نقد و بررسی فیلم "انتقام جویان 4: پایان بازی" (Avengers 4 : Endgame)

نقد و بررسی فیلم "انتقام جویان ۴: پایان بازی" (Avengers 4 : Endgame)

پایانی باشکوه و حماسی برای ۱۱ سال فیلم درهم تنیده! با نقد این شاهکار احساسی همراه ما باشید.

 

تریلر فیلم: Download

لینک دانلود نسخه بلوری فیلم: Download

 دانلود صحنه های حذف شده: DownLoad

ایستراگ ها و اشارات فیلم «انتقام جویان4: پایان بازی»  – بخش اول

ایستراگ ها و اشارات فیلم «انتقام جویان4: پایان بازی»  – بخش دوم

ایستراگ ها و اشارات فیلم «انتقام جویان4 : پایان بازی»  – بخش سوم

واقعا حس و حال عجیبی دارم. هنوز مطمئن نیستم چه چیزی رو به پایان رسوندم؛ ۱۱ سال گذشت، ۲۳ فیلم دیده شد و در این نقطه به جمع بندی و اتمام رسید. پارسال زمان اکران جنگ بی نهایت پیش خودم می گفتم بعد از این چی می خوان نشون بدن؟ چه فیلمی می تونه ازش بالاتر و درگیر کننده تر باشه. گذشت و گذشت و در این لحظه از سال موفق شدم فیلمی که مدت ها انتظارشو می کشیدم ببینم. فیلمی که فکر کنم بیشترین مقالات رو راجع بهش نوشته بودم و حیف بود بعد از اون همه تحلیل های مختلف نقدش هم ننویسم.

اول از همه باید بگم این فیلم یه کادوی تولد بزرگ به تمام طرفداران کمیک بوک هستش. فیلمی که در تاریخ سینما تکرار می کنم تاریخ سینما و هالیوود نظیرش وجود نداره و حالا حالا هم دست کسی بهش نخواهد رسید. (هیچ کس هم نمی تونه منکرش بشه مگر آدم کذابی باشه) فیلمی که توسط طرفدارای واقعی کمیک بوک ساخته شده نه فقط آدمایی که در کل زندگیشون فقط برای تفریح کمیک خوندن. برادران روسو کاملا شخصیت ها را درک کردند دقیقا همونجوری که ما در طول این سالها درک کردیم. یعنی بیشترین سعیشون رو کرده اند که از نقطه نظرات ما استفاده کنن تا چیزی که شاید خودشون در ذهنشون داشتند. جوری که وقتی که از سینما یا از جلوی مانیتورتون خارج میشید، قطعا پیش خودتون میگید؛ این همون چیزیه که منتظرش بودم، این همون چیزیه که این همه سال پولم رو پاش خرج کردم، این همون چیزیه که من باعث رشدش شدم من طرفدار این ژانر رو به جایگاه واقعیش رسوندم. همین ذهنیت هاست که باعث میشه ما طرفدارای شدید و خوره های کمیک بوکی بعد از دیدن فیلم به خودمون افتخار کنیم. حالا بعد از این همه سال ژانر ما جوری شده که حتی مخاطب عادی سینما هم یه چیزایی ازش میدونه و دنبالش می کنه.

 

همیشه این گونه فیلم ها به علت دفعات متعددی که دیده می شوند ممکن است باعث فراموشی این که چه زحمت های فراوانی برای به اینجا رسیدنشون کشیده شده، بشوند. فیلم های کمیک بوکی که قبلاها اونقدری که باید و شاید تحویل گرفته نمیشدند در اینجا به مهم ترین و پولساز ترین آثار سینمایی تبدیل شده اند به خاطر همین است که می بینیم از روی کوچک ترین شخصیت هاش هم فیلم و سریال ساخته میشه! لذا به همین خاطر میشه به کوین فایگی گفت استاد فایگی ! لبهٔ پرتگاه راه رفتن کار هر کسی نیست بنابراین در ابتدای راه MCU ما میدیدیم که استاد فایگی با فاصلهٔ قابل توجهی از کنار اون حرکت می کرد و قدم قدم خودش رو به اون نزدیک می کرد. همین مسئله شاید به مزاج خیلی ها خوش نیامده باشه اما هر چی بوده جواب داده و باعث رشدش هم شده. حالا هم که زمانش رسیده باید بند بازیش رو آغاز می کرد و از اواخر فاز سوم استارت این کار رو زد و اوج هنرنماییش رو برای جنگ بی نهایت، پلنگ سیاه و پایان بازی نگه داشت. انتقام جویان پایان بازی حکم بند بازی از ارتفاع ۶۰۰ متری رو داره که اتفاقا باید با کفش پاشنه بلند اونو انجام بدن! همین هنرنمایی باعث شده این فیلم ادای احترام کامل و باشکوهی است به امثال ما و تماشاچیان سینمایی که 11 ساله دنیای سینمایی مارول رو با تمام وجودشون دنبال می کنند و به چه زیبایی و هنرمندانه این حرکت انجام شده.

 

یادتان هست در فیلم جنگ بی نهایت، با وجود تعدد شخصیت هایش به چه زیبایی از شلوغ بودن خودش استفاده کرد و اثری تر و تمیز و مرتب به ما تحویل داد؟ حالا در اونجرز پایان بازی مارول با قیچی خلوت کنش به جان فیلم افتاده و تمرکز رو روی اون ۶ تا شخصیتی که سال ها پیش روایت داستانی شان را شروع کرده بود، گذاشته. هر داستانی، هر قصه‌ای پایانی را در پیش داره. به همین خاطر هم هست که در یکی از مصاحبه ها از زبان فایگی شنیدیم که می گوید: بزرگترین ایده هایی که ما داشتیم هیچگاه برای ابرقهرمانانمون انقلابی و حماسی نمیشدن اگر پایانی برای داستاناشون وجود نداشت! و چقدر حساب شده این حرف را زد. چیزی که در کمیک بوک ها اتفاق میافته لزوما روی فیلم ها جواب نمیده، پایان داستان شخصیت ها یکی از اون چیزهایی است که در سینما به مزاج طرفداران خوش نخواهد آمد. یعنی در کمیک بوک ها شاهد مرگ های پیاپی و بازگشت آنها در بازه های زمانی مختلف مطابق میل نویسندگان هستیم، و البته شخصیت های کمیک بوک به معنای واقعی کلمه جاودان هستند فقط از دوره‌ای به دورهٔ دیگر منتقل می شوند. اما در سینما ما بازیگرانی را داریم که در طول سالیان دراز عمر می کنند و پیر میشوند. و البته برخی از آنها هستند که می خواهند از نقششان عبور کرده و میدان را برای چالش های جدیدتر باز کنند. بنابراین اتفاقی که انتظار می رود آن هم برای دنیای سینمایی درهم تنیده ای که مارول ساخته چیزی جز مرگ یا خداحافظی های باشکوه نیست.

 

انتقام جویان پایان بازی دقیقا مانند یک نامهٔ عاشقانه برای طرفداران عمل می کند. همه چیز سر جای خودش قرار دارد. حفره های داستانی جای خودشان را با سوالات پاسخ داده نشده عوض می کنند و مشکلات فیلمنامه‌ای را به حداقل می رسانند. این چیزی است که سالها انتظارش را می کشیدیم. این فیلم دقیقا مانند یک رویداد فوق العاده که تمام داستان های قبلی در فیلم های سابق را در خود نهادینه کرده است را قرار داده. یک رویداد همه جانبه از سوی مارول که اگر از دور به آن نگاه کنیم انگار وارد دیزنی لند و قسمت اختصاصی مارول اش شده ایم که هر قسمتش ما را یاد داستان ها و جزئیات اتفاق افتاده می اندازد، حال ما این توصیفات را در یک فیلم ۳ ساعته به شکل دوی ماراتون تماشا کردیم. و چقدر هم لذت بخش بود این تجربه جوری که انگار در مسابقات المپیک بعد از تلاش های فراوان مدال طلا را به گردن انداخته و تمام خستگی های سابق به یکباره از تنمان خارج می شود.

 

در انتقام جویان جنگ بی نهایت، مراوده ها و ارتباط بین شخصیت ها به کمینهٔ خود رسیده بودند اما در انتقام جویان پایان بازی این اتفاق به حد اعلای خود می رسد و به شخصه من شیفتهٔ این قسمت ها از فیلم شدم. ارتباط بین شخصیت ها در فیلم به ژرفای اعماق خود می رسد، چیزی که شاید بیشتر در سریال های کمیک بوکی به چشم آید چرا که آنها فرصت بیشتری برای این کار دارند اما در این فیلم به علت زمان مناسب و کافی که در اختیار برادران روسو بوده ما به طرز فوق العاده ای شاهد گفتگو، درگیری، مراوده و جر و بحث های مختلفی بین شخصیت های اصلی هستیم. لذا اگر از کسانی شنیدید که می گویند فیلم جنگ بی نهایت از پایان بازی لذت بخش تر بود بدانید که این افراد هنوز تشنهٔ صحنه های اکشن هستند و برای خداحافظی و مراودهٔ لذت بخشِ شخصیت هایشان برای آخرین بار آماده نبوده اند.

 

اگر در فیلم قبلی قطره‌ای از تبحر فیلمنامه نویسان بخاطر همه جانبه بودنش چشیده بودیم، در این فیلم حد نهایی آن را به چشم می کشیم. در این فیلم علاوه بر اکشن های بزرگ و عظیم و پیچش ها و سورپرایز های غیر قابل حدس، یک مورد دیگر بیش از هر یک موارد قبلی رویش تمرکز و زوم شده است و آن هم چیزی نیست جز احساسات! احساسات چیزی است که در تمام بطون فیلم وجود دارد. در بعضی از صحنه ها بسیار نمایان است و در برخی نامحسوس ما را قلقلک می دهد. همین ها باعث شده تعامل بین شخصیت ها بیش از پیش به دلمون بشینه و ما را مثل دوست قدیمی که مدت ها ندیدیمش در آغوش بگیره. «کریستوفر مارکوس» و «استیون مک‌فیلی» طی این سالهایی که با مارول همکاری می کردند خوب یاد گرفتند که چطور و از چه چیزی از داستان بهره ببرند و واقعا دستشون درد نکنه که شخصیت های اصلی ما را به این پایان زیبا رسوندند.

 

در مورد ویلن و خبیث فیلم یعنی ثانوس در نقد فیلم قبلی کاملا توضیح دادیم که چه ویلن بزرگیه اما اینجا اصلا مورد بحث قرار نمی گیره. اگر جنگ بی نهایت فیلم اختصاصی ثانوس بود و برای رسیدن به هدفش، انتقام جویان سر راهش سبز شدند؛ پایان بازی دقیقا برعکس، فیلم خود انتقام جویان بوده و ثانوس درصدد جلوگیری از رسیدن به هدف انتقام جویان تمام تلاشش را می کند. لذا مجال مجال ۶ عضو اصلی به اضافه باقی ماندگان فیلم قبلیه.

 

از این قسمت به بعد متن اسپویل دار بوده و داستان فیلم را لو می دهد!

همانطور که در بالاتر گفتیم این فیلم سرشار از احساسات بوده و در مقایسه با جنگ بی نهایت اشل بزرگ تری از این مسئله را به رخ طرفداران می کشد. از همان اول فیلم که شاهد پودر شدن خانوادهٔ هاکای بودیم تا لحظات بسیار غم انگیز پایانی فیلم سعی شده بود بهترین و گریه دار ترین صحنه ها به نمایش گذاشته شود. به جرئت می توان گفت با سوزناک ترین و مضطرب کننده‌ی اثر برادران روسو از لحاظ روحی، روانی و احساسی طرف هستیم. به شخصه دو شخصیت مردآهنی و کاپیتان آمریکا در ابتدای راه از محبوبیت پایینی برایم برخوردار بودند اما مسیر MCU جوری ما را با آنها اخت کرد که خداحافظی از آنها یکی از سوزناک ترین اتفاقات ممکنه در تاریخ فیلم هایی که دیده ام تبدیل شده است.

 

جدا از احساسات فیلم روایت فیلم جوری تنظیم شده که ما بیشترین درک را از فضای پیرامون داشته باشیم. به عنوان مثال ما در فیلم شیوهٔ تبدیل شدن بروس بنر و هالک را به «پروفسور هالک» مشاهده نکردیم اما به جایش «اسکات لنگی» را دیدیم که بعد از خروج از قلمروی کوانتومی به آرامی متوجه فضای وحشتناک زمین بعد از بشکن ثانوس می شود. یا مثلا ماجراجویی «کلینت بارتون» و تبدیل شدنش به رونین را ندیدیم اما به جایش کاپیتان آمریکا و بلک ویدو را در مواجهه در فضای ۵ سالهٔ غیاب دوستانشان دیدیم. غیر از این موارد مثال های زیاد دیگری وجود دارد اما نکته ای قابل توجه این است که فیلمنامه و تدوین جوری تنظیم شده که بار حماسی فیلم در بالاترین حد خود باقی بماند.

تم سفر در زمان در فیلم کاملا با فیلم هایی که قبلا دیدیم متفاوت است. قوانین متفاوتی دارد، همین قوانین متفاوت باعث شده از گیج شدن مخاطب به شدت کاسته شود. لذا وقتی در خلال داستان قرار می گیریم هیچگاه حواسمان به مسائل جانبی موجود بخاطر همین سفر زمانی پرت نمی شود. این قانون تفاوت فاحشی با دو فیلم «ترمیناتور» و «بازگشت به آینده» دارد. یعنی به جای این که تغییر گذشته مستقیما روی زمان حال تاثیر بگذارد، باعث به وجود آمدن خط های زمانی و واقعیت های جدید دیگری می شود. این هوشمندی نویسندگان و البته کارگردانان فیلم را می رساند چرا که با این کار وقایع گذشتهٔ فیلم های قبلی را خراب نکرده و با قرار دادن تغییرات کوچکی راه را برای ادامهٔ فرنچایز باز می گذارد.

 

خب گفتیم سفر در زمان! سفر زمانی یکی از جذاب ترین مباحثی است که می تواند در یک فیلم اتفاق بیافتد اما در صورتی که همه چیز سر جای خودش قرار گرفته باشد. در پایان بازی دقیقا همین اتفاق میافتد، همه چیز سر جای خودش قرار دارد و باعث کمک به درک بهتر وقایع گذشته می شود. مَثَل سفر زمانی در پایان بازی دقیقا مثل روتوش شدن عکس است. تمام موقعیت های زمانی به زیبایی تار و پود در هم تنیدهٔ MCU را از زاویه دیگری به رخ ما می کشد. مثلا وقتی به سال ۲۰۱۲ می رویم به چه قشنگی لحظات فیلم انتقام جویان ۱ را با روایت دیده نشده مشاهده می کنیم و از آن زیباتر به ارتباطش به فیلم های دیگر پی می بریم. مثلا وقتی ماموران شیلد که در واقع دست نشاندهٔ هایدرا هستند را می بینیم قند در دلمان آب میشود. تازه این اتفاقات جوری تنظیم شده که کامئو های جذاب تر از آن را در لحظاتی مهیج تر نیز ببینیم. وقتی برای بار دیگر «رابرت ردفورد» را در قالب یکی از راس های هایدرا یعنی «الکساندر پیرس» دیدیم چیزی جز یک رویا یادآور ما نمی شد! یا مثلا بازگشت «کراس بونز» با بازی فرانک گریلو همه و همه دست به دست هم داده اند تا این رویداد عظیم را مانند یک فرش دستباف ایرانی ببینیم.

 

فیلم لحظات سورپرایز کننده و غافلگیری کم ندارد. با این که حدود ۷۰ درصد از فیلمنامه حدود ۷ ماه پیش لو رفته بود(اینجا و اینجا)، اما بازهم غافلگیری هایی در فیلم وجود داشت که هر کسی را انگشت به دهان می گذاشت. به عنوان مثال بازگشت تونی استارک و استیو راجرز به دهه ۷۰ میلادی و آن رویارویی شگفت انگیز تونی با پدرش هاوارد در یک محدودهٔ سنی یکی از لحظات برتر فیلم بود. یا مثلا مایکل داگلاس با آن موهای باحال و البته ایستراگ های مخفی از کلاه خود کلاسیک مردمورچه ای در دنیای کمیک! همه چیز به زیبایی نمایش داده می شود، این که ثانوس در سال ۲۰۱۴ در حال انجام چه کاری بود و چگونه در پشت پرده اتفاقات محافظان کهکشان ۱ را کنترل می کرد یا دیدار فوق العاده زیبای ثور با مادرش «فریگا» با تم جذابی که در پس زمینه شنیده می شد. همه چیز! کشمکش هاکای و بلک ویدو برای قربانی شدن برای سنگ روح و اتفاق غیر منتظره ای که منجر به مرگ ناتاشا شد! فرار لوکی با استفاده از تسارکت، ایشنت وان و کاری که در جنگ نیویورک می کرد، نقطه نظر های او از آینده و توضیحات قانع کننده ای که راجع به تغییرات  در زمان گذشته به ما داد.

 

بازیگری ها همگی عالی کار شده است، روسوها به خوبی از تمام بازیگران خود بازی گرفته اند. رابرت دونی جونیور مثل همیشه بهترین مهارت خود را به نمایش می گذارد و با اضافه شدن چالشی جدید در ابتدای فیلم اوج کار خود را برای طرفداران ۱۱ سالهٔ این فرنچایز نشان می دهد. از طرفی کریس اوانز از آنجایی که می داند این آخرین باری است که قرار است در قالب این شخصیت حاضر شود جنبهٔ دیگری از بازی خود را نمایش می دهد که این را مدیون فیلمنامه و تمرکز بیش از پیش خود روی شخصیت کاپیتان آمریکاست اگر در فیلم قبلی بیشتر روی مردآهنی و ثور تمرکز شده بود اینجا نوبت به استیو راجرز رسیده است. مابقی بازیگران نیز چیزی برای نقش خود کم نمی گذارند. ثور دقیقا همان چیزی است که در راگناروک از او شاهد بودیم. مارک روفالو در هیبت پروفسور هالک بی نظیر است، نه مثل بروس بنر دکتر خشک است و نه مثل هالک مانند بچه ها رفتار می کند و دقیقا ترکیبی از این دو شخصیت به نمایش می گذارد، دانشمندی پرحرف و نیرومند که این پرحرفی را از هالک به ارث برده است. در کل مثل همه فیلم های مارول همه چیز من جمله نقش آفرینی ها عالی کار شده. شوخی هایی که در داستان به کار برده میشه دقیقا در جای درستی قرار دارند و حس نامربوط بودن نمی دهند و کاملا به جا هستند.

 

صحنه های جلوه های ویژه مثل همه فیلم های مارول عالی کار شده اند، صحنه های اکشن نیز همینطور مخصوصا در اون نبرد پایانی عظیم که دقیقا صفحات کمیک بوک را به صورت زنده جلوی چشمانمان ورق میزد. جابه جا شدن دوربین از روی مردعنکبوتی زمان همکاری با دیگر قهرمانان نظیرش در کمتر جایی وجود دارد. حضور آن همه شخصیت آن هم در یک کار بزرگ یکی از بزرگترین غافلگیری هایی بود که برامون ترتیب داده شده بود. و ای کاش در این بین قهرمانان تلویزیونی هم جایی در این مبارزه داشتند و کورسوی امیدی را برای طرفداران همه جانبه نگه می داشتند چرا که مبارزهٔ آن ها در پس زمینهٔ جنگ هیچ مشکل جانبی را برای هیچکس ایجاد نمی کرد. چه می شد اگر چارلی کاکس را در هیبت دردویل میان مبارزه میدیدیم؟ یا چه میشد اگر پانیشر را در کنار باکی بارنز در حال تیراندازی میدیدیم؟ یا چه میشد اگر دیزی جانسون را با زمین لرزه های بزرگش درحال مبارزه با ارتش ثانوس میدیدیم؟ ای کاش این خواسته طرفداران نیز در پایان کتاب اول اتفاق می افتاد!

 

در کل پایان بازی مثل ضیافت بزرگی میمونه که تمام شخصیت ها سر میز نشسته اند و پذیرایی ها دقیقا وقایعی است که در طول سالها آن را چشیده بودیم. در اینجا باید گفت پایان بندی فیلم یکی از بهترین پایان بندی ها در تاریخ فرنچایز های سینما هستش. اون مرگ فوق العاده احساسی و غم انگیز تونی استارک در جایگاه یکی از برترین صحنه هایی قرار گرفت که در تاریخ فیلم هایی دیده بودم. از طرفی آن خداحافظی و پایان جالب کاپیتان آمریکا را داشتیم که قلب طرفدارانش را به درد می آورد. و البته بگم روسوها واقعا فداکاری بزرگی کردند چرا که واقعا مرگ احساسی فیلم را به تونی استارک عزیز اختصاص دادند و یک آرک شگفت انگیز برای او رقم زدند. تونی استارکی که بعد از عصر آلتران بیش از پیش شیفته اش شدم و رتبهٔ ۱ بنده در شخصیت های MCU را دارد. مرگ تونی استارک یکی از بزرگ ترین موهبت های فیلم بود، «پایان بازی» در بطن و اعماق قصهٔ عظیمش از اهمیتِ خانواده، ایثار، مقاومت و میراثی که باقی می گذاریم، می گوید. از همین جهت تونی استارکی را دیدیم که در اوج خوشبختی اش یعنی جایی که هم همسرش زنده مانده هم یه دختر کوچولوی نمکی داره، هم بهترین دوستش در کنارشه و در آخر خدمتکار وفادارش پیششه، میاد و فداکاری انجام میده و با از خودگذشتگی بزرگش خودش رو فدا می کنه تا اونایی پودر شدن زنده بمونن.

 

 درسته که خداحافظی استیو راجرز نیز در نوع خود برای طرفدارانش دوستداشتنی بود اما دقیقا نقطه مقابل تونی بود. البته نباید از یاد برد که این حق مسلم کاپیتان آمریکا بوده که به زندگی ای که همیشه لایقش بوده برسه اما به هر حال این پایان مشکلات خودش را نیز به همراه آورده به عنوان مثال این همه پرداخت داستان به «شارون کارتر» به زباله دانی انداخته می شود و مانند شخصیت بی اهمیتی با آن رفتار می شود. البته اگر این فیلم را به عنوان یک پایان عظیم در نظر بگیریم مشکلی پیش نمی آید اما از آنجایی که می دانیم این پایان کار نیست و کتاب دوم دنیای سینمایی مارول از فاز بعدی شروع می شود این اتفاق کمی تو ذوق می زند اما در کل چیزی از بار حماسی داستان نمی کاهد و همان چیزی که طرفداران انتظارش را می کشیدند را دو دستی تقدیم شان می کند. این پایان جنبه های دیگری هم دارد؛ هیچگاه در را روی آیندهٔ فرنچایز نمی بندد، نکات مخفی و ریزی را در داستان قرار میدهد که در آینده و در کتاب دوم به آن بپردازد که با نگاهی به لیست سریال های دیزنی پلاس به راحتی قابل تشخیص می شود.

 

پایان بازی فیلمی بود که باعث شد بعد از مدت ها، مثل طفلی کوچک زار زار اشک بریزم! اگر جنگ بی نهایت بغض بود، در پایان بازی بغضها چندین برابر شده و حدود ۵-۶ بار مارا تا مرز ترکیدن برد تیر نهایی نیز جایی بود که تونی استارک با آن فداکاری پدرانه اش “I’m Iron Man” زندگی اش را فدای زندگی بی نهایت جنبدنهٔ جهان کرد. البته این اتفاق زیبا و احساسی بدون موسیقی های شگفت انگیز آقای «آلن سیلوستری» امکان پذیر نبود. موسیقی متن همه جا مثل شمشیر برنده عمل می کرد مخصوصا در لحظات احساسی و حماسی داستان! موسیقی تشییع جنازهٔ تونی استارک یکی از چیز هاییست که هر دفعه می شنوم بغض گلویم را می گیرد. و البته آن جنگ عظیم با ورود تمامی ابرقهرمانان پودر شده به زمین!

 

در آخر باید گفت که پایان بازی یکی از بهترین و برترین فیلم های کمیک بوکی هستش که تا مدت ها راجع به آن صحبت خواهد شد. فیلمی از فرنچایزی که حماسی بودن پایانش با آثاری مثل ارباب حلقه ها و هری پاتر مقایسه خواهد شد. فیلمی که نامهٔ عاشقانه و احساسی ای به خوره های کمیک بوک و تمام کسانی که طی این ۱۱ سال این فرنچایز را دنبال می کردند. شاید مک فیلی و مارکوس بگویند این فیلم ذهن هایمان را منفجر کند اما دقیقا قلب هایمان را از سینه هایمان خارج کرد و چیزی جز یک غم لذت بخش برایمان باقی نگذاشت. ممنون از کوین فایگی و برادران روسو که خودشان را جای ما طرفداران قرار داده و پایانی درخور این همه شخصیت دوستداشتنی برایمان ترتیب دیدند که بارها در ذهنمان مرور شده و بارها آن را تماشا کرده و لذت خواهیم برد. این فیلم نه فقط پایانی برای کتاب اوله بلکه پایانی برای یک نسل از طرفداران واقعی این فرنچایزه و در قلب ما جای خواهد داشت.

 

امتیاز10 از 10

 

نویسنده: احمد فقیه

P.Constantine

All rights reserved © Spidey.ir 2019

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مقالات مشابه:

نقد و بررسی فیلم های سینمایی مرد عنكبوتی

تمامی صحنه های حذف شده از فیلم «انتقام جویان: پایان بازی» منتشر شد!

لینك دانلود نسخه بلو ری (BLU-RAY) فیلم های مرد عنكبوتی + دوبله به زبان فارسی

ایستراگ ها (EASTER EGGS) و اشارات فیلم «انتقام جویان4: پایان بازی» (AVENGERS 4: ENDGAME) – بخش اول

ایستراگ ها (EASTER EGGS) و اشارات فیلم «انتقام جویان4: پایان بازی» (AVENGERS 4: ENDGAME) – بخش دوم

ایستراگ ها (EASTER EGGS) و اشارات فیلم «انتقام جویان 4 : پایان بازی» (AVENGERS 4: ENDGAME) – بخش سوم

10 سوال مهمی که پس از دیدن «انتقام جویان: پایان بازی» برایمان پیش آمد

10 دیالوگ برتر فیلم "انتقام جویان: پایان بازی"

10 صحنه ای که از فیلم "انتقام جویان: پایان بازی" حذف شد

10 صحنه برتر و تاثیرگذار فیلم "انتقام جویان: پایان بازی" (AVENGERS: ENDGAME)

واکنش منتقدین و هواداران به فیلم "انتقام جویان: پایان بازی"

تحلیل و بررسی سومین تریلر فیلم "انتقام جویان 4: پایان بازی" (AVENGERS ENDGAME)

اطلاعات طبقه بندی شده و جامعی که از انتقام جویان ۴ (AVENGERS 4) به دستمان رسیده – قسمت دوم

اطلاعات طبقه بندی شده و جامعی که از انتقام جویان ۴ (AVENGERS 4) به دستمان رسیده – قسمت اول

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn