مدتی بود که همه به خاطر شیوه مرگ مردعنکبوتی در شماره 700 "مردعنکبوتی شگفت انگیز" عصبانی بودیم، اما جالب است بدانید که مردعنکبوتی نهایی به شیوه کاملا متفاوت و ماندگاری کشته شد.
در واقع، مارول در شمارههای ۱۵۳ تا ۱۶۰ از کمیک های "مرد عنکبوتی نهایی" (Ultimate Spider-Man) طی داستانی تاثیرگذار به زندگی محبوب ترین کاراکتر دنیای آلتیمیت پایان داد! این داستان توسط یکی از بزرگان تاریخ مرد عنکبوتی و خالق کمیک های مرد عنکبوتی نهایی یعنی «برایان مایکل بندیس» و طراحی افسانه ای به نام «مارک بگلی» خلق شد که میتونید اون رو در اینجا با ترجمه فارسی بخونید.
من این داستان را برای فهم بهتر به دو بخش تقسیم کرده ام:
بخش اول - مقدمه:
در این داستان که در شمارههای ۱۵۳ تا ۱۵۵ کمیکهای مرد عنکبوتی نهایی اتفاق افتاد، شاهد آخرین اتفاقات زندگی پیتر پارکر بودیم.
در شماره ۱۵۳، «فلیشا هاردی» (گربه سیاه) که کلید "زدیاک" (یه جسم از مصر باستان که قدرتهای خاصی داره و به «کینگ پین» تعلق داشته) را از خانه کینگ پین دزدیده بود، به خانه اش بر میگردد و در آنجا میفهمد که «میستریو» (که قصد دارد جای کینگ را بگیرد) دنبالش آمده تا کلید را از او بگیرد. فلیشا ناخواسته با استفاده از قدرت کلید همه منطقه را با خاک یکسان میکند!
همزمان، پیتر را میبینیم که به خانه «استارک» رفته تا آموزش قهرمان بودن(!) ببیند. آنها از طریق تجهیزات استارک خبر دار شده و به محل حادثه میروند.
در شماره ۱۵۴، مردعنکبوتی، گربه سیاه و تونی استارک به کمک هم جلوی میستریو را گرفته و میفهمند که یک روبات است. در آخر داستان لحظهای ماندگار اتفاق می افتد و گربه سیاه به لطف مردعنکبوتی راه درست را یاد گرفته و همراه با پیتر به بازماندگان حادثه ای که خودش مسبب آن بوده، کمک میکند.
در نهایت پیتر به خانه برمیگردد و بالاخره پس از مدتی که با «مری جین» بهم زده بود، دوباره با هم دوست میشوند.
در شماره ۱۵۵ ابتدا پیتر به دیلی بیوگل میرود تا با «جیمسون» که چندی پیش به این نتیجه رسیده بود که مردعنکبوتی یک قهرمان است و مدتی بعد هم به هویت مخفی پیتر پی برده بود، را ببیند. جیمسون میگوید که میخواهد به پیتر کمک کند بنابر این شغلش به عنوان طراح وب "دیلی بیوگل" را به او بر میگرداند.
بعد پیتر هنگام برگشت به خانه، «کیتی پراید» را که فرار کرده بود و به خاطر حمایت نشدن از جانب دوستانش از آنها ناراحت بود را پیدا میکند و از او میخواهد که با او به خانه اش برود و کیتی میپذیرد.
وقتی به خانه پیتر میرسند، پیتر میفهمد که روز تولدش است و دوستانش او را غافلگیر میکنند.
بخش دوم - مرگ اسپایدرمن:
در شماره ۱۵۶ داستان اصلی شرو ع میشود. در صفحات اول این شماره «نورمن آزبورن» را در زندان "شیلد" میبینیم و ادعا میشود که قدرتش را از دست داده.
همان روز(که فردای تولد پیتر است) پیتر و مریجین با هم بیرون میروند و در مورد اینکه اوضاع چه قدر خوب شده حرف میزنند
ولی ناگهان تلفن پیتر زنگ میخورد و «کاپیتان آمریکا» به پیتر میگوید که برای آموزش باید همراه او برود.
در همین هنگام نورمن آزبورن که در حقیقت قدرتش را هنوز از دست نداده در شیلد به گابلین تبدیل میشود و همهي اعضای «شش خبیث» را که خودش قبلا تاسیس کرده بود، آزاد میکند.
کاپیتان آمریکا هم که چندی پیش به شیلد پیشنهاد داده بود اسپایدرمن را دستگیر کنند و اصلا از او خوشش نمیآمد او را به قبرستان برد و گفت که قهرمان واقعی باید هر لحظه اماده مرگ باشد و بتواند خودش را فدا کند. در همین زمان شیلد به کاپیتان آمریکا زنگ میزند و او سریعا با موتور آنجا را ترک میکند.
شش خبیث هم که به یک خانه ناشناس پناه برده اند از طریق اخبار میفهمند که شیلد درگیر جنگ "انتقام جویان" و "نهاییهای جدید" (Avengers vs. New Ultimates) روی پل کویینز شده پس نمیتواند دنبالشان بیاید و این بهترین موقعیت برای انتقام گرفتن از پیتر است.
در همین هنگام پیتر که کاپیتان آمریکا را تعقیب کرده به پل کویینز میرسد و فاجعه را میبیند، اما بدتر آنکه مری جین به او زنگ میزند و میگوید شش خبیث فرار کرده اند!
در شماره بعد پیتر محل را ترک میکند تا به خانواده اش هشدار دهد. پس به خانه اش میرود و به «گوئن استیسی» و زن عمو می میگوید که باید شهر را ترک کنند و به رفقای ابرقهرمانش یعنی «بابی دریک» (Iceman) و «جانی استورم» (Human Torch) که در آن زمان پیش خانواده پارکر زندگی میکردند، هم خبر دهند. و در همین زمان نورمن به شش خبیث دستور میدهد به خانه پیتر حمله کنند، اما «دکتر اختاپوس» به او میگوید که پیتر بزرگترین اختراع اونهاست و با این کار همه چیز خراب میشه، ولی نورمن عصبانی میشه و فریاد میزنه: "اختراع ما نه، اختراع من!" و بعد طی نبردی دکتر اختاپوس را میکشد.
با این اتفاق مطبوعات محل شش خبیث را پیدا میکنند و مری جین خبر مرگ دکتر اکتاویس را به پیتر میدهد، اما وقتی پیتر از راه میرسد، بقیه شش خبیث آنجا را ترک کرده اند. پس پیتر هم به سمت خانه میرود چون میداند شش خبیث به آنجا میروند، اما میبیند که «پانیشر» روی پل کویینز میخواهد به کاپیتان آمریکا شلیک کند، پس جلوی تیر میپرد تا او را نجات دهد
(هروقت این ماجرا را به یاد میآورم به پیتر افتخار میکنم چون ثابت میکند برعکس تصور کاپیتان آمریکا حاضر است برای نجات مردم جانش را بدهد)
در شماره ۱۵۸ شش خبیث پیش «مخترع مخوف» (Terrible Tinkerer) میروند تا لباس «والچر» را بگیرند. بعد میبینیم که پیتر زخمی روی زمین افتاده و همه انجا را بدون او ترک کردهاند چون فکر کردهاند او مرده، بعد پیتر به سختی بلند میشود و به این فکر میکند که اشکالی ندارد که او را ترک کرده اند چون او فقط یک نوجوان است و آنها حتما کار مهم تری از نجات او داشته اند. بعد زخمش را با تار میبندد، اما وقتی به آسمان نگاه میکند، شش خبیث را میبیند که به سمت خانه او میروند.
همان زمان، بابی و جانی که تلفنشان را جواب نداده بودند به خانه میرسند و میبینند که کسی خانه نیست و فقط یک یادداشت گذاشته اند که باید خانه را ترک کنند. وقتی از خانه خارج میشوند شش خبیث را جلوی در میبینند و با آنها وارد جنگ میشوند. ابتدا نورمن را شکست میدهند اما خودشان هم به سختی آسیب میبینند و هردو بیهوش میشوند.
اما ناگهان پیتر در انتهای خیابان ظاهر میشود و بدجوری حال والچر را میگیرد و میگوید: "کی میخواد بعدی باشه؟!"
در شماره بعد نبرد سهمگینی در میگیرد و در آخرین لحظه که «الکترو» میخواهد پیتر را بکشد، مورد اصابت گلوله زن عمو می قرار میگیرد، درواقع زن عمو می نتوانسته پیتر راتنها بگذارد و برگشته بود تا به او کمک کند.
در همین زمان که همه فکر میکردند همه چیز به خوبی و خوشی تمام شده نورمن آزبورن به هوش میآید.
در شماره آخر مری جین که نور انفجار الکتریکی را دید از خانه خارج میشود تا به پیتر کمک کند. پیتر هم که به کمک نیاز داشت، جانی استورم را بیدار میکند تا به او کمک کند اما گابلین با استفاده از آتش او قدرتمندتر میشود و دوباره بیهوش اش می کند. در اینجا مکالمه جالبی بین پیتر و نورمن انجام میشه:
پیتر: نقشه ات چیه آزبورن؟ میخوام بدونم. منو میکشی، بعد چی؟ پسرت که کشتیش با جادو زنده نمیشه. زندگیت به عنوان رئیس کمپانی با جادو بر نمیگرده. و مدل موی تو هم با جادو درست نمیشه.
نورمن: ولی به جاش تو رو میکشم!
پیتر: خوب اینم حرفیه.
و در همین زمان که پیتر نا امید شده بود مری جین با کامیونی که برداشته محکم به نورمن میزنه.
پیتر برای نجات مری جین او را به بالای یک خانه میاندازد و کامیون را بر سر نورمن میکوبد. اما کامیون منفجر میشود و پیتر به عقب پرت میشود.
بعد همه دور پیتر جمع میشوند ولی پیتر میگوید: "اشکالی نداره، عوضش موفق شدم . میبینید … موفق شدم. قبلاً نتونسته بودم «عمو بن» رو نجات بدم . ولی در عوض شما رو نجات دادم. انجامش دادم...."
بعد پیتر از حال میرود و جانی میبیند که قلبش نمیتپد، پیتر و نورمن هردو دنیا را ترک کردند، یکی در کنار دوستانش و دیگری تنها و بدون ذرهای احترام.
یکی از دلایلی که باعث دلخراش شدن این داستان میشود این است که هم چیز برای پیتر داشت خوب میشد. پیتر و مریجین دوباره باهم بودند، پلیس و قهرمانان دیگر به مردعنکبوتی احترام میگذاشتند، پیتر به دیلیبیوگل برگشته بود و جیمسون از او حمایت میکرد و ... واقعا یکی از بهترین داستان های مرد عنکبوتی و دارای تعدادی از بهترین و ماندگار ترین لحظات تاریخ اسپایدرمن بود. همانطور که گفته شد این داستان زیبا را میتوانید در اینجا با ترجمه فارسی بخونید.
نویسنده: امید جابری
(Omid.J)
All rights reserved © Spidey.ir 2014
(هرگونه كپیبرداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز میباشد)
مطالب مرتبط:
کمیک "مرگ مردعنکبوتی نهایی" ترجمه شد + لینک دانلود
کمیک بوک های "مردعنکبوتی نهایی" (ULTIMATE SPIDER-MAN) ترجمه شد + لینک دانلود
لحظات ماندگار در كمیكهای اسپایدرمن
آیا سونی قصد دارد «مرد عنكبوتی» را بكشد؟!" (Ultimate Spider-Man)
معرفی خالق کمیک های مرد عنکبوتی نهایی: برایان مایكل بندیس
معرفی طراح كمیك های مرد عنکبوتی نهایی: مارك بگلی
معرفی مری جین ، گوئن استیسی و دیگر عشق های پیتر پارکر!
شماره 200 از كمیك "مرد عنكبوتی نهایی" ترجمه شد + لینك دانلود
معرفی گروه "شش خبیث" (Sinister Six)
چرا «گرین گابلین» بزرگترین دشمن «مرد عنكبوتی» است؟
معرفی معروفترین دشمنان مرد عنکبوتی