگان اشاره کرد که دهها نویسندهی فیلمهای مختلف دور هم جمع میشن و تحت نظارت کوین به ایدهپردازی میپردازند و درست مثل سریالها، فایگی هم در حکم یک شورانر کار کشته، بر اتصالات این فیلمها و ریزهکاریها کاملا وسواسانه نظارت میکنه و خروجیش میشه این یونیورس درهمتنیده و حساب شده. در مورد این مرد میشه یه مقاله جدا بیرون داد، مردی که سینما هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد، قلب تپنده mcu که اگر روزی نباشد mcu ای باقی نخواهد ماند.
خب اینها مهمترین عواملی بودند که دنیای سینمایی مارول رو به غول هالیوود امروز بدل کردهاند، شما چه نظری دارید؟ آیا این حکمرانی استمرار خواهد داشت؟ ما رو از نظراتتون مطلع کنید...
محمدعلی رضائیهنجنی
(MoAli)
All rights reserved © Spidey.ir 2020
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مقالات مشابه:
15 صحنه در دنیای سینمایی مارول که مستقیما از کمیک بوک گرفته شدند!
برترین مبارزات فاز سوم MCU
مارول چطور ارباب سرگرمی جهان شد؟
رتبه بندی فیلم های دنیای سینمایی مارول (MCU)
10 چیز جالبی که احتمالا درباره دنیای سینمایی مارول (MCU) نمیدانستید!
زیباترین لوکیشن های طراحی شده در کتاب اول MCU
کوین فایگی: مارول برای ساخت 20 فیلم دیگر برنامه دارد!
10 شخصیت دنیای سینمایی مارول که بهتر از نسخه کمیک خود هستند
۱۰ لحظه از مردعنکبوتی در MCU که نشان میدهد او بهترین است!
رتبه بندی باهوش ترین شخصیت ها در دنیای سینمایی مارول (MCU)
برترین شخصیت های MCU که بر پایهی حشرات و حیوانات هستند
رتبهبندی بهترین کاستومها در دنیای سینمایی مارول
زیباترین لوکیشن های طراحی شده در کتاب اول MCU
۱۵ لحظه برتر و به یادماندنی مردعنکبوتی در MCU
رتبه بندی فیلم های دنیای سینمایی مارول (MCU)
رتبه بندی شخصیت های دنیای سینمایی مارول (MCU) از نظر قدرت فیزیکی
20 زره برتر مرد آهنی در دنیای سینمایی (MCU)
15 خطوط داستانی مهم که از دنیای سینمایی مارول (MCU) حذف شدند
15 جنجال بزرگ در فیلم های سینمایی مارول (MCU)
15 سلاح نیرومند که در دنیای سینمایی مارول مخفی شده اند!
10 شخصیت مارول که احتمالا خبر نداشتید در MCU حضور دارند!
دیدگاهها
خیلی مقاله ی حرفه ایی بود و شما به قول معروف ترکوندید. خسته نباشید.
تمامی موارد ذکر شده توسط شما درست و بدون غلط بود و برای من جای انتقادی نمیزاره.
فقط اینکه اگر بخوام یک مورد اضافه کنم وابسته نبودن مارول تنها به سینما است و دنیای خودش رو توی سریال ها هم گسترش داده و قضیه ی شماره ی پنجم همین مقاله در سریال های مارول نیز وجود دارد و این به قدری فوق العادس که به قول استاد هنجنی نمیتوانیم شخصیت های اصلی یک چند گانه رو با بازیگری دیگر تصور کنیم و به نظر من خود مارول هم متوجه این موضوع شده و فهمیده که مثلا اگر از بازیگری دیگر برای استیو راجرز استفاده کند خودش را نابود کرده است.
به نظر من شماره ی هفتم این مقاله باعث میشه که مخاطبان بزرگسال فیلم های یونیورس افزایش پیدا کند.
از نظر من شماره ی دوازده هم یکی از مواردی است که مارول به خوبی از پس آن بر آمده ولی دی سی نه...
ما در مارول فیلم هایی مانند ونوم و یا سریال هایی مانند بی باک و... داریم که به طور فوق العاده ای تونستن از پس فراهم کردن فضای دارک بر بیان و از طرفی فیلم هایی رو داریم مانند مرد عنکبوتی که بسیار روحیه بخش هستن و باز هم به خوبی توانست از پس این جنبه هم بر بیان.
خلاصه اینکه مارول به بهترین نحو تونسته یونورسی رو به وجود بیاره که هر مخاطبی رو با نظرات خاص خودش جذب کنه و وقت هایی رو برای اکران هایش گذاشته که همیشه توانسته در اوج باقی بمونه.
ممنون آقای هنجنی مقاله ی عالی ای بود
خسته نباشید
استاد هنجنی! واقعا گل کاشتین! واقعا ترکوندین! فکر نمیکردم یه روز بتونم تو قالب یه پکیج کامل، اینطوری شخمزدهشده به موشکافی عوامل موققیت ام سی یو رو این شکلی ببینم و بخونم و لدت ببرم. خارج از هر نوع اغراقی، ما پس از خوندن این مقاله، برای من رفتین کنار استاد ترابی و استاد فقیه و بززگان سایت!
خب تو این سوپر مقاله، شما به تمامی جنبههای این موفقیت پرداختین.
واقعا کسی فکر نمیکرد که دنیای سینمایی مارول بتونه تا اینجا پیش بره اون هم با این حجم موفقیت.
من اون مورد که به دات کاراکترها اشاره کردین رو خیلس حال کردم. اتفاقا چند وقت پیش استاد ترابی از قول یکی از بزرگان نویسنده کمیک(اسمشو یادم نیست لطفا بگید) که هم برای مارول و هم برای دیسی کمیک نوشته بود، اشاره کرد که چرا مارول و شخصیتهاش بهتر از دیسی هستن. و یا اینکه میشه راحتتر ازشون فیلم ساخت.
ولی راستش من بیش از همه این موارد به گزینه۲ این مقاله اعتقاد دارم! درسته که فایگی منشا موفقیت ماروله،،ولی خب این که دیزنی هیچ دخالت کارشکنانه ای در کارهای او نمیکنه و بهش آزادی کامل داده و پول رو هم هر چه قدر بخواد به پاش میریزه، خیلی کارشو راحتتر میکنه. ببینید به هر حال ما وارنری رو داریم که کارش کلا دخالت تو آثار لااقل دیسی بود. همه دیگه میدونیم چه قدر این دخالت ها سازندگان رو اذیت میکرد. به این دلیل به نظر من مورد ۲ از یک لحاظهایی حتی میتونه مهمتر از مورد ۱ باشه.
به اولین بودنه هم خیلی معتقدم که تمام و کمال بهش اشاره کردین. بعدا دیگه مد شد و خیلی کمپانیا هی خواستن ادای مارول رو در بیارن که اکثرشونم باختن!
در کل هرچی زور زدم نتونستم خارج از موارد لیست شما دیگه دلیلی پیدا بکنم.
بازم دمتون گرم استاد هنجنی!
امیدوارم سایه ی استاد ترابی و سایت اسپایدی و بزرگانی مثل شما به سر ما کمیک دوستا باشه
وووووییییییی موهای تنم سیخ شد با این مقاله ی بی نظیر خیلی خوب بود واقعا جاش تو این سایت عالی خالی بود هیچ دلیل دیگه ای هم نتونستم پیدا کنم انقدر دقیق و جذاب بود، یک دلیل از اون یکی بهتر و به نظرم از شماره 10 دیگه خیلی خفن بود.
عجب مقالهای، عجب موشکافیای، عجب قبمی،،عجب واکاویای!
واقعا به موقع گفت اون دوستمون، حقا که استاد رضایی برازندتونه!
و اما در مورد مقاله، همون طور که گفتم دیگه هیچ دلیلی نیست که بشه گفت و تو مقاله نباشه، تو متن مقاله به تمامی گوشه و کنار زاویه ی این موفقیتها اشاره شد و دیگه هیچ حرفی باقی نمیمونه.
و حقا که جای این مقاله تو سایت خالی بود.
بازم خسته نباشید، منتظر مقالات پر و پیمون بعدی سایت هستیم
و یه سوال دارم که شاید یکم مسخره باشه.
چرا همه سری های تموم شده mcu مثل کاپیتان آمریکا و مرد آهنی سه گانه بوده؟ مرد آهنی که آخرین فیلم اختصاصی اون مال سال 2013 بوده چرا قسمت چهارم نداشته؟
سوال منم همینه که چرا استدیو فیلم های سینمایی دوست دارند تبدیل به سه گانه بشن ؟
مثل بتمن, اسپایدر من, گادفادر,جیغ و.....
این "سه گانه" یا تریلوژی چرا باید اینقدر فراگیر باشه که بیشتر استدیو ها تا فیلماشون موفق میشه برای یه سه گانه تاییدش می کنند ?
مثل اخیرا همین هالووین که موفق شد وبرای دو دنباله تایید شد
تو مارول دقیقا همین طوره تا از یه شخصیت فیلم ساخته میشه ما به صورت اتومات می دونیم که تبدیل به سه گانه میشه
بابت این اسپم به این طولانی عذر می خوام
واقعا ممنون اقای هنجنی بابت این مقاله عالی که دوباره برای ما یاداوری کرد که چرا مارول امپراطور هالیووده
به نظر من هر وقت چیز متفاوتی وارد سینما بشه به احتمال قوی موفق میشه ( البته به عوامل زیادی دیگه ای هم بستگی داره که حسش نیست بنویسم )
مثلا جنگ ستارگان که توی دهه هفتاد برای خودش یه شاهکار بود (البته هنوز هم هست )
یا مثل الفرد هیچکاک که سینمای تعلیق رو پایه گذاری کردو به موفقیت زیادی رسید
یا اقای نولان با روایت غیر خطی
یا تا حدودی سری فیلم های دنیای سینمایی احضار که به نظرم چیز (تقریبا) جدیدی وارد ژانر وحشت کرد
مارولم یه چیز جدید وارد سینما کرد به نام "دنیا سازی" که بسیار موفق عمل کرد
و البته به نظرم تصمیم هوشمندانه ای که گرفت این بود که با مرد اهنی شروع کرد که یکی از فیلم های نفرین شده هالیوود بود و طرفداران منتظر یه فیلم از این شخصیت بودند
و البته یکی دیگه از راز های موفقیت مارول این بود که اول به صورت فیلم های سولو پیش رفت و طی یک حماسه اونجرز رو پایه گذاری کرد یعنی قشنگ حس میشه که یه نقشه راهی داشتن و از الان مثلا برای پنج ساله دیگه یرنامه ریزی کردن
نه مثل دی سی که اصلا هیچ نقشه ای برای ادامه راه خودش نداشت و فقط می خواست هر چه سریع تر و به اصطلاح هول هولکی لیگ عدالتو با پتانسیلی بسیار بیشتر از فیلم خودش بسازه و بعد از چند فیلم سرش به سنگ خوردو بالاخره یه تکونی به خودش ولی از قدیم گفتن :
خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج
متاسفانه!
ممنون از وقتتون !
بنظرم یکی از دلایل دیگر موفقیت فیلم های کمیک بوکی به کارگردان اون فیلم برمیگرده. همین فیلم the avengers رو جاس ویدن با استادی تمام رو کرد. از همون تیزر و تریلر فیلم ترکوند. کارگردانی مثل جاس ویدن که خودش دستی هم به نویسندگی کمیک بوک داشته (و تو این زمینه هم موفق بوده) خیلی موثر بود. یادمه هنگام ساخت اونجرز عصر الترون تو یه مصاحبهای گفته بود که ساخت همچین کراس اوری خیلی سخته چون باید ارتباط فیلم رو با همه فیلما و خط داستانی کارکتراها حفظ کنی و در عین حال چیز جدیدی رو کنی.
البته من از بعضی کارهای مارول هنوزم گله دارم. مثلا:
یکیش همین فیلم هالک در فاز یک بود که متاسفانه داستانش رو خوب ارائه ندادن و تو ادامه ما از حضور هالک تو فیلم سولو خودش محروم شدیم. و البته از حضور لیدر تو MCU هم بی بهر موندیم. مارول هم به حضور هالک تو کراس آورها بسنده کرد. (البته مشکل رایت هم داشت فکر کنم. اگه پنج سال پیش یکی میگفت مارول و دیزنی قراره دوتا فیلم سولو از مرد عنکبوتی تو دنیای خودش بسازه یا خودمون پودر میشدیم یا طرفو پودر میکردیم.)
دومیش تغییر برخی از عوامل فیلمها بود. یکیش تغییر بازیگر رودی رودز یا ماشین جنگی بود. از همه بدتر تغییر کارگردان فیلم سوم مرد آهنی بود که هنوزم برام سواله که چرا جان فارو از کارگردانی فیلم سوم مرد آهنی کنار رفته؟
سومیش هم ورود ضعیف کاراکتر کاپیتان مارول بود.
به نکتهی خوبی اشاره کردید؛ خب ببینید اولا بگم که نمیشه حکم قطعی و کلیای راجع به چرایی این پدیده که بیشتر چندگانههای سینما، سگانه هستن صادر کرد، چرا که استثناهای زیادی مثل داستان اسباببازی یا ترمیناتور یا آواتار یا دنیای ژوراسیک و همین تور خودمون و... رو ذکر کرد. اما شاید بشه دلیلش رو تا حدی گفت که بهش یه اشاره ای میکنم:
ببینید اصولا در علم پایهای و کلاسیک سینما، پدیدهای داریم به نام "ساختار سه پردهای". خب حالا این ساختار چیه؟ تو این ساختار یکی از آسونترین و رایجترین شیوههای اتود فیبمنامه به صورت کلی توضیح داده میشه و اون اینه که میگه هر اثر باید دارای سه پرده باشه: پرده اول، پرده میانی و پرده اخر.
تو پرده اول پروتاگونیست به ما معرفی میشه و مقدماتی نمایش داده میشه، تو پرده میانی، پروتاگونیست درگیر مسائل مختلف و چالشهای اصلی میشه که شاکله داستان رو تشکیل میدن و بیشترین خلاقیت سازندهها این جا معلوم میشه و در پرده سوم هم وقت نتیجس!
خب این یه بیان ساده بود ولی تقریبا به اکثر آثار تاریخ سینما که نگاه کنید از این ساختار پیروی میکنند.
حالا همین توضیح میده چرا اگه بنا به ساخت چندگانست، اکثرا فیلمسازها به سمت سگانه سوق پیدا میکنن. علتش اینه که با ساخت سگانه میتونن در گرید کلی از ساختار سه پرده ای پیروی کنن و کارشون کمی آسون تر میشه برای ارائه سیر داستانی گیرا.
مثلا سگانه نولان رو ببینید، ما در فیلم اول تازه با بروس وین و بتمن آشنا میشیم و یواش یواش مقدمات شخصیت پردازی و قوسهای شخصیتی کاراکترها رو مشاهده میکنیم، در فیلم دوم که حکم بخشی از پرده میانی رو داره ما با پیچها و چلشهای شخصیتی و جدی بتمن اشنا میشیم که در کنار انتاگونیستی مثل جوکر حسابی به بار میشینه. بخش ابتدائی فیلم سوم هم حکم نقطه عطف پرده میانی رو داره که قهرمانمون سقوط میکنه و در پرده نهایی هم ما شاهد خیزش دوباره قهرمانمون هستیم که این بار قوی تر برمیگرده و...
دیدید؟ با پیروی از ساختار سه پرده ای اثر ساخته، پرداخته و نتیجه گیری میشه و شما میتدنید این رو به تقریبا همه سگانه ها تعمیم بدید.
برای همینه که مثلا داستان اسباب بازی۴ همچین کار سختی رو پیش روش داشت و این همه با موفقیتش همه رو شگفتزده کرد. این قضیه درباره دنباله های اواتار هم صدق میکند و باید دید که کامرون قراره این بار چه نبوغی رو پیش بگیره.
امیدوارم براتون جا افتاده باشه و اطناب نکرده باشم
ممنون اقای هنجنی از توضیح کاملتون
واقعا به قول معروف شیر فهم شدم
ولی به نظرم فیلم هایی که بعد از سه گانه اصلی ساخته میشن از داسان یا به اصطلاح ارک اصلی جدا هستن مثلا مثل ریبوت_دنباله ترمیناتور
جیغ 4
داستان اسباب بازی 4
هالووین ( همون سه گانه اول که تقریبا سه گانه حساب نمیشه ولی به نظرم سه گانه بود)
کابوسی در خیابان الم
و....
به نظر من تور 4 هم همینطور خواهد بود شاید دیگه ما تور اصلی رو (بعد از این فیلم) یا نبینیم یا اون تور خدای ازگارد و قوی ترین انتقام جو ( ) رو نبینیم
فقط من یه سوال هم از شما داشتم سه گانه مورد علاقتون چیه ؟
من خودم ترمیناتور
مقاله خیلی پرباری بود معلومه براش زحمت زیادی کشیدید به شدت با مورد دو موافقم واقعا اگه مارول دست یه کمپاتی بد بود معلوم نبود سر انجامش چی میشد ولی چیزی که برا خودم خیلی جالبه خود شخصیت هاست یعنی خود شخصیت های مثلا مرداهنی و پیتر هستن که باعث میشن کمپانی یا کویین فایگی بتونه همچین اثار فوق العاده ای بسازه(نمیخوام بحث دیسی و مارول رو وسط بکشم ولی اگه دیسی هم دست دیزنی بود بازم مثل اند گیم فروش نمیکرد)
گزینه سه هم واقعا به جا هست معلومه که اگه شما بخوای از روی شاهکار هایی مثل جنگ داخی،رگناراگ،جن گ بینهایت و.... رو اقتباس کنی یه چیز عالی از اب درمیاد
منم با شما موافقم
تقریبا همه اینها بعد از قسمت سوم از داستان اصلی منفک شدن
خیلی دوس دارم ببینم اواتار چی میشه...
اما در مورد تور هم اره، به نظرم ارکش تو رگناروک کامل شد و شاید صرفا بخوان یه خداحافطی باشکوه باهاش داشته باشن که جور قسمت۲ که بر بود رو بکشه...
ببخشید من جواب دادم
اما خودم سگانهی پدرخانده برام یه ارزش عجیبی داره، با وجود قسمت سومش ولی کماکان برام محبوب ترین تریلوزیه
در سینمای ابرقهرمانی هم واقعا سخته برام انتخاب بین تریلوزی نولان و سم ریمی...
همه ازش حساب میبرن
همه بهش حسادت میکنند
همه ازش تقلید میکنن
ولی آخرش میدونن سرورشون کیه
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا