بدترین پیچش های داستانی در فیلم های کمیک بوکی

بدترین پیچش های داستانی در فیلم های کمیک بوکی

دیروز در اینجا به بهترین پیچش های فیلم های کمیک بوکی پرداختم و امروز هم نوبت بدترین ها رسیده!

مقدمه: یک پیچش داستانی اگر درست و به جا باشه میتونه توقعات تماشاچیان را به طور راضی کننده ای دگرگون کنه و نه تنها یک شوکه واقعی خلق کنه بلکه داستان را به سمت جدیدی ببره. ولی اگه بد باشه اون وقت تماشاچی بهش به چشم یک واقعه یا رخداد مضحک و احمقانه نگاه میکنه و میتونه فیلم بد رو بدتر یا فیلم خوب رو بد بکنه. متاسفانه بارها اتفاق افتاده که فیلم های خوبی در ژانر ابرقهرمانی/کمیک بوکی به خاطر یک پیچش داستانی نامناسب از مسیر اصلی خارج شده و لقب فیلمی بد به خود گرفته اند. ضمن اینکه سازندگان فیلم های سینمایی باید حواسشون باشه که دنیای کمیک و دنیای سینما با هم تفاوت های آشکاری دارند و خیلی وقت ها چیزی که شاید در دنیای کمیک جواب داده باشه در فیلم سینمایی جواب نمیده. خیلی وقتها اما به نظر میرسه کارگردانان یا فیلمنامه نویسان آثار کمیک بوکی از رگ و ریشه های کمیک بوکی آنقدر فاصله میگیرند که نتیجه اش فاجعه آمیز میشه و داد هواداران در میاد. در هر حال در این مقاله به بررسی 10 نمونه از این نوه پیچش ها میپردازیم.

 

10- «مرد شنی» بود که «عمو بن» را کشت/«جوکر» بود که پدر و مادر «بروس وین» را کشت!

 مرد شنی بود که عمو بن را کشت

یک تاکتیک مرسوم در هالیوود اینه که اغلب وقتی یک سه گانه (تریلوژی) ساخته میشه یک سری تغییرات بزرگ در قسمت سوم ایجاد میکنند که به نوعی کل سری رو تحت تاثیر خودش قرار بده. گاهی وقتها این تاکتیک جواب میده و گاهی هم نمیده. متاسفانه مورد فیلم "مرد عنکبوتی 3" از اونایی بود که اصلا جواب نداد. ما متوجه میشیم که قاتل «عمو بن» در واقع کسی نبوده جز «فلینت مارکو» (مرد شنی)! البته این کار رو به صورت غیر عمدی انجام داده بود ولی در هر حال اشتباه بزرگی بود که سازندگان این فیلم مرتکب آن شدند. مشخصه که آنها میخواستند با این کار خصومت بین اسپایدرمن و مرد شنی را شخصی کنند ولی آیا واقعا لازمه مرد عنکبوتی در تمام فیلم های خودش با خبیثی روبرو بشه که باهاش مشکل شخصی داره؟! در دنیای کمیک همیشه اون کسی که باعث یک تراژدی بزرگ موجود در اریجین ابرقهرمان میشه، یک قاتل بی نام و نشان است. دلیلش هم اینه که نویسنده دنیای کمیک به خوبی واقفه که نفس اون تراژدی مهمه و باعث میشه شخصیت به یک ابرقهرمان بشه، نه اون کسی که موجب به وجود آمدن این تراژدی میشه. ضمن اینکه این پیچش از دو جهت دیگر هم به فیلم های مرد عنکبوتی ضربه زد. اولا که اصلا تاثیر گذار نبود ، بلکه باعث شد از اون تاثیرگذاری صحنه مرگ به یاد ماندنی «عمو بن» در فیلم اول هم کم بشه. دوما اینکه باعث شد شخصیت مرد شنی هم از اون حالت سمپاتیک خودش فاصله بگیره و تماشاچی بیشتر او را به صورت یک خبیث قلدر و بیرحم بشناسه.

جوکر - قاتل 

متاسفانه این اشتباه را قبلا نیز «تیم برتون» در فیلم "بتمن" (1989) مرتکب شده بود. در کل این فیلم تغییراتی در اریجین بتمن به وجود آورده بود ولی بزرگترین این تغییرات مربوط میشه به زمانی که معلوم میشد این «جوکر» بوده که پدر و مادر بروس وین را کشته است! این مساله به اریجین جوکر هم ضربه زد. باز هم به نظر میرسه کارگردان خواسته با این کار داستانک های فیلم را با هم مرتبط تر و خصومت بین بتمن و جوکر را شخصی تر بکنه. ولی همانطور که گفته شد واقعا لازم نیست در هر فیلم شاهد خصومت شخصی بین قهرمان و دشمنش باشیم. این مساله باعث شده که از تاثیر گذاری سکانس مرگ والدین بروس کم بشه. این نکته ای هستش که «کریستوفر نولان» در فیلم "بتمن آغاز میکند" به خوبی بهش واقف بوده. به همین دلیل دیدیم که این بار درست مثل دنیای کمیک، دزدی بی سر و پا به نام «جو چیل» مرتکب این جنایت شد. این نشونه اینه که یک جنایت تصادفی باعث به وجود آمدن بتمن میشه و تا هر زمانی که چنین جنایاتی در شهر وجود داشته باشه، بتمن هم هست. به همین دلیل است که وقتی در پایان هر فیلم بر خبیث اصلی داستان پیروز میشه اما باز هم در لباس بتمن باقی میمونه چون میدونه جنایت هرگز تموم نمیشه (البته این نکته متاسفانه در فیلم "شوالیه تاریکی برمیخیزد" و با اون پیچش مزخرف "بتمن بازنشسته شده" خراب شد. یکی نبود از نولان بپرسه که حالا درسته امثال جوکر و «دو چهره» دیگه تو شهر نیستند ولی تکلیف اون جنایت های "تصادفی" که باعث شد پدر و مادر بروس وین کشته بشوند چی میشه؟! واقعا چی فکر کردی که بتمن رو بازنشسته کردی؟!)

 

9- «لکس لوثر» باعث خلق شدن «دومزدی» میشه!

فیلم "بتمن علیه سوپرمن" کلا بسیار مورد عنایت (!) هواداران کمیک بوکی و منتقدین سینمایی قرار گرفته . مثلا «مختار» در مقاله تاریخی خودش به نام "50 دلیل برای تنفر از BvS" که شهرت جهانی پیدا کرده (!) ، به خوبی به نقاط ضعف فیلم اشاره کرده. اما چیزی که واقعا ما رو آزار میده اون یک سوم نهایی فیلمه که قراره داستان به نقطه اوج (climax) برسه. البته باید اذعان داشت که تریلرهای فیلم این نقطه اوج رو از قبل برامون اسپویل کرده بودند! چیزی که باقی مانده بود نحوه خلق شدن هیولایی بود به نام «دومزدی» که دوست داشتیم ازش سر دربیاریم که اونم به بدترین نحو ممکن انجام شد! همانطور که در این مقاله گفته شد، دومزدی یکی از برترین و ترسناک ترین دشمنان سوپرمن است ولی در این فیلم از هر جهت غیر جذاب بود. او خیلی عجله ای وارد داستان شد و اریجین اش به شدت احمقانه بود. چیزی که ما دیدیم این بود: «لکس لوثر» از فن آوری مهندسی ژنتیک کریپتونی استفاده میکنه تا سلاحی بسازه که باهاش بتونه سوپرمن را نابود کنه و با ترکیب خون خودش با جسد «ژنرال زاد» باعث به وجود آمدن هیولایی به نام «دومزدی» میشه!!!

 

8- «یاشیدا» همون «سامورائی نقره ای» هستش!

یاشیدا همون سامورائی نقره ای هستش!

«کریس کلرمانت» به عنوان خالق و معمار برتر دنیای کمیک بوک های مردان ایکس یک بار حرف خوبی راجع به فیلم "ولورین" (2013) زد. بعنی نظرش رو راجع به این فیلم پرسیده بودند و او هم خیلی ازش تعریف کرد ولی این رو هم گفت که "یک سوم انتهایی فیلم لحنی متفاوت داره. نمیگم بده ولی لحنش با بقیه فیلم فرق داره. فیلم یه جورایی کارتونی میشه. یعنی دقیقا از اون جایی که ولورین سوار بر موتور میشه  انگار وارد یه فیلم دیگه ای میشیم". ایشون واقعا حق داره و من کاملا باهاش موافق هستم. در به قول معروف پرده سوم (Third Act) فیلم "ولورین"، شاهد نبردهای رایانه ای، خبیث های کلیشه ای و یک مبارزه نهایی بیخود هستیم. از همه بدتر اینکه پیچش عجیبی رو در داستان میبینیم که طبق آن «ایچیرو یاشیدا» یعنی همون پیرمرد فرتوتی که ولورین رو به ژاپن آورد ، تبدیل شده به یکی از دشمنان کلاسیک ولورین در دنیای کمیک به نام «سامورائی نقره ای»! تازه او یک لباس روباتیک عظیم هم بر تن داره! این پیچش نه تنها هواداران را ناراحت کرد (چون گند زدن به ظاهر و شخصیت سامورائی نقره ای) بلکه اون لحظات ماندگار و داستان خوبی که در دو سوم ابتدایی فیلم شاهدش بودیم را نیز خدشه دار کرد.

 

7- «ساحره» خبیث اصلی فیلم جوخه انتحاری است/ماموریت اصلی گروه، نجات «آماندا والر» بوده!

ساحره خبیث اصلی فیلم جوخه انتحاری است/ماموریت اصلی گروه، نجات آماندا والر بوده!

البته ما تقریبا از همون ابتدای فیلم فهمیده بودیم که «ساحره» (Enchantress) خبیث اصلی فیلمه ولی نوع بازاریابی این فیلم و به خصوص تریلرهای این فیلم بهمون دروغ گفته بودند که «جوکر» خبیث اصلیه و ساحره درست مثل دنیای کمیک یکی از اعضای گروه Task Force X است. و ما چقدر در اشتباه بودیم! در نتیجه ما شاهد یکی از بدترین خبیث های تاریخ اقتباس های کمیک بوکی بودیم ، هم از نظر شخصیت پردازی و انگیزه های او برای خباثت و هم از نظر بازیگری! ولی این تنها پیچش مزخرف این فیلم مزخرف نیست. چون "جوخه خودکشی" از بیخ و بن ایراد داره. یعنی اصلا اون ماموریتی که «آماندا والر» گروه رو به خاطرش درست کرده و ما رو اینهمه معطل کرده، در واقع نجات خودش از گند کاری که در قضیه «ساحره» گریبانش رو گرفته، بوده! اصلا اینکه آماندا اینقدر در قضیه ساحره ضعیف و بدون برنامه ریزی عمل کرده کاملا با شخصیت باهوش و حساب گرانه وی در دنیای کمیک تناقض داره.

 

6- «پرفسور اگزاویر» و «سایکلاپس» میمیرند!

 پرفسور اگزاویر و سایکلاپس میمیرند!

یکی از ناامید کننده ترین فیلم های ابرقهرمانی "مردان ایکس: آخرین ایستادگی" (X-Men: The Last Stand) نام دارد. واقعا باعث تاسفه چون دو قسمت قبلی واقعا خوب بودن ، مخصوصا قسمت دوم که هنوز هم از آن به عنوان یکی از شاهکارهای ژانر کمیک بوکی یاد میشه. خوب یادم هست که اون موقع «برایان سینگر» به عنوان  معمار دنیای سینمایی ایکس من،  توسط وارنر وسوسه شد تا بره و ریبوت جدید سینمایی سوپرمن به نام "بازگشت سوپرمن" رو بسازه . بنابراین فاکس به ناچار به کارگردانی ابله به نام «برت رتنر» روی آورد و او هم گند زد به این فیلم! (حالا جالبه که "بازگشت سوپرمن" هم خودش چیز جالبی از آب در نیامد! بنابراین سینگر با تصمیم خودش به دو فرنچایز گند زد!). در هر حال، قسمت سوم مردان ایکس پر است از تصمیمات غلط که داد هواداران را به هوا بلند کرد. بدترین این تصمیات مربوط میشه به کشته شدن «سایکلاپس» و «پرفسور اگزاویر» به دست «فونیکس سیاه» (جین گری)! یعنی واقعا دیدن اینکه دو عضو اصلی گروه مردان ایکس و ستون فقرات دنیای سینمایی X-men اینقدر بیخود و بی معنی کشته بشوند بدون اینکه هیچ تاثیری روی داستان بگذارند ، اعصاب ما را خرد کرد. از همه بدتر اینکه مرگ سایکلاپس را ندیدیم! یعنی به صورت off-screen صورت گرفت!!! و این واقعا بی احترامی بزرگی بود به یکی از برترین شخصیت های دنیای کمیک. احتمالا سازندگان این فیلم میخواستند با این مرگ های ناگهانی نوعی تهدید بزرگ از فونیکس سیاه بسازند یا تماشاچیان رو با یک پیچش شوکه کنند ولی فقط باعث شدند که داستان فیلم ضربه بخوره و هواداران مردان ایکس به شدت شاکی بشوند.

 

5- «میراندا تیت» همون «تالیا الغول» است!

میراندا تیت

اولش قرار بود که «بین» در فیلم "شوالیه تاریکی برمیخیزد" پسر «راس الغول» باشه که از اون چاه "جهنم روی زمین" بیرون میاد و میاد به گاتهام تا از بتمن و این شهر انتقام بگیره. این میتونست روش درخشانی باشه برای پایان دادن به سه گانه چون به نوعی نشون میداد اعمال بروس وین عواقبی داره که حالا باید باهاشون مواجه بشه. ولی یک پیچش غیر منتظره وارد داستان شد که ناگهان تالیا به شخصیت خبیث اصلی فیلم تبدیل شد . این پیچش هیچ وزنی نداشت چون ما به عنوان تماشاچی ارتباطی با شخصیت تالیا برقرار نکرده بودیم به جز اینکه به طور غیر قابل توجیهی وارد یک رابطه رومانتیک با بتمن شده بود. بعدشم که از فرصت استفاده کردند تا به رابطه عجیب تالیا و بین در فیلم اشاره کنند که واقعا خیلی بیخود بود و باعث شد که نه تنها واقعا گند بخوره به شخصیت «بین» (چون آخرش تبدیل شد به نوکر سرخورده تالیا) بلکه حسابی گند زد به یکی از منابع اصلی الهام بخش این فیلم یعنی کمیک "سقوط شوالیه".

 

4- سرنوشت «پیتر پارکر» این بود که به مرد عنکبوتی تبدیل بشه!

سرنوشت پیتر پارکر این بود که به مرد عنکبوتی تبدیل بشه!

فیلم اسپایدرمن شگفت انگیز که سال 2012 اکران شد، فیلم خوبی بود. درسته که به قول معروف perfect نبود (به طور مثال اون قضیه اسکیت سواری پیتر پارکر خیلی روی مخ بود) ولی ایراد خاصی که بشه ازش گرفت و ذات او را خدشه دار بکنه در آن یافت نمیشد. ضمن اینکه اندرو گارفیلد و اما استون واقعا بازی های خوبی از خود به نمایش گذاشتند و شیمی خوبی بین انها برقرار بود. لیزارد هم خبیث بدی نبود. همه چیز آماده بود تا با یک شاهکار در قسمت دوم مواجه شویم مخصوصا اینکه زمزمه هایی مبنی بر اقتباس داستان مشهور و محبوب "مرگ گوئن استیسی" هم به گوش میرسید. اما اینطور نشد. از شخصیت پردازی غلط "هری آزبورن" و ضعف الکترو به عنوان ویلن اصلی که بگذریم، به خود شخصیت پردازی پیتر پارکر /مرد عنکبوتی میرسیم که دو ایراد بزرگ داشت: اولا اینکه انگار رشد شخصیتی خاصی نسبت به فیلم اول در او رخ نداده و بر خلاف قولی که به سروان استیسی داده اما نسبت به سرنوشت دخترش، گوئن، به قدر کافی مسولیت پذیر نیست. اما مشکل دوم که هم بزرگ تر است و هم کاملا نابخشودنی، اینه که فهمیدیم دست یافتن پیتر به نیروهای فوق بشری بر خلاف دنیای کمیک، "تصادفی" نبوده. یعنی پدرش به نوعی در این قضیه دست داشته (او DNA خودش را در عنکبوت های خاص و پیوندی شرکت "آزکورپ" وارد کرده بود). بنابراین به جز پسر او یعنی پیتر پارکر، فرد دیگری نمیتونسته به قدرت های فوق بشری دست پیدا کنه! این کاملا بر خلاف ذات مرد عنکبوتی است چون پیتر پارکر اساسا یک ادم معمولی است که تصادفا قدرت غیر معمولی دست پیدا میکنه. همین پارادوکس پایه شخصیت پردازی محبوب و دوست داشتنی او شده که میشه باهاش ارتباط برقرار کرد. ولی در فیلم "مرد عنکبوتی شگفت انگیز 2 " مشخص شد که از قبل برنامه و نقشه ای در کار بوده که منجر شده به قدرت های فرابشری دست پیدا کنه و این با ذات پیتر پارکر در تضاد بود.

 

3- رابطه ج.ن.س.ی «بتمن» با «بتگرل»!

رابطه بتمن با بتگرل

"جوک کشنده" از بهترین های تاریخ کمیک بوک های بتمنه که اینجا ترجمه شده . خیلی هم داستان مهمیه چون بالاخره اریجین جوکر در این کمیک نمایان شد. سال 2016 یک انیمیشن بلند از رویش ساخته شد که اکران سینمایی محدودی هم داشت (به همین دلیل یک اثر سینمایی محسوب میشه و من در این مقاله بهش اشاره میکنم). این انیمیشن نشون داد که گاهی از روی داستانی برتر میشه بدترین چیز را ساخت. تغییرات زیادی هم نسبت به منبع اصلی در آن ایجاد شده بود. به قول معروف پیچش هایی داشت که نباید میداشت! بدترین این پیچش ها مربوط میشد به عشق مسخره و حال بهم زن بتگرل به بتمن. این داستان تا جایی پیش میرود که صحنه ی رابطه ی ج.ن.س.ی بتگرل و بتمن در پشت بام به نمایش در می آید و حال همه را به هم میزند. واقعا دیدن رابطه ی بتگرل، کسی که در دنیای کمیک دختر بتمن به حساب می آید با خود بتمن که مانند پدر برای او است، غیر قابل قبول است. ضمن اینکه همین پیچش باعث شد تا تم های اصلی داستان "جوک کشنده" هم تحت الشعاع قرار بگیرند و این انیمیشن هرگز نتونه به چیزی که میخواست برسه.

 

2- «ماندارین» اصلی فاش میشود!

ماندارین - مرد آهنی 3

یکی از بزرگترین پیچش ها در تاریخ فیلم های کمیک بوکی را در فیلم مرد آهنی 3 شاهد بودیم. یعنی وقتی که فاش شد «ماندرین» مرموز (با بازی «بن کینگزلی» کبیر)، در واقع بازیگری بیش نیست و او تنها پوششی بوده برای عملیاتی که یک دانشمند یاغی اجرا میکرده. کلا این اقای بازیگر که اسمش «ترور اسلتری» (Trevor Slattery) بود، بار کمدی فیلم را به دوش میکشید و یک معتاد بود! در مجموع این قضیه به مذاق خیلی از هواداران مارول خوش نیامد و به عقیده آنها باعث شد تا حسابی گند بخوره به شخصیت ماندرین که دشمن شماره 1 مرد آهنی در دنیای کمیکه. به همین دلیل مارول مجبور شد فیلم کوتاهی بسازه که در آن معلوم شد ماندرین واقعی هنوز اون بیرونه. شما میتونید این فیلم کوتاه را اینجا دانلود کنید. البته این رو هم بگم که من شخصا حس میکنم این پیچش از نظر سینمایی واقعا هوشمندانه  بود . یعنی شما اگه طرفدار دنیای کمیک نباشی و فیلم رو ببینی ازش خوشت میاد. ولی برای طرفداران دنیای کمیک این پیچش به منزله توهین و بی احترامی بود به تاریخچه مرد آهنی و دشمن شماره یک او. در هر حال همانطور که در این مقاله هم گفته شد، مارول هنوز هم فرصت داره تا از این شخصیت در فاز بعدی خودش استفاده کنه.

 

1- «سوپرمن» گردن «زاد» را میشکند/مرگ مزخرف سوپرمن!

سوپرمن گردن زاد را میشکند

متاسفانه سوپرمن در دنیای گسترده سینمایی دی سی (DCEU) به هیچ وجه شخصیت پردازی مناسبی ندارد. او در فیلم مرد پولادین انگار در مبارزه با ژنرال زاد و افرادش به جان مردم عادی اهمیت نمیدهد و دست آخر هم که در اقدامی عجیب که صد در صد با ذاتش در دنیای کمیک در تضاد است ، گردن ژنرال زاد را میشکند! البته بعضی ها میگن این کار را کرد تا جون بقیه رو نجات بده. ولی آیا نمیتونست این کار رو به شکلی غیر مستقیم و تلویحی انجام بده؟ چون واقعا شکستن گردن برای شخصیتی مثل سوپرمن که سمبل امید در دنیای کمیک هستش، خیلی دارک و غیر قابل قبوله. تازه او این کار را در اولین فیلم خودش و اولین فیلم دنیای سینمایی دی سی (DCEU) انجام داد.

مرگ سوپرمن

و اما میرسیم به مرگ سوپرمن در فیلم "بتمن علیه سوپرمن" . این پیچش داستانی را شاید بگویید از دنیای کمیک و داستان معروف "مرگ سوپرمن" الهام گرفته بودند ولی در دنیای کمیک این اتفاق وقتی افتاد که سوپرمن نزدیک به 70 سال قدمت داشت! اما در در DCEU چطور؟ آیا او به اون قهرمانی که انتظار داشتیم تبدیل شده بود؟ آیا مردم دنیا او را به عنوان یک قهرمان محبوب و ناجی بشریت قبول کرده بودند؟ پس چرا او باید اینقدر سریع کشته میشد تا هیچ کس به مرگش اهمیت نده؟! ضمن اینکه همه میدونستند قراره برای فیلم "جاستیس لیگ" برگرده. پس اصلا این پیچش برای چی در داستان انجام شد؟!

برای شرح وضعیت اسفناک او در فیلم "بتمن علیه سوپرمن" هم اکتفا میکنم به نقل قول مختصری از نظر نویسنده بزرگ دنیای کمیک یعنی پیتر دیوید که قبلا در اینجا تو سایتمون گذاشته بودیم:

مشکل اینه که از اونجایی که سوپرمن مثل یک خدا به تصویر کشیده شده پس نمیتونه انسان باشه. و به عنوان یک تماشاچی سینما، شما با کسی همذات پنداری میکنید که شخصیتش انسانی باشه. 90 درصد زمانی که کویل روی پرده دیده میشه در حالت سوپرمن قرار داره، حتی وقتی کلارک کنته. به عنوان سوپرمن او هرگز لبخند نمیزنه، هرگز جوک نمیگه و هرگز اون لایه ای که در ان فرو رفته را نمیشکنه. حتی وقتی که یک ساختمان در کنارش منفجر میشه و همه رو به جز خودش میکشه ، او همین طور اونجا بی تفاوت ایستاده. او سعی نمیکنه بفهمه آیا کسی از این انفجار زنده مونده یا نه. او هیچ کاری نمیکنه. او فقط همونجا ایستاده؛ درست مثل خدایی که داره مشاهده میکنه این موجودات فانی و احمق (یعنی انسان ها) چطور عمل میکنند.

من اصلا اهمیتی به مرگ سوپرمن ندادم. اگر کریستوفر ریوز در فیلم "سوپرمن 2" میمرد من نابود شده بودم. حتی اگر براندون روث در فیلم "بازگشت سوپرمن" کشته میشد ، ناراحت میشدم. اما وقتی سوپرمنِ هنری کویل مرد، من هیچ حسی نداشتم. کاملا بی تفاوت بودم. با خودم فکر کردم که قطعا مثل کمیک ها او را برمیگردونند ولی بعدش به خودم گفتم که اگه برش نگردونند بهتره.

 مهدی ترابی مهربانی

 

 All rights reserved © Spidey.ir 2018

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

10 پیچش داستانی برتر در فیلم های کمیک بوکی

50 دلیل برای تنفر از فیلم "بتمن علیه سوپرمن"

15 سئوالی که هواداران درباره دنیای سینمایی مارول دارند

7 ابرشرور کمیک بوکی دنیای سینما که باید ریبوت شوند

15 اشتباه بزرگی که کریستوفر نولان در فیلم های بتمن مرتکب شد

20 دفعه ای که مارول و دی سی اینترنت را به آتش کشیدند

 10 ابرخبیث فوق العاده ای که در دنیای سینما خراب شدند

10 ابرقهرمان فوق العاده ای که در دنیای سینما خراب شدند

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn