نقد و بررسی فیلم «بیوه سیاه» (Black Widow)

نقد و بررسی فیلم «بیوه سیاه» (Black Widow)

بلک ویدو با به اثبات رساندن خود به عنوان یکبارمصرف ترین فیلم مارول، جایگاه خود را به عنوان یکی از تاسف بار ترین فیلم‌های MCU آشکار می‌کند! با نقد این فیلم ناامیدکننده همراه ما باشید!

 

تقریبا حدود ۱۱ سال از اولین حضور ناتاشا رومانوف یا همان بلک ویدوی خودمان در فیلم مردآهنی ۲ می‌گذرد. حضور او در فیلمی آینده محور که آسیب‌های جبران ناپذیری به کیفیت کلی آن زده بود، یکی از نقاط قوت و هیجان انگیز برای گمانه زنی‌های برنامه‌های آتی مارول بود. اما در آن برهه، اقتضای راهی که «کوین فایگی» به عنوان نخ روایت تمامی فیلم‌های MCU انتخاب کرده بود؛ این‌چنین می‌طلبید. بنابراین با این‌که مردآهنی۲ در نگاه کلی حرف زیادی در مقایسه با قسمت اولش که یکی از بهترین آثار MCU است نداشت، اما توانست آمادگی بسیار زیادی برای فیلم نهایی فاز اول یعنی انتقام جویان ۲۰۱۲ ایجاد کند. حال با گذشت این ۱۱ سال و سه فاز کامل مارولی که جنگ بی‌نهایت و پایان بازی منجر شد، ناگهان مارول به فکر ساختن فیلمی اختصاصی از روی شخصیت «ناتاشا رومانوف» افتاد. در نگاه اول این اتفاق برای ما طرفداران جا افتادهٔ کمیک بوکی به شدت از موعد گذشته به نظر می‌آمد و به قول معروف نوش دارو پس از مرگ سهرابـی بود که سعی داشت دل طرفداران دلشکسته‌ای مثل ما، که سال‌ها منتظر ساخته شدن چنین چیزی بودیم، را به دست آورد. امّا آیا در این‌کار موفق بود؟ اصلاً و ابداً!

نقد فیلم بیوه سیاه

اشتباه ما از ابتدا این بود که از جناب آقای «فایگی» توقع چنین چیزی را داشتیم؛ کسی که به عنوان رأس تمامی امور مارول، دستش برای طرفداران حرفه‌ای رو شده و بعد از پخش سه سریال پخش شدهٔ اخیر دیگر کاملا مشخص است چه در ذهنش می‌گذرد. تمام فکر و ذکر او پر شده از مقدمه سازی برای یک هدف والا! به عنوان مثال فیلم انتقام جویان سال ۲۰۱۲ یکی از همان اهداف والای اوست به همین خاطر هم برای چنین فیلمی سنگ تمام گذاشته می‌شود چون تمامی مسیر و راه معیّن شده به این نقطهٔ نهایی و هدف منتهی ‌می‌شوند. ولی کمی بعد در فاز دوم، فیلم انتقام جویان: عصر آلتران در کنار پروژه‌های جلوتر معرفی می‌شود و از همان زمان داد می‌زد که هدف اصلی چیزی نیست جز جنگ بی‌نهایت: قسمت اول و قسمت دوم بنابراین نتیجهٔ فیلم عصر آلتران چیزی جز آینده نگری برای فیلم‌های بعدی نبود! حتی انقدر این مهم(رسیدن به جنگ بی‌نهایت) از شدت اهمیت زیادی برخوردار بود که در صحنه‌های حذف شدهٔ آن شاهد پیش زمینه سازی برای آن بودیم. آن هم فیلمی با عنوان عصر آلتران که همگی طرفداران کمیک بوکی می‌دانند چه بار سنگینی را به دوش می‌کشد ولی چون هدف اصلی سازنده عصر آلتران نبود شاهد شلختی و بی‌نظمی آشکاری در فیلم بودیم و حتی تعدد زیاد در حضور کارکتر‌ها به آن ضربه وارد کرده بود.(یولیسس کلا، چو، نیک فیوری، خود شخصیت‌های اسکارلت ویچ و کوئیک سیلور و در نهایت کاپیتان مارول که خوشبختانه حذف شد!)

با گذشت این همه، دلیل خروج کارگردان با استعدادی مثل «ادگار رایت» از فیلم مردمورچه‌ای به شدت واضح است و همگی ما زیبایی‌های به تصویر کشیدهٔ این فیلم را با وجود خروجش از پروژه مدیون ایشان هستیم! اما تکلیف بلک ویدو به عنوان یک فیلم تکی و اختصاصی چگونه است؟ اول باید به محدودهٔ زمانی وقایع انتخاب شده برای فیلم نگاهی بیاندازیم! از مدت‌ها قبل تایید شده بود که وقایع فیلم بین دو فیلم جنگ داخلی و جنگ بی‌نهایت رخ می‌دهد و این یکی از عجیب ترین و اعصاب خرد کن ترین انتخاب‌های مارول برای این فیلم بود. حتی همان زمان به یاد دارم که چقدر با شنیدن این موضوع با خودم کلنجار رفتم و به خودم روحیه می‌دادم که نگران نباش قطعا فلش بک‌هایی هم تو فیلم هست که حق مطلبو ادا کنه اما افسوس که یکی از بزرگترین منشأ های ایرادات فیلم همین انتخاب به شدت عصبانی کننده بود! اوریجین و سرگذشت جاسوس روسیه‌‌ای که فراز و فرود‌های زندگی باعث شد اصلاح شود و به شیلد بپیوندد یکی از منحصر به فرد ترین اتفاقاتی می‌توانست باشد که در کل کارکترهای زمینی MCU دیدیم. این‌که «فیوری» و «کلینت بارتون» چگونه در این راه باعث این رستگاری شدند این‌که ناتاشا طی مسیر چه چیز‌هایی به دست آورد و چه چیزهایی را از دست داد به علاوه با توجه به دنیای کمیک «باکی بارنز»ـی نیز در این سرگذشت پر پیچ و خم دست داشت اتفاقات پر و پیچ و خمی را رقم می‌زد که شاید می‌توانست جایگاهش را نه تنها به عنوان بهترین فیلم زمینی(Grounded) فاز چهارم ثابت کند بلکه جزو بهترین های MCU باشد. در کمال تأسف چنین چیزی نشد و راهی که برای آن انتخاب شد کاملا متفاوت بود و حتی به بی‌راهه رفت!

در واقع هدف این فیلم ساخت فیلمی اختصاصی برای شخصیت ناتاشا رومانوف/بیوهٔ سیاه نبود! بلکه تنها یک دام تبلیغاتی برای معرفی کردن شخصیت‌های آیندهٔ MCU و رویداد های پیش رو بود. به ما قول داده شده بود که پس از دیدن این فیلم، نقطه دید کاملتر و بهتری از پس زمینهٔ ناتاشا داشته باشیم و پایان بازی و فداکاری او جلوهٔ حتی بهتری از قبل برایمان پیدا کند اما دقیقا خلاف این قول عمل می‌شود. بعد از اتمام فیلم رفتار «ناتاشا» در فیلم پایان بازی کاملا وجهه مضحکی به خود می‌گیرد و نه تنها جلوهٔ آن را بهتر نمی‌کند بلکه کاملا آن را به گند می‌کشد. تنها خانوادهٔ یاد شدهٔ «ناتاشا» در فیلم پایان بازی،  انتقام جویان بودند اما بعد از بلک ویدو مثل بعضی از وقایع دنیای کمیک کاملا «رتکان» می‌شود و تمامی آن آبغوره گرفتن‌های «ناتاشا» معنای خود را از دست می‌دهند.(با وجود این‌که هستهٔ اصلی همان ۶ عضو بودند که همگی در سلامت کامل بودند و با بشکن ثانوس پودر نشده بودند.)

تمامی این نکات را کنار بگذاریم و به سراغ نقطه قوت فیلم که در پردهٔ اول آن رخ می‌دهد برویم! در لحظات آغازین فیلم و فلش بک کودکی‌های «ناتاشا» شاهد یک مقدمهٔ قوی برای وقایع ادامهٔ فیلم هستیم. خانواده‌ای به ظاهر شاد که برای مدتی در ماموریتی مخفی مجبورند در کنار یکدیگر در صلح و صفا زندگی کنند اما چیزی نمی‌گذرد که این ماموریت به خطر افتاده و تمام اتفاقات خوب و طلایی زندگیِ قلّابی به اتمام می‌رسد. «الکسی» به عنوان پدر خانواده و نسخهٔ روس کاپیتان آمریکا، تمام جلال و جبروتش را از دست می‌دهد و به اجبار راهی زندان می‌شود، «ملینا» به عنوان مادر خانواده، فرزندانش را از دست داده و مجبور می‌شود به آزمایش و پرورش حیواناتی بی احساس و اختیار بنشیند و برای مافیایی مخفی،خطرناک و شکست ناپذیر بی چون و چرا کار کند. «ناتاشا» همبازی کودکی یا خواهر اسمی خود به همراه آرامش نسبی با وجود آگاهی داشتن به چنین موضوعی از دست می‌دهد و می‌داند که او نیز مثل خردسالی خودش به سرنوشت مشابهی دچار خواهد شد؛ با این همه خودش نیز به تاریک ترین مکان زندگی‌اش بازمی‌گردد. «یلنا»ی خردسال که هیچ پس زمینه‌ای از پدر و مادر واقعی خود ندارد، تمام اعضای خانواده‌اش را از دست می‌دهد و به مخوفترین مکانی که برای یک دختر بچه تدارک دیده شده منتقل می‌شود. تمامی این اتفاقات نوید یک شروع پرقدرت و پیچش‌هایی پیش بینی نشده را می‌دادند. ضمن این‌که صحنهٔ تیتراژ این فیلم با روایت سریع و جذابش از سرگذشت بلک ویدو(ها) بهترین تیتراژ‌های MCU بوده و به ما یادآوری می‌کند چقدر این گونه تیتراژ‌ها می‌تواند به یادماندنی و جذاب باشند.(مشابهش رو در فیلم هالک شگفت انگیز دیده بودیم)

بعد از تیتراژ آغازین کم کم وارد فاز بعدی فیلم می‌شویم. وقایع دقیقا بعد از جنگ داخلی وفراری شدن ناتاشا از دولت است ناتاشا وسط دار و درخت در ون کمپری خود به تنهایی سپری می‌کند که با سر رسیدن بستهٔ «یلنا» این آرامش نسبی از بین می‌رود و بالاخره با خبیث اصلی(!) و مورد تبلیغ قرار گرفتهٔ فیلم آشنا می‌شویم: «تسک مستر»! حریف قَدَری که در مقابل «ناتاشا» قرار می‌گیرد و شیوهٔ مبارزهٔ او به گونه‌ای است که به این سادگی‌ها نمی‌توان از پس آن برآمد و او شانس آورد که در اولین نبرد خود جان سالم به در برد! سپس ناتاشا به سراغ «یلنا» همبازی کودکی خود می‌رود و آن‌جا جایی نیست جز «بوداپست»! بله یکی از پراهمیت‌ترین مکان‌هایی که دنیای سینمایی مارول سعی داشت به وقایع رخ داده در آن اشاره کند. ناتاشا دقیقا به مخفیگاهی می‌رود که زمانی خودش و «کلینت» (هاکای) یکی از مهم‌ترین، سرنوشت‌سازترین اتفاقات زندگی‌شان در آن گذرانده‌اند. جالب اینجاست که ناتاشا در مواجهه با یلنا به گونه‌ای است که انگار آب از آب در این محل تکان نخورده و فقط به یک خط دیالوگ در این مورد ختم می شود! بعد از هجوم ویدوها به این دو خواهر اسمی و رد و بدل شدن گفتگوهای این دو و گپ زدن آن‌ها دل مخاطب را به دست می‌آورد و مخاطب با خودش می‌گوید این همان فیلمی بود که نیاز داشتیم! اما به مرور هرچه از این نقطه از فیلم فاصله می‌گیریم بیشتر و بیشتر تلی از اشکالات و کلیشه های زوار در رفته به چشم می‌آید!

بعد از ورود یلنا با بازی خوب «فلورنس پیو»، اندک اندک شخصیت ناتاشا به حاشیه می‌رود و زمانی که دو عضو دیگر خانوادهٔ اسمی او به فیلم اضافه می‌شوند به اوج خود می‌رسد. بسیار توهین آمیز است که در فیلمی که قرار است مخصوص شخصیت بلک ویدوی ناتاشا و آخرین نقش آفرینی «اسکارلت جوهانسون» در قالب این کاراکتر باشد ، ناتاشا به حاشیه رود و نتوان به صورت کامل ادعا کرد این فیلم فیلم اوست! در واقع هدف «فایگی» در اینجا به تصویر کشیدن سرگذشت ناتاشا نبوده در واقع با این ترفند او سعی داشته جانشینی(جانشینانی) را برای روایت فازهای بعدی معرفی کند. به عنوان مثال از سر میز غذا اسکارلت جوهانسون مجددا به شخصیت جانبی مثل فیلم‌های قبلی تنزل پیدا می‌کند و انگار نه انگار این فیلم فیلم اوست کاریزمای دیگر بازیگران در این صحنه‌ها انقدر بهتر از عملکرد او قرار می‌گیرد که کاملا در حاشیه می‌رود. وقتی یلنا از واقعی پنداشتن این خانواده می‌گوید دیگر هیچ جایی برای ناتاشا باقی نمی‌ماند یا خوشمزه بازی‌های «دیوید هاربر» و جذبه و دیسیپلین خانم «ریچل وایس»! در واقع این‌ها جایگاهی مثل دیگر اعضای اونجرز در فیلم‌های قبلی را برای بلک ویدو پیدا میکنند و برای مخاطب فاش می‌شود تمامی این ها چیزی جز فریب دادن آن‌ها برای فیلم‌های آینده است نه خود ناتاشا!

از پردهٔ دوم به بعد به وضوح برای مخاطب آشکار می‌شود که فقط این‌ها فقط در ظاهر فیلم زیبا هستند و هرچه بیشتر در بطن آن عمیق می‌شویم چیزی جز پوچی و بی محتوایی عایدمان نمی‌شود. درواقع بلک ویدو فقط ادای احساساتی بودن را درمی‌آورد و در لایه‌های زیرینش هیچ چیزی وجود نداره. وقتی کارکترها راجع به احساساتشان حرف میزنن انگار دارند درمورد شامی که شب گذشته خوردند صحبت می‌کنند . هنوز هم شوخی‌های بی‌جای مارولی در فیلم وجود دارد مثلا وقتی که «الکسی» سعی دارد با «یلنا» در مورد یکی از بدترین اتفاقاتی برایش افتاده سخن بگوید با خاطره‌ای چندش آور شروع به صحبت می‌کند تا حس همذات پنداری‌اش را اثبات کند. یا مثلا در یکی از صحنه‌های قبلی یکی از وحشتناک ترین اتفاقاتی که می‌تواند برای یک زن رخ دهد را جوری به عرصه سخن وارد می‌کنند که انگار یک شوخی است در حالی که پیشتر در عصر آلتران تاثیر نسبی روحی روانی آن را روی ناتاشا دیده بودیم. در کل بلک ویدو تجربه‌ای عجیب و از هم گسیخته است. غالبا کارکترها هیچ ارتباط عمیقی با یکدیگر ندارند و وقتی زمانش می‌رسد فقط ادای آن را درمی‌آورند. کلا روابط در این فیلم چیزی نیست که بشود به این راحتی‌ها آن را جدی گرفت! ناتاشا از همان کودکی می‌دانست که خانواده‌ای که در آن ورود پیدا کرده هیچگاه حکم خانوادهٔ واقعی را نداشتند حتی در همان زمان واکنش‌هایی که از او دیدیم این را به راحتی به ما اثبات می‌کرد. در جلوتر و زمان حال حاضر فیلم نیز کاملا به ما ثابت شد که این خانواده تنها یک پوشش بوده است و مثلا در صحنهٔ ورق زدن آلبوم‌های عکس توسط ناتاشا سه عضو خانوادهٔ قلابی می‌دانستند که تمام این‌ها چیزی جز یک بازی نبوده. زمان  ضمن اینکه مشخص می‌شود؛ فلش بک‌ها فقط وسیله‌ای بودند که سعی در مخفی کردن داستان اصلی فیلم داشتند.

ما توقع داشتیم بعد از فداکاری ناتاشا در اندگیم بالاخره در فیلم اختصاصی خودش به صورت شدید تری بازتاب آن را با تمام وجود حس کنیم اما دقیقا برعکسش عمل شد و به سطحی ترین حالت ممکنه شاهد صحنهٔ احساسی بی پایه و اساس بودیم؛ سازنده‌ها یا تعریف اشتباهی از احساسات آدمی داشتند یا مجبور بودند جوری وانمود کنند که این فیلم سرشار از این به اصطلاح احساسات تو خالی است!رابطه‌های بی مغز و قلّابی که حتی بازی خوب و تلاش بی بدیل بازیگرها هم نتوانسته آن را مخفی و پرده بپوشاند و نتیجتا نجات بده!

از عجایب اخیر مارول این چنین برایتان توصیف کنم که شارون کارتر ۱۸۰ درجه کارکترش با چیزی که قبلا بوده تغییر میکند و به خبیث مخفی پشت پردهٔ ماجرا تبدیل می‌شود و نقطه مقابلش «ملینا» را داریم که دختران بی سر و پناه را به سلاح‌های انسانی بی اختیار تبدیل می‌کند و طی این همه سال هیچ سراغی از شوهر بخت برگشته‌اش نمی‌گیرد اسم او را روی خوکی که ذهنش را کنترل می‌کند می‌گذارد اما در صحنه‌های پایانی فیلم در آغوش او به خوبی و خوشی و سلامتی به زندگی در کنار یکدیگر می‌پردازند و البته به صورت ناگهانی تصمیم به براندازی یک سازمان بزرگ در یک شب می‌گیرد و در این کار موفق هم عمل می‌کند.

نقشهٔ عجیب و حساب نشدهٔ فیلم نیز واقعا توهین بزرگی به شعور مخاطب بود چگونه ملینا و ناتاشا طی کمتر از ۲۰ دقیقه نقشه‌ای به این بزرگی و همه جانبگی کشیدند ضمن اینکه در این بین سوتی‌ها و مشکلات آزار دهندهٔ دیگری نیز وجود داشت که دیگر به آن اشاره نمی‌کنیم!(ساخت کلاه گیس قرمز ناتاشا با سرعت نور!) این‌که خود برنامهٔ اتاق سرخ و شست و شوی مغزی آن‌ها خودش یک وجهه مهم است و این‌که آن‌ها همگی از کودکی درگیر این برنامه بودند اما نویسنده ناگهان تصمیم می‌گیرد سرمی را معرفی کند که باعث کنترل ذهن ۱۰۰درصدی آن‌ها می‌شود و یک غبار ساده پادزهر آن است و کل این همه سال آموزش دیدن ویدو‌ها کشکی از آب درمی‌آیند خودش مشکلات فیلمنامه‌ای ضعیف این فیلم را جار می‌زند. همانطور هم که گفته شد روابط فیلم به صورت کاملا آبکی و بدون پس زمینه رخ می‌دهد مثل ویدوهایی که هوای یکدیگر را دارند!

اگر گذشتهٔ ناتاشا قرار بود درس عبرتی برای او باشد چرا سازندگان تصمیم پاک کردن تاثیرگذاری و حذف آن گرفتند؟ این‌که دختر «دریکوف» یکی از تلفات جانی از بین بردن برنامهٔ اتاق سرخ بوده خودش یکی از مهم‌ترین اتفاقات زندگی ناتاشا بود اما با پیچش احمقانهٔ پایانی فیلم که هتک حرمتی بود هم به بیننده هم به خوانندگان کمیک بوک؛ این مورد به کلی تاثیرش را از دست داد. حالا این را با مامور «می» و سرگذشتش در سریال ماموران شیلد مقایسه کنید؛ کاملا با تمام وجودتان حس می‌کنید که چقدر سطح نویسندگی یا لااقل چیزی که از نویسنده خواسته شده پایین است. اتفاقا شباهت جالبی بین این دو موضوع هم از لحاظ ملیت دریکوف و بلیاکوف (دختری که در ماموران شیلد بود) وجود داشت؛ اما این کجا و آن کجا! ضمن اینکه در انتهای فیلم شاهد این بودیم که تنها با پادزهر او کاملا بلایی که ناتاشا سرش آورده بود را فراموش کرده و بخشیده. بخاطر همین هم هست که اشک‌های ظاهری بازیگران و تلاش زیاد آن‌ها با در نظر گرفتن اتفاقات فیلم اصلا جواب نمی‌دهند و کاملا پوچ و بی معنا جلوه می‌دهند.

این‌که ناتاشا سال‌ها یلنا را به حال خود رها کرده بود و به شکل غیرقابل باوری یهو تبدیل به بهترین خواهران دنیا می‌شوند تنها یک چیز را نشان می‌دهد: فیلم هندی حتما نباید ساختهٔ هند باشه یلنا و ناتاشا در بهترین حالت (با توجه به آگاهی ناتاشا در دوران کودکی/نوجوانی) تنها دوست و همبازی‌های یکدیگر بودند از این سو پذیرفتن این حجم از  غلو کردن در احساسات کارکترها تاثیرپذیری مخاطب را از دست می‌دهند.(البته هستند کسانی که با همین چهارتا قطره اشک تحت تاثیر قرار گرفته اند:))) تازه ما تا اینجا با تغییرات اساسی که شخصیت‌های فیلم با همتایانشان در دنیای کمیک گرفتند کاری نداشتیم اگر به آن‌ها نیز سر بزنیم به عمق فاجعه بیشتر پی می‌بریم! تقریبا تمامی اعضای خانوادهٔ ناتاشا در دنیای کمیک لااقل قبل از اختیار تام یافتن کوین فایگی در مارول از دشمنان اصلی خود شخصیت بلک ویدو بوده اند و به قدری این تغییرات بزرگ‌اند که حتی نمی‌توان گفت هستهٔ شخصیتی آن‌ها را حفظ کرده اند. ملینا الکسی و یلنا هرسه از کسانی هستند که در حالت عادی دشمنان اصلی ناتاشا هستند اینکه سازندگان با وجود شخصیت‌های دیگری چنین تصمیمی گرفتند بیانگر از دست رفتن خلاقیت آن‌هاست و به قول گفتنی کفگیرشون به ته دیگ خورده!

باز این سه شخصیت را به علت عملکرد بازیگرانشان و پیشینهٔ نسبتا جذابشان می‌شد پذیرفت اما وقتی میخواهیم درمورد تسک مستر صحبت کنیم هیچ چیزی برای ارائه نداریم! کجاست آن شخصیت با کاریزمایی که در دنیای کمیک دیدیم؟ کجاست آن ظاهر اسکلت مانند او؟ کجاست...؟ واقعا جناب فایگی و دوستان چه فکری با خودشان کردند که چنین بلایی سر چنین شخصیت جذابی آوردند؟ چرا وقتی می‌شد از حضور این شخصیت نهایت بهره را برد به این شکل تمامی پتانسیل آن به سطل زباله انداخته شد؟ حضور تسک مستر در فیلم مثل حضور ددپول در فیلم ریشه‌های مردان ایکس ولورین بود. دو شخصیت صامت که توسط یک خبیث کنترل می‌شوند! ضمن اینکه دلیل درست حسابی‌ای بر تغییر جنسیت او نسبت به دنیای کمیک به ما داده نشد و حتی به طرزی موهن به تصویر کشیده شد. متاسفانه انقدر هرچی درمورد این شخصیت هست پرایراد است که هرچی بگوییم کم گفته ایم!

پایان بی اساس فیلم‌ و بی منطق شدن ایستادن ناتاشا جلوی ژنرال راس نیز یکی از عجایب دیگر این فیلم است. البته خود ژنرال راس حضور بی فایده‌ای در فیلم دارد در حدی که حتی حاضر نشدند گریم بازیگر را مشابه دو فیلم قبلی و بعدی کنند که یکپارچگی ظاهری لااقل داشته باشد! البته این چیز جدیدی نیست از کولسون و فیوری هم در فیلم کاپیتان مارول نیز همین استفاده ابزاری برده شد.

صحنهٔ پس از تیتراژ فیلم نیز شاید در ابتدای تصویرسازی خود زیبا عمل کرد اما با پایان بندی و زمینه سازی برای اثر بعدی یعنی سریال هاکای به شدت ضعیف عملکرد. نکته اول این‌که «یلنا» با توجه به صحبت‌های «ناتاشا» می‌دانست که «کلینت» یکی از بهترین و نزدیک ترین دوستان «ناتاشا» بوده پس چرا باید به دنبال انتقام گرفتن از او باشد؟ نبایدبا توجه به صمیمیت ناتاشا و کلینت این سوال برایش پیش بی‌آید که ممکن است قضیه وجهه دیگری داشته باشد؟ آیا اصلا منطقی است که بعد از این همه سال دوری بازگردد و از یک انتقام جوی زن و بچه دار انتقام بگیرد؟  نکته دوم شوخی‌های بیجای مارول در صحنه‌های احساسی یا حماسی مثل اینجا با فین کردن «کانتسا والنتینا آلگرا د فانتین»(ول) کل بار احساسی‌ای که فلورنس پیو خلق کرده بود را با سطل آب یخی روی سر مخاطب نابود کرد.

این نکته هم اضافه کنم که اکشن و زد و خوردهای فیلم ادیت جالبی نداره، خیلی بهم ریخته و شلخته انجام شده و کات خوردگی‌ها بشدت زیاده که باعث می‌شود به کیفیت مورد انتظار نهایی منتهی نشود. اکشن میدانی به خوبی انجام شده ولی در مبارزات تن به تن (به جز اولین مبارزه با تسک مستر) به حد نهایی خود نمی‌رسد. موسیقی متن فیلم نیز به هیچ‌عنوان به یاد ماندنی نیست و به فراموش شدنی ترین ترک‌های MCU تبدیل می‌شود.

در نهایت باید گفت بلک ویدو فیلمی است که تمام اتفاقای زیبایی که می‌توانست برای این شخصیت رخ بدهد را رها کرده و به دنبال چیزی رفته که هیچ طرفداری دنبالش نبوده. همانطوری که کاپیتان مارول فیلمی درخور اولین فیلم با ابرقهرمانی مونث تحویل مخاطب نداد و به علت هدفگرا بودنش بسیاری از اتفاقات را نادیده گرفت و به سنگ های بی‌نهایت پرداخت(هدفگرا بودن نه شخصیت گرا بودن)، بلک ویدو نیز دقیقا جا در پای آن گذاشته و به جای ادای احترام به طرفداران این شخصیت دنبال هدف والای خود یعنی معرفی جانشین بعدی خود یعنی «یلنا»، بلک ویدوی آیندهٔ MCU رفته! واقعا جای تاسف دارد در فیلمی که عنوان بلک ویدو را یدک میکشید و قرار بود درمورد ناتاشا رومانوف باشد و آخرین نقش آفرینی اسکارلت جوهانسون باشد و در فیلم‌های قبلی نقش اغلب فرعی داشته در فیلم اختصاصی خودش نیز به حاشیه برده شود و به جای ادای احترام همه چیز را بیش از پیش بد جلوه دهد! بعد از دیدن این فیلم به شخصه امیدم نسبت به سریال هاکای به شدت پایین آمده و اگر مثل بلک ویدو باشد در بهترین حالت «کیت بیشاپ» را با داستانی گیرا به مخاطب معرفی میکند و کارش با کلینت تمام می‌شود! بلک ویدو با پایان بندی ضعیفش هیچ چیزی برای صحبت کردن نداردو مطمئنا با پخش قسمت آخر سریال لوکی کاملا زیرآب غرق میشود.(و همینطور هم شد!)

 

امتیاز نهایی: ۵.۷ از ۱۰

 

نویسنده: احمد فقیه

 

P.Constantine

All rights reserved © Spidey.ir 2021

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

نسخه های عجیب و غریب از «بلک ویدو» در دنیای کمیک!

10 دشمن برتر «بلک ویدو» (BLACK WIDOW)

15 شرور برتر دنیای کمیک که قهرمان شدند: بیوه سیاه

10 حقیقت مهمی که باید درباره "بلک ویدو" (BLACK WIDOW) بدانید

معرفی 15 رهبر برتر هایدرا

100 شخصیت برتر مارول: بلک ویدو

معرفی 10 دشمن برتر "انتقام جویان" (THE AVENGERS)

10 ابرقهرمان برتر اهل روسیه

تحلیل و بررسی نخستین تیزر تریلر فیلم «بلک ویدو»

معرفی 25 سازمان مخفی برتر در دنیای کمیک

شماره پایانی از کمیک "مقدمه فیلم سینمایی بیوه سیاه" (BLACK WIDOW) ترجمه شد + لینک دانلود

15 حقیقت مهمی که باید درباره «سرباز زمستان» (WINTER SOLDIER) بدانید

10 مرگ جنجالی در دنیای کمیک بوک که هواداران را شاکی کرد!

اولین حضور بلک ویدو (BLACK WIDOW) در دنیای کمیک ترجمه شد + لینک دانلود

20 زوج بی ربط (!) در دنیای کمیک

5 مثلث عشقی برتر دنیای کمیک

10 شخصیت قدیمی کمیک بوک که هم نام کاراکترهای معروف مارول و دی سی هستند!

10 جاسوس برتر دنیای کمیک بوک!

10 حقیقت مهمی که باید درباره هاک آی (HAWKEYE) بدانید

10 تغییر لباس مهم در قهرمانان كمیك

10 لباس برتری كه جان رومیتا برای شخصیت های مارول خلق كرده است

15 جنجال بزرگ در فیلم های سینمایی مارول (MCU)

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn