سایت Spidey.ir با كمال افتخار به اطلاع میرساند یکی از بهترین و ماندگار ترین داستان های مرد عنکبوتی که سال 1985 در شماره 267 از کمیک مرد عنکبوتی شگفت انگیز چاپ شد، ترجمه شد!
در این کمیک که به قلم یکی از برترین نویسندگان تاریخ کمیک های مرد عنکبوتی یعنی «پیتر دیوید» نوشته شده، اسپایدرمن مجبور میشود برای دستگیری یك تبهكار به شهر كوچكی برود. او در آنجا با اتفاقات جدید و بسیار خندهداری روبرو میشود.
در مقاله "10 داستان برتر مرد عنکبوتی" درباره این کمیک میخوانیم:
"داستانی ساده و تك قسمتی كه از منظری منحصر به فرد به زندگی اسپایدرمن مینگرد و حاوی لحظات مفرح و شوخیهای بامزهای است. به طور مثال، از آنجائیكه ساختمانهای مرتفع در دسترس اسپایدرمن قرار ندارد تا با استفاده از آنها بتواند در سطح شهر تاب بخورد و از نقطهای به نقطه دیگر برود، مجبور میشود سوار اتوبوس شود! این داستان گواهی بر این مدعاست كه ماجراهای اسپایدرمن میتوانند بسیار مفرح و fun باشند".
Amazing Spider-Man #267
مترجم: مهدی ترابی مهربانی
ادیتور: R-SPIDEY
لينك دانلود غير مستقيم (آپلودر)
نظر خودتون رو درباره داستان و طراحی های این کمیک با ما در بخش نظرات در میان بذارید.
برای خوندن دیگر کمیک هایی که ترجمه کرده ایم اینجا را کلیک کنید.
مطالب مرتبط:
چگونه در كامپیوتر یا سیستم اندروید كمیك بخوانیم؟
بهترین کمیک های مرد عنکبوتی به زبان فارسی
لحظات ماندگار در كمیك های مرد عنکبوتی: اسپایدرمن به حومه شهر میرود!
بزرگان تاریخ كمیك های اسپایدرمن: پیتر دیوید
10 کمیک مرد عنکبوتی که برای دنیای گیم عالی هستند!
10 داستان برتر تاریخ کمیک های مرد عنكبوتي+ لینك دانلود مستقیم
مهم ترین داستان های کمیک بوکی مرد عنکبوتی + لینك دانلود مستقیم
تاریخچه کمیک بوک های اسپایدرمن
اولین و مهم ترین کمیک بوک مرد عنکبوتی به فارسی ترجمه شد!
دیدگاهها
ممنون که ترجمش کردین!
ادیتش هم چون قدیمیه فکر کنم یک سخت تر باشه!
خسته نباشید! :)
راستش یه خورده حالم گرفته بود ولی وقتی این کمیک رو خوندم حسابی حالم جا اومد.خیلی باحال بود مخصوصا اون یارو آذریه
این کمیک واقعا یه لحظه بیاد ماندنی هستش
در ضمن نشون میده که اسپایدرمن بدشانس ترین ابرقهرمانه
ولی یه جایی هست که من خیلی باهاش حال میکنم
اونجایی که ما میبینیم زندگی پیتر با زندگی اون سارق مقایسه میشه
پیتر بدبخت همش تنها تو خونه است و شب باید تنها بخوابه در حالیکه اون یارو پیش زنش خوابیده و خوشه!
روز بعد هم جالبه
پیتر بدبخت باید صبح زود پاشه و بره دنبال سارق ولی خود سارق عنوز تو رختخوابه و داره خر و پف میکنه!
واسه همین چیزاست که اینقدر کشته و مرده عاشق مرد عنکبوتی ام دیگه !
دیگه گذشت اون دورانی که پیتر شب تنها میخوابید اقا مهدی
الان دیگه «سیلک» و بر و بچ هستن نمیزارن به پیتر بد بگذره
تازه الان پیتر خودش شرکت صنایع پارکر داره و هر چی دلش میخواد درست میکنه. پس دیگه لازم نیست صبح اول وقت بلند شه بره دنبال سارق و تا ظهر دنبالش بگرده و نتونه پیداش کنه. الان خیلی راحت میره تو لابراتوار شخصی خودش و یه دستگاه خفن اختراع میکنه و سارق رو ظرف ایکی ثانیه میگیره
واقعا هر چی فکر میکنم میبینم مارول تو این چند وقت چه بلاهایی سر پیتر محبوب ما اورده و چقدر تغییر اش داده
از این کمیک خیلی خوشم می آید.
ترجمه ی اقای ترابی واقعا باحال بود.خیلی خوب به نسخه ی فارسی و ایرانی برگردوندن.
اون اذریا خیلی باحال بود.
با خواندن این کمیک به نظر شما مرد عنکبوتی چه تفاوت هایی به ابرقهرمان های دیگه داره؟
واقعا اسپایدرمن بهترین نویسنده ها رو ی زمانی داشت که به زور نمی خواستن آدمو بخندونن بلکه زیرکانه و هوشمندانه صحنه های طنز خلق می کردند!
واقعا اون پانل هایی که که زندگی پیتر رو با اون سارق مقایسه می کرد خیلی خوب بود و نشون می داد که پیتر چه زندگی ساده ای داره با اینکه یه ابرقهرمان هستش!
هیچوقت به پول و ثروت اهمیت نمیده و نمی ذاره پول اونو از مسیرش منحرف کنه،
از حداقل تجهیزات و تکنولوژی استفاده میکنه برخلاف بعضیا،
خیلی محبوب نیست و عده ای ازش بدشون میاد،
بد شانسه،
و مهمتر از همه اینکه
مسئولیت پذیر و تسلیم ناپذیره!
مهم ترین ویژگی ـش رو یادت رفت .
ساده و بی شیله پیله ـست . یعنی فقط یه نوجوون معمولی مثل من و شماست که به قدرت فرابشری رسیده و به اون شکل مثل کاپیتان آمریکا یه سمبل بزرگ نیست و یه آدم معمولی ـه .
راستی آقای ترابی ترجمه شما توی این شماره واقعا عالی بود و من از خلاقیت شما توی استفاده از جملات طنز برای ترجمه حیرت زده شدم . واقعا احسنت .
به نقل از New Goblin:
اسانسور؟
تو "مرد عنکبوتی 2"؟
راستی اصلا وقتی آقای ترابی ترجمه میکنه یه چیز دیگه س (تیکه ی آذری صحبت کردنشون)
از نظر من یه قهرمان همیشه باید هویت خودش رو مخفی باقی بذاره....... مثلا آیرون من هویتش آشکاره. ...
اين كميك واقعا خنده دار بود . من از اونجايي كه اسپايدرمن به راننده ميگفت "ميشه بعدا براتون كارت به كارت كنم" خيلي خوشم اومد. شما خيلي ادم خلاقي هستيد اقاي ترابي
اين كميك نشون ميده كه مرد عنكبوتي هرگز تسليم نميشه ، ادم بدشانسيه، زندگي كاملا معمولي داره، ميشه باهاش ارتباط برقرار كرد و ...
در هر حال هر چي فكر ميكنم ميبينم بتمن و سوپرمن و ولورين و ايرون من و ... هيچ كدوم نميتونن تو همچين كميكي حضور داشته باشن . فقط اسپايدرمن چون شخصيت اش خيلي ملموس و خاكيه!
ولی گذشته از اینا حس طنز خوبی داشت وخیلی سعی داشت بگه برای قهرمانی چه چیز هایی را باید فداکنی ولی حالا تمام ابر قهرمانها باید هم شخصیت داخلی وخارجی موفق داشته باشن
چیزی که بیشتر بهش هواسم بود رابطه نیویورک وپیتره یعنی هر دو شون بدون هم هیچن
اسپایدرمن بدون نیو یورک واقعا چی داره مثل یه حیوون که با محیط اطرافش تکامل پیدا کرده ونابودی یکی از بین رفتن دیگری را در پی داره
ودر کل طراحی این جدیدا بهتره یا این کمیک واقعا این گیراتره
واقعا برای این جور کمیک که راز نداره داستان را سر راست و باحال تعریف میکنه داستان شخصیت قهرمان را گسترش میده داریم نه واقعا نه(چند وقته بروس بنر هالکه دیگه بیشتر هالکه تا بروس بنر)
اتفاقا به نكته بسيار جالب و درستي اشاره نمودي حسن جان
رابطه اسپايدرمن و نيويورك خيلي خاص و ارگانيكه
من حس ميكنم بتمن و گاتام هم يه جورايي اين رابطه بينشون هست و من مثلا تو Batman Begins وقتي براي اولين تو يه فيلم بتمن را خارج از گاتام ميديدم يه جورايي برام off بود
يعني انگار دنياي خارج از گاتام تو داستان هاي بتمن برام فابل درك نيست !
یاشاسین آذری اسپایدرمن
آقای ترابی اگه باز خواستین به آذری چیزی بنویسین ما در خدمتیم.
یه خواهشی ک دارم شماره 248 امیزینگم ترجمه شه
البته اگه کسی وقت نداره خودمم میتونم ترجمه کنم ولی نه ب پای شماها
خیلی خوب شد که یه ترمیمی روش انجام دادید .
هنوز هم که هنوزه ، این همه پیشرفت تو رنگ آمیزی و وسایل طراحی و ... ، هیچی جای اون طراحی های اولیه کمیکی رو واسه ما نمیگیره ، یه طوریه از دیدنش سیر نمیشی ، ازش زده نمیشی و از خوندنش خسته نمیشی !
واقعا چه خاطرات خوبی از اون کمیک های کلاسیک واسمون مونده ... .
عالی مخصوصا قسمت فیلترینگ
مرسی از آقا رضا و آقای ترابی واقعا ممنون
راننده آذریه هم خیلی خوب بود ، آذری هستید آقا مهدی ؟!
در کل خسته نباشید داره واقعا ، ترجمه و ادیت واقعا خوبی داشت .
والا من اذري نيستم ولي در هر حال هر كي تو تهران بزرگ بشه كمي تا حدي اذري بلده!
در اصل كميك اون راننده تاكسيه زبون اسپانيولي حرف ميزد و اسپايدي هم زياد متوجه حرفاش نميشد . منم به ذهنم رسيد كه بهش لهجه آذري بدم! با فضاي داستان هم جور بود
البته من خودم از اون صحنه خيلي خوشم مياد
اون تقابل زندگي عادي و كسالت آور پيتر با زندگي يه دزد خيلي جالبه
يعني اينكه پيتر سمت چپ تنها نشسته داره تلويزيون نگاه ميكنه در حالي كه اون دزده داره سمت راست با همسرش حرف ميزنه. يا اينكه پيتر تنها گرفته خوابيده ولي اون دزده روي تخت با خانومش مشغوله (!). از همه جالب تر اينه كه پيتر صبح به خاطر مسئوليتي كه بابت دستگيري اون دزد حس ميكنه صبح خيلي زود از خواب بيدار ميشه در حاليكه اون اقا دزده تا لنگ ظهر ميخوابه!
همه اينا واقعا جالبه و از پيتر پاركر/اسپايدرمن يه شخصيت منحصر به فرد و يك قهرمان نمونه ميسازه...
كسي كه ميشه باهاش همذات پنداري و با تنهاييش زندگي كرد به قول مختار ميشه با پيتر پاركر "اشكي ريخت و باهاش غريبي كرد" ...
در هر حال واقعا انتخاب هوشمندانه ای بود ، چون تو آمریکا معمولا با اسپانیایی هم آشنا میکنند افراد رو ، راننده وقتی اسپانیایی با پیتر صحبت میکرد ، یه چیزی مثل آذری تو تهران بود .
در واقع اگه اصرار و پيگيري هاي ايشون نبود شايد اين كميك ترجمه نميشد! اليته ترجمه اين كميك تو ليست كاري بنده بود ولي پيشنهاد اوليه اش رو اقاي اسدپور داد و اونقدر اصرار كرد و اديت اوليه اش رو شروع كرد كه منم مجاب شدم با وجود مشغله هاي فراوان هر چي زودتر انجامش بدم
كميك هاي جديد رو كه هر هفته داريم ترجمه ميكنيم!
من که از این کمیک دل خوشی ندارم!!
چون اولین ادیتم بود و واقعا اعتراف میکنم و کردم که خراب کردم توش!!یعنی اونموقع هیچی از ادیت نمیدونستم!!ولی واقعا حالا به لطف اقا رضا ادیتم بهتر شده.عالی نشده ولی خیلی بهتر از اون شده.واقعا از اقا رضام متشکرم که دوباره این کمیک رو ادیت کرد و نذاشت کاربرای تازه قبلی رو بخونن!!و اگه اقای ترابی کاراش رو انجام داده باشه چند تا کمیک دیگه رو شما یا اقای ادیگوزلی قرار ادیت کنین نه؟
کمیکی که همین جوریش عالی بود با ترجمه آقای ترابی بی نهایت عالی شد! شوخی با صفحه فیلت سایت ها، "مونا"، لحجه آذری ها و...
واقعاً ممنون آقای ترابی. کلّی با ترجمه شما خندیدم.
اقا رضا اين نسخه رو از كجا گير اوردي؟ عجب كيفيتي داره لامصب!
پسر کوچیک فامیلمون اومده بود خونه ما.منم بردمش تو اتقم با لگو هام بازی کنه.یه دقیقه رفتم دستشویی برگشتم دیدم نیست!
رفتم تو سالن نشیمن دیدم این کتابو برداشته!(اصلا موندم چه جوری قدش رسید برش داره!)بهو یاد اون پانل دزده با زنش افتادم!شیرجه رفتم کتبابو ازش بگیرم جاخالی داد گیر کردیم به هم با مخ رفتیم تو دیوار!ولی چیزیمون نشد!نذاشتم اون پانلو ببینه!اصلا یه فاز مسیولیت و پیتر پارکری منو گرفت که نگو!
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا