یکی از جالبترین و مورد بحثترین موضوعاتی که تا به حال در دنیای کمیک بوک مطرح شده است این است که قهرمانان این داستانها حق کشتن افراد خبیث در داستانهایشان دارند یا نه ؟ با ما همراه باشید.
موضوع کشتن شخصیت های خبیث در یک داستان که در هر بستری اعم از سینما، رُمان، بازیهای ویدئویی، کمیک بوک و... روایت شود، موضوع به خصوصی نیست. اما به دلیل ویژگی های که بستر کمیک بوک با خود به همراه دارد، این موضوع بسیار قابل مباحثهتر به نظر میرسد. همه ما که تابهحال شاهد داستانهای بیشماری در این بستر بودهایم و فراز و نشیبهایش را با چشم خود مشاهده کردهایم، همیشه یکی از سوالاتی که ذهن ما دنبالکنندگان این بستر را به خود مشغول کرده، این بوده آیا در این داستانها، قهرمان داستان حق کشتن شخصیت خبیث را دارد؟ آیا هر خبیثی لیاقت مرگ به وسیله قهرمان داستان را دارد؟ تبعات این عمل برای قهرمان داستان چیست؟
اولین چیزی که ما را در پاسخ به این پرسش باید مدنظر داشته باشیم،نحوه نگرش ما نسبت به موضوع تقابل خیر و شر مطرح شده در این داستان هاست. از دریچهی نگرش کلاسیک قهرمانان داستان همان شخصیت های با نگرش های خیرخواهانه و انساندوستانه و رویکردهایی پهلوانانه هستند که خواه با قدرتهای فرابشری یا بدون این قدرتها، به کمک به دیگران مبادرت میورزند. روی دیگر این سکه خبیثانی هستند که معمولا اعمال آنها از انگیزههایی خودخواهانه و سادهای مانند پول، ثروت، مقام، سلطه بر دنیا و.. نشات میگیرد که در راه هدفشان از هیچ کاری مبادرت نمیورزند. در تمام این داستان ها، تجسم خیر بر بدی باید پیروز شود و تقریبا در تمام آنها شخصیت منفی، توسط قهرمان دستگیر میشود و به سزای اعمال خود میرسد.
اما با گذر زمان، متوجه میشویم این نوع نگرش جوابگوی تمام سوألات ما نیست.در واقع این تصور سادهانگارانه و مطلق به مفهوم خیر و شر ، گاهی خندهدار جلوه میکند. با تغییراتی که در طی سالیان طولانی در مدیوم کمیکبوک شاهد بودهایم، نحوه نگرش ما به این داستانها تغییر کرده است. نگرش مدرن که بسیار واقعگرایانهتر از نگرش قبلی است به ما میقبولاند که قهرمانان داستان دیگر آن سمبلهای پاک و بینقص خیر نیستند؛ بلکه همه آنها انسانهایی هستند مانند ما که اشتباه میکنند،دارای نقوص شخصیتی هستند و بعضی از آنها به بسیاری از رذایل اخلاقی آلودهاند. دیگر خبیثهای داستان آنقدر به خودخواهی و شروری گذشته نیستند. آنها به لطف نویسندگان، به شخصیتهایی چندبُعدی بدل شدهاند و اهداف آنها هم دیگر خبیثانه به نظر نمیآید و در برخی مواقع حتی ما با اهداف این شخصیت ها تا حد زیادی موافقیم.
برای پاسخ به پرسش اصلی باید در لابهلای ورقهای کمیک بوک جستوجو کرد. شاید تعداد زیادی کمیک بوک در که در دنیاهای موازی روایت شده اند،به تبعات احتمالی کشتن شخصیتهای خبیث توسط قهرمان داستان اشاره کردهاند؛ اما به نظر من این داستانها حق مطلب را ادا نمیکنند؛ نظر اصلی من این است که باید در صفحات کمیکهای جریان اصلی کمیک بوک نگریست تا به پاسخ دست یافت.
افرادی که برای اولین بار تقابل پیتر پارکر/مرد عنکبوتی (Peter Parker/Spider-Man) و نورمن آزبورن/گرین گابلین (Norman Osborn/The Green Goblin) را مشاهده میکنند،شاید این باور را در ذهن خود پدید بیاورند که نورمن آزبورن هم یکی از خبیثهای جاه طلب و بانفوذ اما کلیشهای دیگر داستانهاست. اما اشتباه اصلی اینجاست که نوع رابطه خصومت این دو شخصیت و بلاهایی که نورمن بر سر پیتر پارکر و عزیزانش آورده، هرگونه راه را بر اینگونه تفکرات غلط میبندد و خصومت این دو را به یکی از بیبدیلترین خصومتهای کمیک بوکی تبدیل میکند. ما بارها و بارها در داستانهای این دو شخصیت شاهد بودیم که پیتر با وسوسه به قتل رساندن نورمن آزبورن روبهرو شده است اما تا به حال این کار را نکرده است. شاید ما هم در ابتدا با خود بگوییم که اگر پیتر نورمن آزبورن را به قتل برساند،تا حد او تنزل مییابد و دیگر فرقی با او ندارد. در واقع در کنار شعار اصلی پیتر، بزرگترین کد اخلاقی او اعتقاد به نکشتن شخصیت خبیث است. اما تابهحال با خود اندیشیده بودیم که پیتر با نکشتن نورمن، همیشه راهی را برای صدمه زدن به عزیزان و نزدیکانش باز گذاشته است؟ مگر مسئولیت اصلی پیتر، خانواده و عزیزانش نیستند؟ میبینید این پارادوکس با شدت تمام بر روح و روان پیتر راه میروند و به صورت عجیبی ما را هم با پیتر همراه میکند. هرچند شاید غلظت اعتقاد پیتر به نکشتن نورمن از محافظت از عزیزانش با کشتن او بیشتر باشد، اما خواندگان این داستانها همیشه با خود سر این مسئله کلنجار میروند و هیچگاه به پاسخ قطعی دست نمییابند.
با این حال که نورمن آزبورن بیشتر به ضربه زدن به خانواده و عزیزان پیتر میاندیشید، دست روزگار پیتر را بر سر یکی از وحشیترین و بیرحمترین شخصیت های تمام ادوار قرار میدهد.
کلتوس کاسدی ملقب به کارنیج (Cletus Kasady a.k.a Carnage) همواره خود را به عنوان یکی از مریضترین و وحشیترین شخصیتهای کمیک بوکی ثابت کرده است. در واقع پشت سر این شخصیت همواره جنازه افراد بیگناه نقش بسته است. او که به طرز پوچگرایانهای آشوب و بینظمی را میستاید، در راستای آن همواره دست به قتلعام هر کسی که جلویش ببیند میزند. در واقع این شخصیت با قدرتهای فراوانی که در اختیار دارد به یکی از سرسختترین دشمنان مرد عنکبوتی بدل شده است. پارادوکس کشتن یا نکشتن شخصیت خبیث این بار با شدت بیشتری ما را اذیت میکند. اگرهدف های نورمن آزبورن،برای پیتر مشخص هستند و او با قدرت بیشتری میتواند از آنها محافظت کند، ماهیت تصادفی و بینظم اهداف کارنیج این گزینه را هم از پیتر گرفته است. در واقع پیتر با نکشتن این شخصیت در واقع در سیاهچالهای باز گذاشته که با سرعت هرچه تمامتر جنون،آشوب و مرگ را میبلعد.
اما توجه به اینکه کارنیج هیچگاه خبیث درجه اولی برای مرد عنکبوتی نبوده و نویسندگان هم از ارائه توضیحات بیشتر در مورد این مسئله مبادرت نورزیده اند، ما هم به طور قطعی نمیتوانیم در مورد این دو شخصیت تصمیم بگیریم.
چیزی که به طرزی سادهای در رابطه مرد عنکبوتی و کارنیج به چشم میخورد، اینجا به طرز پیچیدهای در رابطه بروس وین/بتمن (Bruce Wayne/Batman) با دشمن شماره یکش یعنی جوکر (The Joker) به چشم میآید. شاید کانسپت اولیه دو شخصیت جوکر و کارنیح مشابه هم باشند،اما جوکر با پرداخت بهتر و داستانهای قابل تاملی که در این سالها برایش روایت شده، انتظار هرگونه مقایسهای از این دو شخصیت را میرباید. در واقع جوکر با اینکه بیشتر به رفتارهای اثباتگرایانه نسبت به کارنیج روی میآورد، اما در کشتار و آسیب رساندن به بیگناهان دستکمی از کارنیج ندارد. رابطه بتمن و جوکر همان مثال بارز جمله نیچه است که میگوید:«کسی که جنگجو است،باید همواره در حال جنگ باشد زیرا در زمان صلح، با خود درگیر خواهد شد». در واقع نفوذ روانی دلقک گاتهام به ذهن بروس وین/بتمن آنقدری است که کشتن جوکر دروازهای برای ورود بتمن به ورطهای است که دیگر نمیتواند از آن خلاص شود: ورطه جنون !
برای کسب اطلاعات بیشتر شما را به شاهکار نابغهای آلن مور یعنی کمیک بتمن:شوخی مرگبار (Batman:The Killing Joke) ارجاع میدهم که به طرز بینظیری این موضوع را بررسی میکند و پایانبندی جنجال برانگیز و مبهم آن ما را در همان نقطهای قرار میدهد که در آن بودیم:
عدم قطعیت در برابر پاسخ این پرسش !!
حال اگر از سوی مخالف این پرسش بنگریم، به شخصیتی بر میخوریم که مفهوم خشونت در کمیک بوک را تغییر داد.
فرانک کسل ملقب به پانیشر (Frank Castle a.k.a The Punisher) سمبل بیچونوچرای خشونت علیه خبیثان در دنیای کمیک بوک است. رفتار افراطی وی علیه این شخصیت های خبیث باعث شده که باز خود را در پارادوکس پیدا کردن پاسخ پرسش اصلی این متن پیدا کنیم. هر داستانی که از این شخصیت دوستداشتنی خواندهاید، شما را به این واداشته که بگویید آیا این خشونت تا چه حد مطلوب است؟ فرانک کسل تا چه درست عمل می کند؟ فرانک کسلی که فلسفهاش را بر پایه حذف عناصر نامطلوب گذاشته و هیچ اعتقادی به شانس دوباره ندارد، درست عمل میکند؟ یا پیتر پارکر که اعتقادی به کشتن شخصیت خبیث ندارد و تمام تلاش خود را برای اصلاح شخصیت خبیث داستان میکند اما در نهایت با شخصیتهایی روبهرو میشود که اصلاحناپذیرند و چارهای جز کشتنشان موجود نیست؟ کدام یک درست عمل میکنند ؟!؟!
در نهایت چنین میتوان گفت که پاسخ به این مسئله غیرممکن است. زیرا ما با مطلقبینی در مورد این پرسش راه اشتباه میرویم و از سوی دیگر نگرش مدرن به این موضوع، دست ما را در نوشتن پاسخ این مسئله میبندد. به دور از تبعات روانی که بعد از انجام این عمل برای قهرمان داستان پدید میآید و ممکن است بعضیها این نتیجه را بگیرند که فقط با کشتن شخصیت خبیث میتوان بر شر پیروز شد، از سویی دیگر قهرمانانی را داریم که کد اخلاقیشان نکشتن شخصیت خبیث است اما با این کارشان راه را برای افرادی باز میکنند که هیج ابایی ندارد و به راحتی به کشتن بقیه دست میزنند.
نظر شما چیست؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
نویسنده: حامد ستاری
HS-Spider
All rights reserved © Spidey.ir 2020
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مطالب مرتبط:
چه میشود اگر قهرمانان مارول دشمنان خود را به قتل برسانند؟
بزرگترین قاتل كمیك های مارول كیست؟
15 مرد عنکبوتی دارک در دنیای کمیک!
5 چیزی که همیشه در كمیك های کارنیج یافت میشود!
15 بلای بزرگی كه گرین گابلین بر سر مرد عنكبوتی آورده
آموزش فلسفه با ابرقهرمانان کمیک بوکی!
10 دفعه ای كه ابرقهرمانان مجبور شدند به خاطر "منفعت جمعی"، ابرقهرمانان دیگر را بكشند
15 دفعه ای که ابرقهرمانان دنیای کمیک دچار نقص عضو شدند
10 حقیقتی که باید درباره کارنیج (CARNAGE) بدانید
15 ابرقهرمان برتری که خبیث شدند
10 نبرد برتر بتمن و جوکر (BATMAN VS. JOKER)
کمیک "پانیشر ابرقهرمانان مارول را میکشد" ترجمه شد + لینک دانلود
معرفی خشن ترین قهرمانان مارول
خفن ترین لحظات پانیشر در دنیای کمیک
دیدگاهها
ممنون آقای ستاری به نظرم جدا از مشکلات روحی و روانی ای که برای ابر قهرمان پیش میاد اینه که اون شخصیت بی معنی میشه خیر بدون شر معنا نداره یعنی بتمن با جوکر کامل میشه مرد عنکبوتی با گرین گابلین و این کمیک رو جذاب میکنه.
راستش موافقم مثالش هم وقتی که بری آلن گردن ایبارد ثان رو شکست هم مشکلات روحی فراوانی پیدا کرد از لیگ عدالت هم طرد شد و همه چیز رو از دست داد
خب توی امریکا فکر کنم به جز بعضی ایالت ها مجازات اعدام ندارن
اما اگر نمونه ای کمیک مثلا در کشور ما باشه اگر که قهرمان شخصیت خبیث رو بکشه (که قتل عمد انجام داده زیاد یا کم)
یا اونو به دست قانون بسپره فرقی نداره به جز فطرت انسانیش که از بین میره در صورت زیاد کشتن افراد (بالاخره انسان بعد از کشتن حتی پست ترین افراد دستش کمی به خون الوده میشه و احساس ناراحتی کمی می کنه) اما حالا اگه جنبه فطرت انسانی و احساسات و بدی و زشتی عمل قتلو کنار بگذاریم چه فرقی می کنه قهرمان در کشوری مثل کشور ما که مجازات قتل عمد اعدامه خبیثی رو که موجب قتل حتی یک نفر شده بکشه؟ چون اگر تحویل قانون هم داده بشه کشته میشه پس ببینین قهرمان بودن تو کشور های مختلف هم متفاوته البته باید این جنبه رو هم در نظر گرفت که اگه خود قهرمان دست به کشتن شخصیت های خبیث بزنه خودش هم باید دستگیر و مورد مجازات قرار بگیره(پس حواسمون باشه اگه قهرمان شدیم الکی دستمون رو الوده نکنیم قانون خودش مشکلو از سر راهمون بر میداره و دیگه نیاز نیست نگران خونوادمون باشیم)
والا به نظر من بستگی به روحبه آدم داره
فکر کنم اسپایدرمن و بتمن یه جورایی جنبه کشتن رو ندارن و خودشون اینو هم میدونن که جنبه کشتن رو ندارن
ولی شخصیتایی مثله پانیشر روحیه شون آب بندی شده
خب درست که مجرم شاید اعدام بشه ولی با اینکار عدالت انجام میشه چون مجرم محاکمه می شود . اما یه قهرمان که نمی تونه خودش هم حکم قاضی و هیئت مصفه و... رو بازی کنه چون ممکنه یک نفر به نظر اون مجرم باشه ولی از نظر قانونی بی گناه.تازه اگه بخواهیم اینجوری به مسائل نگاه کنیم قانون دیگه معنایی نداره و مردم تا یه نفر یک کار اشتباهی انجام داد خودشون او را مجازات می کنند که منجر به هرج و مرج درست می شه
خب منم با نتیجه گیری اخرم همینو می خواستم بگم و همون طور که دیدید به جوانب انسانی قضیه هم نگاه کردم و فکر نکنم منظورم این بوده باشه که ما حق داریم فردی که طبق قانون حکمش اعدامرو بکشیم راستی به سایت خوش اومدید
راستش من خودم خیلی با خودم کلنجار رفتم که ببینم باید طرفدار کدوم دسته باشم ولی معتقدم که به خود شخصیت ربط داره یعنی اگه مثل پیتر بزرگ شده باشی و توسط عمو و زنعموی مهربونش و اون درس هایی که بهش دادن خوب طبیعتن نباید بکشی ولی وقتی خانوادت توسط یه عده خلافکار تو یه جنگ خیابونی تیر بارون شن خوب شاید منم باشم بشم مثل پانیشر
در مورد بتمن بگم که هیچ نظری ندارم (چون تخصصی توش ندارم) ولی من یجا خوندم که بتمن یه بار جوکر رو کشته(فک کنم خود استاد گفتن) اگه میشه بگید تو کدوم کمیک بود
پ.ن: اقا من اونجا شخصیت پانیشر من رو ترسوند که پسر یه خلاف کار گنده رو کشت وقتی هنه خلاف کارها واسه تشعیع جنازه اومدن با یه تیر بار هنه رو اب کش کرد بعد رفت یکی یکی هم با تیر زده شون که خودشون رو به موش مردگی نزده باشن
پ.ن۲: پیشنهاد میکنم دوستان حتمی کمیک مردعنکبوتی و بتمن رو بخونن خیلی جذابه و به بحث ربط داره
دمتون گرم با مقاله ی خیلی خوبی ورود خودتون رو جشن گرفتید.
بعد از اینکه یه دعوای بزن بزن خیلی خفن بین آنتاگونیست و پروتاگونیست رو میبینیم و در اونجایی که شخصیت اصلی برنده میشه و دشمنش رو که ممکنه کل زندگیش اذیتش کرده باشه و یا عموی عزیزشو کشته باشه و...رو در کنترل کامل داشته باشه و بتونه به راحتی کار اونو تموم کنه.
در اون لحظه قهرمان داستان تمام سختی هایی رو که اون دشمنش باعثشون شده رو به یاد میاره و بعضی از ما خیلی دلمون میخواد که قهرمان کار دشمنش رو تموم کنه اما...
در اون لحظه قهرمان یه لحظه ی فوق العاده حماسی رو به وجود میاره و با خودش میگه که اگه اونو به قتل برسونم دیگه فرقی بین من و اون وجود نداره و توی اون لحظه هست که تمام کدورت هایش رو کنترل میکنه و با یک ضربه ی قوی دشمنش رو بیهوش میکنه و اونو به پلیس ها میسپره!
به نظر شما اگه دشمنش رو میکشت ما باز هم میتونستینم اونو قهرمان صدا کنیم و الگوی خودمون قرارش بدیم؟ و از طرفی خود قهرمان هم از دست عذاب وجدان نمیتونه لحظه ای آرامش داشته باشه.
این از لحاظ دنیای کمیک بوکی و خیالی،حالا بیاین کشته شدن شخصیت خبیث رو از نظر دنیای واقعی بررسی کنیم:
وقتی یه شرکت کمیک بوکی به سرش بزنه که دشمن شخصیت اصلیش رو در کمیک نابود کنه مجبور میشه تا یه دشمن دیگه به وجود بیارد و این خبیث جدید طول میکشه تا به جا افتادگی خبیث قبلی برسه و باید کلی هزینه کنه تا بتونه محبوبش کنه.
*****
خسته نباشید آقای ستاری امیدوارم از شما مقاله های خوبی مانند این ببینیم.
(ببخشید اگه نقدم به درد نمیخورد امیدوارم مفید بوده باشه)
خیلی خوشحال میشم نظر دوستان و صد البته استاد رو درباره ی نقدم بدونم
به نظر من جواب مشخصی نداره و هر دو دیدگاه هم درسته هم غلط
ما دو سری ادم بده داریم یه دسته میشه دزد و زورگیر و قاچاقچی و .... و دسته دوم قاتلا،کله گنده های خلافکار مثل رییس باند و ویلن ها
اصولا پلیس دسته اول و تا حدودی دسته دوم(رییسای دسته اول) باید بگیره و هیرو با ویلن باید بجنگه ولی این وسط هیرو با همه درگیر میشه(البته درستشم همینه فعلا مقصود چیز دیگست) و یکهو این سوال پیش میاد طرفو بکشه یا نه و اینکه اگه ویلن رو بکشه میوفته تو تباهی یا دیگه همینجور به کشتن ادامه میده(که خب نویسنده ها از این طریق بحثو میپیچونن تا داستانو بتونن از جاهای دیگه ادامه بدن)
این وسطم خیلیا یادشون میره ادم بدا همه یه مدل نیستن پس از اولم این سوال کشتن نکشتن و عواقبش اشتباهه
اگه خود من جای قهرمان اصلی بودم دسته اول رو تاجای ممکن دستگیر میکردم و میدادم دست پلیس ولی تو برخورد با دسته دوم اگه نیازی بود هیچ تردیدی نداشتم چون بالاخره یه لحظه ای هست که نکشتن ضررش بیشتره(یه جاهایی هم بحث بخشش هست که جزو استثناهاست)
مثلا پانیشر(با اینکه دوسش دارم) از کشتن زیاد زده جادی خاکی و اصلا تا یکیو نکشه انگار روزش شب نمیشه حتی از مغازه ادامسم کش بری ممکنه خوش اخلاق باشه و دستتو از ده جا بشکونه یا بد اخلاق باشه و یه خشاب خالی کنه روت:)
یا بتمن و جوکر!صحبت از یکی مثل بین و پنگوئن و دشمنای دیگش نمیکنم به صورت مشخص فقط جوکر!اینکه رابینو کشت و بتمن نکشتش جزو بخشش هاست ولی غیر اون چندتا بچه چندتا پدر مادر دیگه رو بکشه تا بتمن با کشتنش رحمت بکشه خودشو بندازه تو ورطه تباهی؟لامصب اصلا کدوم ورطه کدوم تباهی؟بتمن از یه جایی به بعد همدست جوکر تو قتل شده چون موقعیت پایان دادنشو داشته و کاری نکرده
در مقام مقایسه اسپایدرمن و گرین گابلین هم هستن ولی با شخصی کردن خصومتشون شده از اون موقعیت های بخشش واسه همین وقتی نزدیکانش هم اسیب میبینن و نمیزنه گابلینو بکشه فقط میشه گفت روح والایی داره(البته یه جاهایی هم باز مشکل داره به نظرم ولی شالوده اصلیش که بخشندگی پیتره بی نظیره)
فرق بخشیدن گابلین و جوکر اینه که "پیتر" گابلین رو ببخشه کافیه چون گابلین به "پیتر" میخواد صدمه بزنه نه "اسپایدرمن" ولی جوکر با کشتن افراد دیگه میخواد به "بتمن" اسیب بزنه ولی تهش "بروس" میبخشتش که به تباهی نره این وسط جون بقیه هم کشک
دوتا نکته خیلی مهم و جالب دیدم تو نقدتون که بهم مربوطم هستن
اولی اینکه اون بخش در مورد اینکه میتونیم بعد کشتن خبیث توسط قهرمان اونو الگومون بدونیم به برداشت شخصی برمیگرده و حرفی توش نیست ولی چندتا مشکل هم هست اینکه داستان اگه تک جلدی باشه و تهش ادم بده بره زندان به سزای عملش رسیده پس حرف شما کامل درسته که قهرمان با نکشتنش کار خوبی کرده
ولی اینجا بحث خبیث و قهرمان یه داستان تک جلدی نیست اینجا بحث ویلن و سوپر هیرو هست و ته این کتاب همیشه زده "ادامه دارد..."
فرقشونم اینه که ویلن همیشه تو جلد بعدی ازاد میشه و میاد دوباره همون کارا رو میکنه و تهش باز میره زندان و حتی داستان از اون خیر و شر بودنش درمیاد و میشه دور باطلی از مبارزه بی پایان و رنج و عذاب طرف خیر چون عملا جزایی برای شر نیست
نکته دوم که خودتونم گفتید انتشارات نمیاد هزینه کنه ولی مگه کم وقت داشتن؟خود کمیک بیشتر از 100 سالشه این مدل داستان ادامه دار تو کمیک بیشتر از 50 ساله که هست تازه منابع ادبی و داستان های کلاسیک که خیلی جاها استفاده شده قدیمیترم هستن ولی میگیم با وجود همه اینا بخاطر ازمون و خطا و جا افتادن شخصیتا و پختگی نویسندگی و طراحی تو این مدل جدید 30 سال وقت داشتن ولی فقط اومدن شخصیت های قدیم رو اپدیت کردن برای دوران جدید و تنها جایی هم که ما اینقدر زیاد میبینیم بحث کشتن یا نکشتن ویلنه تو همین کمیک هاست!!!چرا؟چون نویسنده ها این تقابل کشتن یا نکشتن و زیبایی اون بخشش اخری که "قهرمان" میکنه رو در حد یه ترفند ساده پایین اوردن تا "هیرو" همچنان برای جلد های بعدی دشمن داشته باشه و زحمت نکشن چیزی خلق کنن(که خب یه جاهایی خوبه یه جایی بد استثنا های جالب و قشنگ هم بوده این وسط)
سلام به شما
خیلی ممنون از انتقاد یا نظرتون من چون تازه کار هستم به این نظرات درباره ی نقد هایم به شدت احتیاج دارم.
اونجایی که از اون چرخه ی زندانی و آزاد شدن خبیث گفتید،خب از نظر شما چاره چیست؟آیا حتما باید ویلن خبیث توسط شخصیت اصلی کشته شود تا این چرخه به اتمام برسد؟به نظر من اگر هم ویلن خبیث بخاطر قتل ها و کار های ناپسند دیگرش حقش باشه که کشته شود این عمل باید به صورت قانونی و اعدام مانند قاتلان معمولی صورت بگیرد.
بازم میگم خیلی ازتون ممنونم که نظری درباره ی نقدم دادید.
به نظر من ارزشِ قهرمانِ داستان توسط چالش هایی که پشت سر می زاره تعیین می شه، پس هر چقدر شخصیت منفی چالش برانگیزتر باشه، ارزش قهرمان داستان هم بالاتر می ره. اگر هیچ ریسکی در کار نباشه، اگر قهرمان مجبور نشه در حد و اندازه ی شخصیت منفی ظاهر بشه، پیروزی قهرمان بی ارزش می شه.
بهترین شخصیت های خبیث اون هایی هستند که به نوعی بازتاب دهنده ی قهرمان داستان هستن. برای مثال می تونید شرلوک هلمز و موریارتی رو در نظر بگیرید. با این که هر دو از هر دو از هوش و قدرت استنتاج بالایی بهره می برند، اما شرلوک از این توانایی ها برای حل معما استفاده می کنه، و موریارتی برای اهداف شخصی خودش و جرم و جنایت. در دنیای کمیک، یکی از دلایل این که شخصیت های منفی جذاب به مرور زمان دچار تغییر و تحول چندانی نمی شن همین موضوع هست. برای مثال اگر شخصیت جوکر دچار تغییر بشه و نماینده هرج و مرج نباشه، جذابیت دشمنی اون با بتمن کاهش پیدا می کنه.
قهرمان ها و شخصیت های خبیث فاصله ی چندانی با هم ندارن. در واقع همین مرز باریک بین اون ها هست که باعث افزایش اهمیت قوانین ساده ای مثل نکشتن شخصیت های منفی می شه. برای مثال اگر بتمن جوکر رو بکشه، کشتن شخصیت منفی بعدی براش آسون می شه، و کم کم تبدیل می شه به یک قاتل سریالیِ خود درست پندار، و در حد شخصیت جوکر تنزل پیدا می کنه.
ضمناً بهتون توصیه می کنم این مقاله رو بخونید:
peterdavid.net/.../...
خیلی از دیدگاه هایی که نوشتم براساس این مقاله هست و مطالب جالبی مطرح شده.
راستش به نظر من این مسئله کشتن یا نکشتن خبیث ها توسط ابر قهرمان ها یک مسئله ای هستش که دنیا دنیاست بهش فکر کنیم و به دنبال جواب حقیقی باشیم باز هم کمه،چون به عنوان انسان قضاوت در این مورد بسیار دشواره... اما مسئله این است که هکه آدما وجدان یکسانی ندارن و هیچ وقت نمیتونیم همه آدما با یک نوع نگرش به یک موضوعی ببینیم و یا حتی بهشون تحمیل کنیم... برای مثال خود پیتر که هیچ وقت نمیکشه و به امید روزیه که آدم بد ها اصلاح بشن و به خودش اجازه قضاوت نمیده...ولی کسی مثل فرانک کسل که به نتیجه رسیده که باید عدالت برقرار بشه مثلا اگر کسی شخص بیگناهی رو کشته باشه باید خودش هم کشته بشه چون حقه زنده بودن رو از کسی گرفته و خودش هم نباید زنده باشه(یه جور مثل دادگاه سیار ) به هر نمیشه به این راحتی راجب این مسئله جواب قطعی داد چون آدما همه از نظر عقل و خرد در یه سطح هستن و کسی نمیتونه از نظر عقلی از کسی برتر باشه تا بتونه تصمیم کلی درباره این مسئله پیش بگیره و فقط دیدگاه و عقاید آدماس که واکنششون رو در این جور مواقع تعیین میکنه و نحوه ایجاد دیدگاه آدم ها و نگرششون بستگی به آنچه که بهشون از قبل گفته شده،آنچه که به نتیجه رسیده اند، و آنچه که در گذشته بر سرشون اومده و همه این سه چیز همواره بر روی ادم تاثیر میزارن...
اما مسئله که شخصی مثل بتمن اگه جوکر بکشه و تبدیل به یک فرد مجنون میشه و یا فردی مثل کسل که با کشتن کسی ککشم نمیگزه مسئله جداست...
راستش رو بخواید اکثر خبیث ها دلایلی برای خباثت دارن که معمولا به خاطر پول،قدرت،و مقام چه در سطح کوچه و خیابان و تا چه در سطح کهکشانه که در سطح کوچه و خیابان ریشه در جامعه داره که در دنیای خودمون هم میبینیم و این که چرا افرادی مانند کلتوس کسدی بی دلیل میکشن و ریشه در مشکل روانی داره و این که چرا درمان نمیشن و یا تا حالا نشدن رو خودمم نمیدونم .
به هر حال امیدوارم نظر مفید بوده باشه...
سلامت باشید.
تو آمریکا و بقیه کشورایی که بازار هدف شرکتای کمیک هستن چیزی مثل اعدام و کشتن قانونی معنی نداره خیلی خیلی کم پیش میاد که سر پرونده های خاص همچین حکمی بدن پس کلا اون منتفیه
و اینکه لزوما هم نباید ته داستان ویلن بمیره تا چرخه بشکنه ولی اینقدر دیگه روند دستگیری و فرار دوباره تکراری شده که ادم میگه خب یبارم بزن بکشش ببینیم چی میشه
میشه کلی حرف زد راهکار داد و تهش باز یه راهی پیدا میشه طرف برگرده یا کلا برنامه عوض بشه وسط کار اینا همه میشه استثنا و مغلطه کردن ولی سادش کنیم تموم بشه
این بحث کشتن یا نکشتن ویلن بجز 20 درصدش که دیگه یا به خود شخصیت برمیگرده یا داستان باقی 8چ درصد چرت و پرته محضه واسه اینکه شرکتا بتونن بدون زحمت ارائه ایده های کاملا جدید همچنان از شخصیتایی که چندین سال پیش خلق شدن درامدزایی کنن دلایل عجیب غریب میارن که اگه مثلا فلان بشه هیرو به بدبختی و افسردگی میوفته و از نظر ذهنی نابود میشه و تهش میشه عین دشمناش ولیهمون هیرو اگه تو کشتن امثال ثانوس و دارک ساید نقش داشته باشه با بهانه جلوگیری از پایان دنیا سر و تهشو هم میارن یا اگه دشمنی که هیروی داستان نکشتتش فرار کنه و حتی یک نفر این وسط بمیره فقط بدشانسیه و تاثیری رو هیرو یا داستان نداره
خب الان بین جون این و جون اون چه فرقی هست که یکیش باعث تباهی هیروعه یکیش تلفات جانبی بی اهمیت؟؟
ممنون از جوابگویی فوق العاده ی شما
من و کسانی که تازه به عضویت اسپایدی در اومدیم به کمک استادانی مانند شما احتیج داریم امیدوارم در اینده بتونم استادی مانند شما و بسیاری دیگر از جواهرات اسپایدی بشوم
خسته نباشید
متاسفانه با این نظر موافقم!
به نظر من هم این موضوع یه جور تناقض رو پیش پای خواننده داستان میذاره که اگر از جنبه واقعگرایانه بهش نگاه کنیم،جنبه کشتن یا نکشتن شخصیت خبیث روی مغز آدم رژه میره.
مثلا چند پارامتر مختلف در قضاوت ما تاثیر میذارن که تاثیرشون جواب این موضوع رو هم عدم قطعی میکنه!
وضعیت روحی ابرقهرمان،آرمان اخلاقی ابرقهرمان،وضعیت مجازات اعدام در بستر فعالیت ابرقهرمان،میزان آسیبرسانی شخصیت خبیث به امنیت عمومی و جان بیگناهان و...
به جز این پارامترها که در بستر دنیای آلترناتیو کمیک بوک طرحریزی میشه، مولفه مهم همون خلاقیت نویسنده و کمپانی منتشر کننده هستش.در واقع قلم نویسنده تعیین میکنه که این پارادوکس چیجور به نظر بیاد.
برای مثال در Batman:The Killing Joke آلن مور به زیبایی هر چه تمامتر رابطه این دو شخصیت را در معرض نمایش گذاشت که الگویی برای نویسندگان بعدی شد.
اما از اونور همه ما میدونیم که کارنیج کانسپت اولیه اش رو از جوکر برداشت کرده. شاید در اوایل خلقتش تهدید قابل تاملی برای مرد عنکبوتی بود اما مشکل اصلا این بود که نویسنده ها تلاش نکردن به این شخصیت عمق بدن و درنتیجه تک بعدی باقی موند(تنها نویسنده ای که برای عمق دادن به کارنیج تلاش کرد،دانی کیتس بود که اونم بیشتر از منظر رابطه ونوم-کارنیج به قضیه نگاه کرد نه مرد عنکبوتی-کارنیج)
شاید ما رابطه جوکر و بتمن برامون جذاب باشه و برای سرنوشت هر کدوم از مناظر مختلف نگاه میکنیم، اما مثلا دلیل مرد عنکبوتی برای نکشتن کارنیج چیه ؟؟
این یعنی عدم طرحریزی رابطه دو شخصیت که هم از نظر عدم توانایی نویسنده و هم از نظر سود و موفقیت مالی کمپانی منتشر کننده میشه بررسیش کرد !!!
البته در مورد کارنیج، دانی کیتس هم چندان عمقی به شخصیت کارنیج نداد راستش.
بیشتر backstoryاش رو کاملتر کرد و انگیزههاش رو توجیه کرد. (که اون رو هم تا حدّ زیادی مدیون وارن الیس و کرافیکنوول Mind Bomb ئه.)
در مورد Killing Joke هم شاید بد نباشه این نکته رو بدونید؛
چند وقت پیش داشتم اسکریپت آلن مور برای این داستان رو میخوندم، که الآن خوشبختانه نسخۀ دیجیتالیاش توی Tumblr منتشر شده.
این صفحه خیلی جای تأمل داره به نظرم:
uplooder.net/.../...
آقای مور دربارۀ پایان داستان نوشته: «Now just a half figure or head and shoulders shot of the Batman from the front. The absurdity of the situation comes homes to him, and one corner of his mouth twitches upwards. He and The Joker are going to kill each other one day. It’s preordained. They may as well enjoy this one rare moment of contact while it lasts.»
راحت میشه ازش برداشت کرد که بتمن جوکر رو نکشته آخر اون کرافیکنوول. (بتمن و جوکر هم رو روزی خواهند کشت، ولی نه امروز!)
ولی جالبتر اینکه میگه، بتمن و جوکر بالاخره روزی همدیگه رو میکشن. این از پیش تعیینشدهست...
حالا کدومشون این چرخه رو خواهد شکست؟!
نمیدونیم!
هر نویسنده با توجه به دیدگاهاش نسبت به کاراکترها، یه پایان متفاوت میتونه بنویسه.
در مورد این بحث کشتن به طور کلّی، راستش من با این ایده که «اگه خبیث رو نکشی، اون افراد بیشتری رو میکشه. پس کشتناش درست/قابلتوجیه /اجتنابناپذیر/ ... ئه.» مخالفم. تنها چیزی که قهرمانانی با این قدرتهای فوقبشری زیاد رو از خبیث داستان متمایز میکنه، همون خط قرمزی ئه که دارن. یکبار، حتی برای منفعت جمعی، اگر ردش کنه، دیگه نمیتونه بهش برگرده.
و چه بسا همین قهرمان از خبیث داستان بدتر، خطرناکتر و کشندهتر نشه...
زیاد دیدیم پتانسیل خباثت بعضی شخصیتهای نامآشنا و اینکه چقدر میتونن مرگبار باشن. فکر کنم جدیدترینشون سری محدود Batman: White Knight بود که نقش بتمن رو به عنوان بزرگترین خبیث گاتهام بررسی میکرد.
در کل، این تاپیک خیلی جای بحث داره و بعیده هیچوقت به نتیجهای برسه! چون دیدگاه نویسندهها متفاوته عموماً و یک داستان خاص رو نمیشه مرجع قرار داد. امّا من یکی به عنوان یک خواننده، هیچوقت با کشتن توسط «قهرمان» (نه آنتیهیرویی مثل پانیشر) کنار نخواهم اومد.
و ممنون از شما به خاطر این مقالۀ بسیار خوب!
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا