اولین های مرد عنكبوتی – قسمت 3

"اولین های مرد عنكبوتی" (Spiderman's Firsts) حالتی تاریخچه ای دارد و به ما نشان میدهد برخی از مهم ترین یا متداول ترین رخدادها یا مشخصه های مرد عنكبوتی اولین بار در كجا اتفاق افتادند.

 (برای خواندن قسمت های قبلی لطفا اینجا را کلیک کنید). 

  

- اولین بار كی حس عنكبوتی اسپايدرمن فعال شد؟

علاقمندان به مرد عنكبوتی میدانند كه یكی از نیروهای فوق بشری جالب و منحصر به فرد او "حس عنكبوتی" (spider sense) نام دارد كه در واقع بهش درباره خطرات قریب الوقوع پیش آگاهی میده (گفته میشود عنكبوت ها واقعا همچین توانایی دارند). خیلی ها فكر میكنند  كه مرد عنكبوتی اولین بار در اولین كمیك خودش یعنی شماره 15 "فانتزی شگفت انگیز" فعال شد (همان جایی كه ماشینی با سرعت به سمت پیتر پاركر می آید و او كه همین چند دقیقه پیش نیروهای خودش را به دست آورده، پرش بلندی انجام میدهد). ولی اینطور نیست چون توضیح (caption) داخل پانل میگوید كه پیتر در لحظه آخر صدای بوق ماشین را شنید:

نيروهاي مرد عنكبوتي

اما در شماره 1 كمیك Amazing Spider-Man و هنگامي كه پيتر با «دختر نامرئي» (از اعضاي چهار شگفت انگيز) مواجه ميشه، متوجه شدیم كه پیتر پاركر دارای حس های فوق بشری هستش. منتهی نویسنده داستان (استن لی) به این حس "غریزه عنكبوتی" (spider instinct) میگه:

زن نامرئي

در همین شماره «افتاب پرست» (اولین دشمنی كه مرد عنكبوتي در كمیك هاش  باهاش روبرو  شد) از غریزه عنكبوتی اسپايدرمن حرف میزنه و سعی میكنه پیامی براش بفرسته كه توسط اين حس قابل دریافت باشه:

غريزه عنكبوتي

البته این حس هم هنوز آن حس عنكبوتی معروف نیست! به عبارتی دیگر، مرد عنكبوتی در این  شماره  باهاش میتونه فقط پیام افتاب پرست رو دریافت كنه (او بعدا از آن برای ساخت "ردیاب عنكبوتی" یا همان spider tracer بهره گرفت) . بنابراین هنوز قادر نیست از اين حس برای پیشبینی خطرات قریب الوقوع استفاده كنه.

spider sense مرد عنكبوتي

تا اینکه سرانجام در شماره 6 که مربوط به اولین حضور لیزارد میشه و در اینجا نیز ترجمه شده است، میبینیم كه بار دیگر حس عنكبوتی پیتر فعال شده و او برای اولین بار جمله معروف "حس عنكبوتی ام به صدا درآمده" (my spider sense is tingling) را بر زبان  آورد:

حس عنكبوتي به صدا درآمده

 

- پیتر پاركر اولین بار كی و كدام دختر را بوس كرد؟

در كمال تعجب تا وقتی «استیو دیتكو» طراح مرد عنكبوتی بود، پیتر پاركر حتی یك دختر را كه بهش علاقه داشت نبوسید! تا اینكه برای اولین بار در سال 1968 و در شماره 59 از كمیك مرد عنكبوتی شگفت انگیز ، بلاخره اولین عشق حقیقی خودش یعنی «گوئن استیسی» را بوسید (تازه همین بوسه هم یه جورایی به پیتر تحمیل شد! در ضمن، پيتر انقدر با حياست كه به گوئن ميگه باباش داره نگاه شون ميكنه! باباش هم ميگه: "اشكالي نداره پسرم، حتي اسب پيري مثل من هم يه زماني جوان بوده و دل داشته!")

اولين بوسه مرد عنكبوتي - پيتر پاركر

این نشون میده كه كمیك های مرد عنكبوتی چقدر اخلاق گرا بوده اند كه حتی یك بوسه كه در فرهنگ آمریكایی چیز بسیار ساده و دم دستی محسوب میشود، سالها طول كشید تا در داستان های اسپایدرمن رخ دهد. در واقع ، استن لی هميشه  میخواست اولین بوسه پیتر پاركر با دختری باشد كه واقعا و با تمام وجود عاشقش شده ...

 

- "دیلی بیوگل" اولین بار در كدام كمیك  ظاهر شد؟

"دیلی بیوگل" روزنامه ای است كه صاحب بد اخلاقی به نام «جی جونا جیمسون» دارد كه اكثر اوقات از مرد عنكبوتی متنفر است و تا میتواند لیچار بار او میكند! پیتر پاركر هم برای این روزنامه سالها كار كرده و عكس های اسپایدرمن را به آن فروخته و ميفروشد. دیلی بیوگل در طول سالها تغییر ماهیت داده و مثلا در برخی كارتون های مرد عنكبوتی دیده ایم كه تبدیل به یك شبكه تلویزیونی شده. حتی جی. جونا جیمسون هم چند بار از آنجا رفته و ریاستش به فرد دیگری سپرده شده. ولی در هر حال دیلی بیوگل نقش كلیدی در داستان و كمیك های مرد عنكبوتی داشته و دارد و خیلی از شخصیت های مكمل ماجراهای اسپایدرمن از طریق آن به پیتر پاركر معرفی شده اند. ولی شاید برای شما جالب باشد كه بدانید اولین اشاره به نام دیلی بیوگل در سال 1962 و در شماره 2 كمیك "چهار شگفت انگیز" (Fantastic Four) صورت گرفت!!!

روزنامه ديلي بيوگل

از آن جالب تر اینه كه دفتر روزنامه دیلی بیوگل برای اولین بار در شماره 4 كمیك Amazing Spider-Man نشان داده شد!!!

البته در اینجا ذكر نكته ای ضروریه. ما در شماره 2 مرد عنكبوتی شگفت انگیز دیدیم كه پیتر اولین عكس های خودش از مرد عنكبوتی را به جیمسون داد ولی در كمال تعجب نام مكاني  كه جیمسون در آنجا ریاست میكرد Now Magazine بود، نه دیلی بیوگل!

ديلي بيوگل - daily bugle

بنابراین احتمالا استن لی به ذهنش خطور كرده كه دیلی بیوگل در مقایسه با Now Magazine اسم قشنگ تریه و بنابراین از شماره 4 به بعد از اون استفاده كرده

 

 سونیا ساداتی فر

سونیا ساداتی فر

All rights reserved © Spidey.ir 2015

(هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

اولین های مرد عنكبوتی – قسمت 1

اولین های مرد عنكبوتی – قسمت 2

معرفی دشمنان اصلي مرد عنكبوتی: «آفتاب پرست» (Chameleon)

تمام عشق های پیتر پاركر!

تاریخچه کمیک های اسپایدرمن - قسمت اول

تاریخچه کمیک های اسپایدرمن - قسمت دوم

اسپايدرمن چگونه خلق شد؟

اولین و مهم ترین کمیک مرد عنکبوتی به فارسی ترجمه شد!

بزرگان تاریخ كمیك های مرد عنكبوتی

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه‌ها   

young spider
#91 young spider 1394-06-18 18:03
91#
خب که چی؟؟ الان این اطلاعیه هست؟؟ بعد داداش لازم نیست هر چیو بگی که!! داستان رو بنویس ، بده .
نقل قول کردن
a.v.s
#92 a.v.s 1394-06-20 13:35
آقایون مارول و دی سی کنسل شد و اون بخشی از داستان که مارول و دی سی باهم قاطی شدند هم از داستان حذف میشه


(آپدیت 1400/2/8:فکر کنم خوب شد ننوشتم چون خیلی ریسکی میشد و فکر کنم از پسش بر نمیومدم)
نقل قول کردن
a.v.s
#93 a.v.s 1394-06-20 13:45
به نقل از Doc Strange:
به نقل از a.v.s:
spiderman apocalypseوقتی میستفیو (شیطان مارول) ازدواج پیتر و مری جین رو بهم زد . گوست رایدر ازدواج پیتر رو یادش نرفت چون او با شیطان در ارتباط است . و گوست رایدر نزد میستفیو میرود و گوشت رایدر بهش میگه که باید ازدواج شون رو برگردونی . گوست رایدر هم میستفیو رو به مبارزه می طلبه و گوست رایدر شیطان رو شکست میده و میستفیو مجبوره ازدواجشون رو برگردونه . و بازم با هم زن و شوهر میشوند.

به قول یانگی چرا باید گوست رایدر برای اسپایدررمن کاری بکنه؟! :o البته نگران نباش داستانت جالب بود


(آپدیت 1400/2/8: ببینید، نمیدونم در این کامنت چه چرتی الان نوشتم ولی خب نمیشه تاریخ رو پاک کرد پس . . . میزارم همینجا باشه :-* :lol: )

ببین من این داستانی که خلق کردم این جوری نگاه نکن این توی دنیایی قرار داره که همه حیووند البته با بدن انسانی و هوش انسان . مثلا مرد عنکبوتی موشه یا مرد آهنی ببره یا کاپیتان آمریکا خرگوشه و فلان . ولی قیافشون خوبه . قیافشون مثل اونایی که توی همه کارتون های دیگه میبینی نیست . اون جریان مال گوست رایدر که واسه مرد عنکبوتی همچین کاری میکنه چون قدیم مرد عنکبوتی که اولین بار گوست رایدر و مجازات کردناش رو میبینه وحشت میکنه و فرار میکنه . ولی بعد باهم در ارتباطند و باهم دوست میشوند . البته میدونم ایده مزخرفی بود که گوست رایدر بشه دوست مرد عنکبوتی و همه هیوون باشن ولی میشه در قالب انسانی تصور کرد داستان رو
نقل قول کردن
a.v.s
#94 a.v.s 1394-06-20 13:51
اگه کسی میخواد بدونه که من چجوری مینویسم داستان هارو ؟ من توی ایمیل مینویسم بعد توی دیدگاهم کپی میکنم

(آپدیت 1400/2/8: قبلا روش خوبی برای الهام گرفتن بود ولی الان حرفه ای شدم و میتونم ایده هام هم توی word بیارم)
نقل قول کردن
S. Mahdi
#95 S. Mahdi 1396-01-25 16:31
به نقل از mtm:
به نقل از Hesam avenger:
اقای ترابی خواستم بپرسم شما هر 700 تا امیزینگ رو خوندین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بنظرتون منم بخونم؟؟؟؟؟

بله من تقریبا همه رو خوندم
شما هم اگه چند سال وقت ازاد داری حتما اینکارو بکن!

ببخشید آقای ترابی، از چه سایتی میتونم این ۷۰۰ شماره رو دانلود کنم؟
نقل قول کردن
mtm
#96 mtm 1396-01-25 16:56
به نقل از S. Mahdi:
به نقل از mtm:
به نقل از Hesam avenger:
اقای ترابی خواستم بپرسم شما هر 700 تا امیزینگ رو خوندین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بنظرتون منم بخونم؟؟؟؟؟

بله من تقریبا همه رو خوندم
شما هم اگه چند سال وقت ازاد داری حتما اینکارو بکن!

ببخشید آقای ترابی، از چه سایتی میتونم این ۷۰۰ شماره رو دانلود کنم؟

از سایت خودمون!
تو بخش دانلود کمیک به زبان انگلیسی هستش
نقل قول کردن
S. Mahdi
#97 S. Mahdi 1396-01-25 21:44
به نقل از mtm:
به نقل از S. Mahdi:
به نقل از mtm:
به نقل از Hesam avenger:
اقای ترابی خواستم بپرسم شما هر 700 تا امیزینگ رو خوندین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بنظرتون منم بخونم؟؟؟؟؟

بله من تقریبا همه رو خوندم
شما هم اگه چند سال وقت ازاد داری حتما اینکارو بکن!

ببخشید آقای ترابی، از چه سایتی میتونم این ۷۰۰ شماره رو دانلود کنم؟

از سایت خودمون!

spidey.ir/.../...
کلا شما میتونی همه کمیک های مرد عنکبوتی رو توس ایت ما دانلود کنی
spidey.ir/.../...

واقعاً ممنون آقای ترابی. نمیدونید چقدر دنبال این کمیکا بودم. خیلی ممنون :-)
نقل قول کردن
a.v.s
#98 a.v.s 1396-07-17 16:50
بچه ها قرار هست یک داستان جدید توی کامنت های سایت بنویسم
مقدمه: داستان Spider-Man Apocalypse در تاریخ 17 شهریور 1394 توسط a.v.s نوشته شد و با استقبال فراوانی مواجه شد. ولی یکی از اشکالات این داستان این بود که مری جین در داستان حضور ندارد (البته در اواخر داستان حضور پیدا میکند) ولی a.v.s حقایق فاش نشده درباره این داستان را فاش میکند. حقیقت آن است که مری جین در داستان حضور داشته و یکی از قهرمانان داستان بوده ولی به خاطر اینکه در حین جنگی که بین مرد عنکبوتی با قدرت کاپیتان یونیورس و نورمن آزبورن با قدرت void و سنگ های بینهایت اتفاق افتاد، حقیقت تغییر کرد، مری جین از وقایع داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان حذف شد . در این داستان توضیح داده می شود که چطور مری جین از قهرمانان داستان بوده و چرا از داستان حذف شده. البته این داستان در سالی که حماسه ای به نام جنگ داخلی رخ می دهد، اتفاق می افتد. یعنی این داستان اونقدر ربطی به داستان Spider-Man Apocalypse نداره؛ بلکه این داستان تصویر جدیدی از One More Day را به ما نشان می دهد. تنها ربط این داستان به Spider-Man Apocalypse این است که این داستان، برخی وقایع داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان را ریبوت میکند. اگر این داستان با استقبال روبرو شود، داستان Spider-Man Apocalypse هم ریبوت می شود منتها نوشتن این ریبوت (اگر از داستانی که خواهم نوشت استقبال شود) چند روز طول میکشد
نقل قول کردن
a.v.s
#99 a.v.s 1396-07-17 16:54
به نقل از a.v.s:
بچه ها قرار هست یک داستان جدید توی کامنت های سایت بنویسم
مقدمه: داستان Spider-Man Apocalypse در تاریخ 17 شهریور 1394 توسط a.v.s نوشته شد و با استقبال فراوانی مواجه شد. ولی یکی از اشکالات این داستان این بود که مری جین در داستان حضور ندارد (البته در اواخر داستان حضور پیدا میکند) پس a.v.s حقایق فاش نشده درباره این داستان را فاش میکند. حقیقت آن است که مری جین در داستان حضور داشته و یکی از قهرمانان داستان بوده ولی به خاطر اینکه در حین جنگی که بین مرد عنکبوتی با قدرت کاپیتان یونیورس و نورمن آزبورن با قدرت void و سنگ های بینهایت اتفاق افتاد، حقیقت تغییر کرد، مری جین از وقایع داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان حذف شد . در این داستان توضیح داده می شود که چطور مری جین از قهرمانان داستان بوده و چرا از داستان حذف شده. البته این داستان در سالی که حماسه ای به نام جنگ داخلی رخ می دهد، اتفاق می افتد. یعنی این داستان اونقدر ربطی به داستان Spider-Man Apocalypse نداره؛ بلکه این داستان تصویر جدیدی از One More Day را به ما نشان می دهد. تنها ربط این داستان به Spider-Man Apocalypse این است که این داستان، برخی وقایع داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان را ریبوت میکند. اگر این داستان با استقبال روبرو شود، داستان Spider-Man Apocalypse هم ریبوت می شود منتها نوشتن این ریبوت (اگر از داستانی که خواهم نوشت استقبال شود) چند روز طول میکشد

چند توضیح اضافه که خدمتتون عرض نکرده بودم:
درواقع تصمیمم اینه که داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان رو ریبوت کنم. این داستانی هم که مینویسم درواقع یک پایلوت محسوب میشه. ولی اگه از داستانی که بنویسم استقبال نشه، ریبوتی هم اتفاق نمی افته و باید داستانی که خواهم نوشت رو فراموش کنید (یعنی فرض کنید که اصلا اتفاق نیوفتاده)

(آپدیت 1400/2/8: قبلا نمیدونستم اسمش ریبوت نیست و درواقع اسمش رتکانه)
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #100 a.v.s 1396-07-17 22:44
داستان «چرا مری جین در داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان حضور نداشت؟»

درست در بحبوحه جنگ داخلی، مرد عنکبوتی باید هویتش رو لو بده چون طرف قانون ثبت نام ابرقهرمانان رو گرفته. ولی جلوی دوربین نمیاد. تونی استارک میره پیش پیتر تا از ازش بپرسه چش شده؟ مرد عنکبوتی هم براش توضیح میده که باید هویت مخفیش رو حفظ کنه و نمیتونه همینجوری جلوی دوربین بیاد و هویتش رو افشا کنه. واسه همین از تونی درخواست میکنه که جبهه اش رو عوض کنه و طرف استیو رو بگیره. تونی استارک هم می پذیره. ولی تا میخواد از پنجره تار بزنه و بره بیرون یهو تونی نیروهارو رو خبر میکنه و دستور میده که به مرد عنکبوتی شلیک کنند. ادامه داستان تا نزدیک به آخرش شبیه کمیکش است ولی دقیقا آخرش مثل کمیک نیست. قبل از اینکه جنگ داخلی به پایان برسه، نورمن آزبورن توطئه چینی کرد و هویت مخفی پیتر لو رفت (البته یه توطئه بسیار حرفه ای جوری که کسی هم نفهمه) همین باعث شد که پیتر و مری جین و زن عمو می همش در حال فرار باشند. حالا به نبرد نهایی گروه استیو و تونی در انتهای جنگ داخلی می رسیم. کراس بونز تصمیم داشت کاپیتان آمریکا را ترور کند (درواقع هایدرا این دستور رو بهش داده بود) حس عنکبوتی اسپایدرمن فعال میشود و می فهمد که توطئه ای در کار است. و بالاخره می فهمد که کاپیتان آمریکا قرار است توسط یک نفر ترور شود ولی چون وقت نداشت تا سراغ کراس بونز رود و جلویش را بگیرد تصمیم گرفت جلوی کاپیتان آمریکا رود تا جای او تیر بخورد. در همین حین هم مری جین کنارش بود. قبل از رفتن حرف های احساسی به مری جین میزند. سپس مری جین را ترک میکند. اینجاست که مری جین می فهمد که اسپایدرمن میخواهد خود را جلوی کاپیتان آمریکا بگذارد تا جای او تیر بخورد. مری جین هم دنبال پیتر می رود تا پیتر تیر نخورد. سرانجام مری جین جای پیتر تیر میخورد و در دستان پیتر جان میدهد. پیتر بسیار خشمگین می شود و می فهمد که کار کارِ کراس بونز است و خود را به کراس بونز می رساند. کراس بونز را گیر می اندازد و ضربات مرگباری بو او میزند ولی در آخرین لحظات از کار خود دست میکشد ولی کراس بونز از لبه ساختمان می افتد. مرد عنکبوتی میخواهد با تارهایش کراس بونز را بگیرد ولی تارهایش به پای کراس بونز میخورد و گردنش می شکند (به نوعی مرگ گوئن استیسی در این لحظه تکرار می شود) و مرد عنکبوتی بسیار شوک می شود و دوباره از درون خرد میشود. بدین گونه تبعاتی برای مرد عنکبوتی و دیگر قهرمانان داشت: سین (دختر رد اسکال و معشوقه کراس بونز) بخاطر مرگ معشوفه اش خودکشی میکند (خب چون دختر رد اسکال است و رد اسکال هم یک دیوانه است پس طبیعیه دخترش هم دیوانه باشه) پس رد اسکال قاطی میکنه و میخواد با ارتشش به آمریکا حمله و نابودش کنه. پس از مرگ مری جین، زن عمو می سکته میکنه (چون خبر مرگ مری جین رو توی اخبار شنید) و دچار اختلالات مغزی مثل آلزایمر میشه. پیتر پارکر هم دلش فشرده میشد وقتی زن عمو می را در این حال میدید. پس مرد عنکبوتی نزد دکتر استرنج رفت تا مری جین را زنده کند. قسمتی از مکالمات مرد عنکبوتی و دکتر استرنج را با هم می شنویم:
پیتر: همه چیز تقصیر منه. من باعث شدم همه چیز خراب بشه
استرنج: ولی تقصیر تو نبود. توطئه ای در کار بود
پیتر: کار کیه؟
استرنج: آزبورن
پیتر: اون آزبورن لعنتیـ. . . .
استرنج: تو نمیتونی بری دنبال آزبورن. الان اوضاع خرابه. با رفتن به دنبال آزبورن میخوای به چی برسی؟
پیتر: پس فکر کنم برای همین اینجا اومدم، میخوام همه چیز رو درست کنی. میخوام با جادو حقیقت رو تغییر بدی، و مری جین رو زنده کنی.
استرنج: خب ببین یه مشکلی . . .
پیتر: صبر کن دکتر، همین طور هم میخوام خاطرات مردم از ازدواج بین من و مری جین رو پاک کنی.
استرنج: شوخیت گرفته؟ من اینطوری باید از جادوی سیاه کمک بگیرم، از مفیستو کمک بگیرم. میدونی داری چی میگی؟
پیتر: شیطان؟ من عمرا از شیطان کمک بگیرم که همه چیز رو درست کنم. راه دیگه ای نیست؟
استرنج: صبر کن واقعا میخوای که مردم ازدواج تو و مری جین رو یادشون بره؟ تو و اون خیلی باهم خوشبخت بودین
پیتر: ولی الان مرده
استرنج: ببین من میتونم جریانات دیگه ای رو درست کنم ولی دیگه مری جین مرده، بهتره خاطرات خوبی که باهاش داشتی رو نگه داری
پیتر: تو واقعا همینجوری از نزدیکانت میگذری؟ اگه جای من بودی همچین حرفی میزدی؟
استرنج: باور کن که برای منم دردناکه که به مرگ عزیزانم اهمیتی ندم و فقط به راهم ادامه بدم تا خاطره بد مرگشون منو عذاب نده و بتونم روحیه کافی برای مقابله با شیاطین داشته باشم
پیتر با آشفتگی و گریه و فریاد میگوید: مری جین به خاطر من مرده می فهمی. من دیگه تحمل ندارم عزیز دیگه ای از دست بدم
استرنج در همین حال با غرایز دکتری خود می فهمد: پیتر، فکر کنم تو PTSD داری
پیتر فقط سکوت میکند و با دل آزردگی سر خود را پایین می برد و بعد می گوید: فقط کاری که گفتم رو انجام بده دکتر
استرنج: ولی باید با شیطان معامله کنیا. اما نگران نباش. من با ترفند جلوش رو می گیرم
پیتر: ولی . . . ولی ممکنه در حین استفاده از جادوی سیاه، مقام جادوگر اعظم رو از دست بدی
استرنج: من یه دکترم پیتر. برای نجات مریضانم جونم رو هم میدم. باور کن ناراحت میشم که تورو در چنین حالتی ببینم ولی باید از کس دیگه ای هم کمک بگیریم. گوست رایدر!

ادامه داستان در کامنت بعدی
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #101 a.v.s 1396-07-17 22:46
ادامه داستان «چرا مری جین در داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان حضور نداشت؟»

پس از مدتی مرد عنکبوتی و دکتر استرنج و گوست رایدر به جهنم می روند تا با مفیستو معامله کنند (البته الکی) ولی مفیستو حاضر نیست که معامله ای کند چون درواقع آنها کارهایی میکنند که منفعتی برای شیطان ندارد. همچنین دارند از شیطان تقاضا میکنند که مری جین را زنده کند ولی چون مری جین با کسی ازدواج کرده بوده که ضد شیطان محسوب میشود، پس با آنها نبرد میکند. دکتر استرنج هم میدونست که شیطان حاضر به معامله نیست پس از ترفندش استفاده میکند و مفیستو را شکست میدهد. دکتر استرنج دوباره تقاضای معامله میکند و به می گوید که مری جین را زنده کند و در این حال هم ذهن مردم را از ازدواج مری جین پاک کند و خاطراتشون رو تغییر دهد. مفیستو هم اینکار را میکند. ولی درحین این کار، روحی شیطانی به نام دموگابلین دوباره زنده میشود و در درون مری جین قرار میگیرد. پس مری جین در بعضی اوقات تبدیل به دموگابلین میشد و این اتفاق چون بخشی از معامله شد پس دکتر استرنج هم نتوانست کاری کند چون عهد بستند که معامله را نقض نکنند.
بدین گونه هم بود که زن عمو می دوباره سالم عقل شد، کراس بونز و سین هم زنده شدند و اصلا نورمن آزبورن یادش رفت که توطئه کرده یا مرد عنکبوتی هم کلا یادش رفت که اول رفت سمت گروه تونی ولی مرد عنکبوتی این را به یاد می آورد که قبلا شوهر مریجین بوده ولی جوری با مری جین رفتار میکرد که مشکوک نباشه (همچنین دکتر استرنج و گوست رایدر هم حتی بعد از معامله، خاطره ازدواج مری جین و پیتر پارکر از یادشون نرفته) پس مری جین با وجود قدرتی که داشت سعی کرد از آن در راه خیر استفاده کنه و تبدیل به قهرمانی با هویت مخفی شد و در داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان هم با پیتر همراه بود و اونجا پیتر بهش جریان ازدواج رو بهش یادآوری کرد و پیتر در لحظه ای که در برزخ بود (یه جایی در اون لحظه ای که گوئن استیسی رو میبینه) با قدرت کیهانی کاپیتان یونیورس حقیقت را تغییر داد و این اتفاقاتی که گفتم را پاک کرد تا مری جین را نجات بدهد تا او زجر نکشد

پایان
امیدوارم لذت برده باشید
نقل قول کردن
a.v.s
#102 a.v.s 1396-07-18 22:22
سلام
تصمیم دارم یک داستانی درست کنم که فکر کنم تا فردا یا پس فردا آماده بشه
اسمش هست: «جی جونا جیمسون: عشق مخفی»
موضوعش اینه: جریان خطرناکی که جی جونا جیمسون درگیر آن میشود و قهرمانانی مانند کامالا خان، دردویل و مرد عنکبوتی هم وارد جریان میشوند و در آن دخیل می شوند
ولی چون در مراحل اولیه است ممکنه تا چهارشنبه یا پنج شنبه طول بکشه. ولی زمانی که کامل شد حتما بهتون اطلاع میدم
نکته: 1- در واقع این داستان پاسخیه به روند سونی که میخواد از شخصیت های معروف مرد عنکبوتی فیلم بسازه.
2- مثل اینکه یک کمیکی بود که در آن جی جونا جیمسون عاشق یک زن میشه که فکر کنم از اون داستان هایی بوده که به داستان های اصلی مرد عنکبوتی ربطی نداشته و توی دنیای اصلی اتفاق نمی افتاده که فکر کنم آقای ترابی داستانش رو معرفی کرده بودند اما داستانش رو یادم نمیاد ولی چون از نوع ایده اش خوشم اومد دارم از نوع اون داستان الهام میگیرم
فکر کنم جی جونا جیمسون خودمون وقتی داستان رو بخونه شاد بشه
نقل قول کردن
a.v.s
#103 a.v.s 1396-07-19 17:52
به نقل از a.v.s:
سلام
تصمیم دارم یک داستانی درست کنم که فکر کنم تا فردا یا پس فردا آماده بشه
اسمش هست: «جی جونا جیمسون: عشق مخفی»
موضوعش اینه: جریان خطرناکی که جی جونا جیمسون درگیر آن میشود و قهرمانانی مانند کامالا خان، دردویل و مرد عنکبوتی هم وارد جریان میشوند و در آن دخیل می شوند
ولی چون در مراحل اولیه است ممکنه تا چهارشنبه یا پنج شنبه طول بکشه. ولی زمانی که کامل شد حتما بهتون اطلاع میدم
نکته: 1- در واقع این داستان پاسخیه به روند سونی که میخواد از شخصیت های معروف مرد عنکبوتی فیلم بسازه.
2- مثل اینکه یک کمیکی بود که در آن جی جونا جیمسون عاشق یک زن میشه که فکر کنم از اون داستان هایی بوده که به داستان های اصلی مرد عنکبوتی ربطی نداشته و توی دنیای اصلی اتفاق نمی افتاده که فکر کنم آقای ترابی داستانش رو معرفی کرده بودند اما داستانش رو یادم نمیاد ولی چون از نوع ایده اش خوشم اومد دارم از نوع اون داستان الهام میگیرم
فکر کنم جی جونا جیمسون خودمون وقتی داستان رو بخونه شاد بشه

سلام
جریانات تغییر کرد
اسم داستانی که میخوام بنویسم به "جیمسون" (Jameson) تغییر کرد
اولش خواستم که این داستان ربطی داستان «مرد عنکبوتی: آخرالزمان» ربطی نداشته باشه ولی یه ذره فکر کردم و دیدم که اگه این داستان به داستان آخرالزمان ربط داشته باشه، داستان عمق و پیچش بیشتری و جذابتری به خودش میگیره
ولی بازم ربطی به داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان ربطی نداره چون در دنیایی موازی اتفاق میافته که در اون جیمسون هم پس از وقایع مرد عنکبوتی آخرالزمان داستان های خودش رو داره، اینکارو میکنم تا خوانندگان ازش ناراضی نباشند ولی اگه از داستان استقبال شد، دنیای این داستانو به همون دنیایی که در اون داستان مرد عنکبوتی آخرالزمان اتفاق افتاد تغییر میدم
نقل قول کردن
a.v.s
#104 a.v.s 1396-07-20 14:58
سلام
نصف داستان «جیمسون» نوشته شد
فعلا اینو داشته باشید تا پارت دوم رو امروز یا فردا بنویسم
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #105 a.v.s 1396-07-20 15:00
داستان «جیمسون» قسمت اول

آغاز داستان:
این داستان در حالی اتفاق می افتد که 3 ماه از وقایع آخرالزمان و شکست خوردن و کشته شدن نورمن آزبورن و توسط پیتر پارکر کذشته است (او را کشت چون مجبور بود) و دوره دشمنان مرد عنکبوتی هم تمام شد. پیتر پارکر اولین بار در زندگیش است که میتواند با خیال راحت یک فنجان قهوه بخصوص با زنش مری جین بخورد. مرد عنکبوتی دیگر در نزد همه مردم شهر، قهرمان است. پس در این وسط شرکت جی جونا جیمسون یعنی دیلی بیوگل ضرر میکند، شرکتی که درآمد اصلیش از نوشتن مقالات تهدیدآمیز علیه اسپایدرمن بود دیگر بسته شد . . .

3 ماه قبل:
نورمن آزبورن ارتشش را می فرستد، در این وسط مرد عنکبوتی باید مردم را از خانه هایشان و نیویورک به بیرون شهر برساند، اما تنهایی نمیتواند و ابرقهرمانان دیگر هم مشغول جلوگیری از آمدن دشمن از طریق پرتال هستند پس نمیتواند از آنها کمک بگیرد، پس فکر یک چاره میکند. در این وسط جی جونا جیمسون از طریق پنجره شرکتش یعنی دیلی بیوگل آمدن ارتش را میبیند، مرد عنکبوتی سر میرسد و به همه کسانی که در ساختمان هستند میگوید که از اینجا بروند، جی جونا جیمسون با نارضایتی میگوید که او اینجا چه کار میکند، ناگهان پیتر ماسکش را بر می دارد، جی جونا جیمسون شوک میشود. پیتر به او میگوید که باید بیای توی تلویزیون و به مردم هشدار بدی که از نیویورک بیرون بروند. جیمسون هنوز شوک است و مدام فحش میدهد. پیتر پارکر سعی میکند تا آرومش کند و به او جریان را توضیح می دهد و می گوید که زمان کافی نداریم، جیمسون کمی آروم میشود. پس پیتر هم وسایل دوربین را فراهم میکند و تصویر جیمسون در همه ال ای دی های سراسر شهر ظاهر میشود و درحالی که جلوی دوربین دارد به مردم هشدار میدهد، میگوید که او درباره مرد عنکبوتی اشتباه میکرده و میگوید که دیلی بیوگلی دیگر وجود نخواهد داشت، بعد از اینکه پیتر دوربین را قطع کرد به جیمسون میگوید که معلوم هست میخواهد (با شرکت خودش) چیکار کند. جیمسون به مرد عنکبوتی میگوید که برود، برود تا دنیا را نجات دهد. پیتر میرود. جیمسون ناراحت با خود میگوید که: یعنی، یعنی تمام مدت اون مرد عنکبوتی بود. مرد عنکبوتی تمام مدت جلوم چشمم بوده . . . و جیمسون از خودش ناامید و منتقر می شود که چرا تمام مدت بیهوده وقتش را صرف حسادت به مرد عنکبوتی و چاپ مقالات علیه او، تلف کرده؟ او بالاخره از تنفر به مرد عنکبوتی دست میکشد

زمان حال (ادامه مقدمه داستان)
. . . و جی جونا جیمسون خود را بازنشسته کرده. یک روز جیمسون به طور مکرر سرفه میکند و ناگهان بیهوش می شود، او در مطب دکتر بیدار می شود، او میگوید که اینجا چیکار میکند. دکتر میگوید شانس آوردی این مرد جوان متوجه شد بیهوش شدی و تورا به اینجا رساند. او درواقع به پیتر پارکر اشاره میکند که آنجاست. ظاهر پارکر و دکتر خوب بنظر نمیرسند. جیمسون شک میکند ولی آن ها میگویند که اتفاقی نیافتاده (البته هنوزم جیمسون در این مورد شکاک است). درواقع نمیخواهند به او بگویند که دکتر کشف کرده که او درواقع مریض است (که فقط پیتر و دکتر آن را میدانند) جیمسون و پارکر از مطب بیرون میروند. پیتر به جیمسون توضیح می دهد که چطوری فهمید او بیهوش شده و پیش دکتررسانده، او به جیمسون زنگ زده ولی چون جیمسون جواب نمیدهد به خانه اش میرود. در میزند ولی کسی جوابی نمیدهد پس به خانه نفوذ میکند و میبیند که جیمسون زمین افتاده است.
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #106 a.v.s 1396-07-20 15:01
داستان «جیمسون» قسمت دوم

شب بارانی بود. پیتر همراه خود چتری آورده بود و آن را روی جیمسون گرفت تا او خیس نشود. پیتر به جیمسون میگوید که میخواهد او را به خانه خود و مری جین ببرد و چند روزی از او پرستاری کنند. جیمسون بهش میگوید: پس من مریضم. پیتر میگوید: نه، الان که پیش دکتر بودیم و گفت که چیزیت نیست. جیمسون میگوید: وانمود نکن که هیچیم نیست پسر. من مریضم. از روی میز دکتر آزمایشات رو دیدم. شاید حواس پرت نباشم ولی کور نیستم. پیتر با لحن ناراحتی میگوید: فقط چند روزی پیش ما بمون و ما ازت مراقبت میکنیم تا حالت خوب بشه. جیمسون میگوید: من نیازی به مراقبتـ. . .
ناگهان صدای دویدن می شنوند که میبینند زنی درحال دویدن است. زن خسته و کنار ساختمانی بیهوش می شود. آن ها نزدیک آن زن میروند و از نظر جیمسون قیافه این زن آشنا است. پس پیتر تصمیم میگیرد تا آن زن را به خانه خودش ببرند. مری جین هم خانه نیست و سرکار است. آن ها اورا روی مبل می گذارند. یک ساعت بعد آن زن بهوش می آید. پیتر ماسک مرد عنکبوتی را میزند و جیمسون را بیدار میکند. بعد از چند ثانیه آن زن کاملا هوشیار میشود که مرد عنکبوتی و جی جونا جیمسون هستند، زن میترسد و میگوید که میخواهند اورا تحویل پلیس دهند؟ مرد عنکبوتی میگوید که چرا همچین فکری میکند؟ آن زن خودش را به آن ها معرفی میکند. او همسر یک گانگستر است (البته انگار به میل خودش ازدواج نکرده) و چون علیه او توطئه شده، شوهرش دنبالش است تا او را بکشد. مرد عنکبوتی به فکر فرو میرود و می گوید که پس ما باید از شما مواظبت کنیم. ولی آن زن میگوید که آن ها اسلحه های پیشرفته ای دارند که از آن برای کارهای خطرناک استفاده میکنند. درضمن آن ها به دنبال دخترش هم هستند. چون جدیدا یه جوری و از یه طریقی فهمیدند که دخترش جهش یافته است. پس مرد عنکبوتی و جیمسون دست به کار می شوند. آن ها کامالا خان و دردویل را خبر میکنند و آن زن را با خود می برند. آن زن آنها را به مقر گروه گانگستری شوهرش راهنمایی میکنند. پیتر و جیمسون میگوید که داخل نیاید. وقتی ابرقهرمانان وارد می شوند متوجه می شوند که یک تله است و آن گانگستر هایی ماسک زده تا دندان مسلح پشت در قرار داشتند. گانگستر ها از بلندگویی که در آن زن وقتی بیهوش بوده گذاشتند فهمیدند که ابرقهرمانان در کمین اند (البته اون زن اصلا خبر نداشته که به طور غیرمستقیمی تبدیل به تعمه شده) مرد عنکبوتی، دردویل و کاملا خان میجنگند و چندین دقیقه این مبارزه ادامه پیدا میکند. جیمسون که آن طرف ساختمان کنار زن قرار دارد. آنها میترستند که قهرمانان موفق نشوند. جیمسون تصمیم می گیرد که زن را با خودش ببرد به در پشتی ساختمان تا کسی آنها را نبیند و شاید بتوانند به ابرقهرمانان کمک کنند. آنها یک قفس مکعبی را میبینند. آن زن به او می گوید که شاید دخترش در آن قفس باشد. جیمسون تصمیم می گیرد پنهانی بدون اینکه گانگستر ها اورا ببینند در قفس را باز کند و یک دختر نوجوان را میبیند که مثل حالت تمرکز با چشمان بسته نشسته است. او دختر را صدا میزند و دستش را به سمت دختر دراز میکند. گانگستر ها متوجه جیمسون می شوند و میخواهند به او شلیک کنند. مرد عنکبوتی جیمسون را با فریاد صدا میزند. دختر چشمانش را باز میکند، نور سفیدی از چشمانش بیرون می آید.
همه در آن ساختمان دارای سرگیجه می شوند. ماسک تمام گانگستر ها باز میشود. ناگهان کامالا خان متوجه چیزی میشود. یک گانگستر که ماسکش باز شده، سرش را برمیگرداند و کامالا خان تعجب میکند. آن مرد شیخ عبدالله رئیس مسجد خانوادگی او بود. کامالا خان اورا زمین گیر میکند. دخترهم غیب شده. جیمسون هم هوشیار میشود. میبیند که یک گلوله از سمت پنجره آمده و نگاهش به سمت زمین میرود و میبیند که آن زن تیر خورده. جیمسون ناراحت میشود به سمت او میرود. دستان آن زن را میگیرد و ناگهان جیمسون چیزی را به یاد می آورد . . .
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #107 a.v.s 1396-07-20 15:02
داستان «جیمسون» قسمت سوم

ناگهان به یاد می آورد که این زن قبلا دوست دختر دوران دانشگاهش بوده به اسم "ماریا فیرز". پدر و مادر "ماریا" و "جیمز (جی جونا جیمسون)" با رابطه داشتن با هم مخالف بودند چون آن دختر یک جهش یافته بوده. ماریا و جیمز هم برای اینکه حال پدر و مادرشون رو بگیرند تصمیم میگیرند باهم رابطه نامشروع داشته باشند (خودمم حالم میخوره که جیمسون رو اینجوری نشون بدم و میدونم که شماهام حالتون بهم خورده و شمارو یاد کمیک Sins Past میندازه) بنابراین ماریا باردار میشود. این وسط هم برادر ماریا، گوستاف فیرز (که همگی با نام "جنتلمن" توی دنیای کمیک می شناسیدش) که به ماریا حسادت میکرد چون ماریا جهش یافته شد ولی او نشد و درضمن ماریا تونست برای خودش معشوقه پیدا کنه و گوستاف هم سمتش هیچ دختری نمیومد. تصمیم گرفت که توطئه کنه. اون میره پیش دوستش به اسم "فینس مایسون" (که بعدا به شخصیتی خبیث به نام مخترع مخوف تبدیل میشه) اینجا نشون میده که مخترع مخوف بیشتر از این حرفاست. فینس بسیار نابغه است و از بقایای تکنولوژی های استارک و شیلد و هایدرا سلاح میساخت و به شرکت های بزرگی مثل آزکورب میفروخت. پس گوستاف از فینس درخواستی میکنه ولی خب یه دلیل دروغکی که منطقی باشه میاره که فینس بخواد براش اون چیز رو بسازه، و اون چیز هم اینه: دستگاهی بسازه که بتونه سرنوشت مردم رو تغییر بده. اون دلیل دروغکی گوستاف هم اینه که میخواد باهاش جهش یافته هارو نابود کنه. فینس هم اون رو براش ساخت. تا فینس اون وسیله رو بسازه، ماریا و جیمسون ناگهان از هم جدا می شوند و بچه ماریا به دنیا آمد و به بچه را به خانواده ای داد که در جایی دورافتاده بودند (و آن خانواده، در واقع پدر و مادر "دکتر دووم" بودند) چون گوستاف هم تمام مدت در گارگاه فینس نظارت داشت پس نمیدونست جیمسون و ماریا ازهم جدا شدند. به هر حال گوستاف کارشو کرد: ذهن جیمسون و ماریا رو از اینکه عاشق هم شدند را پاک کرد و همینطور پدر و مادرشان را. سرنوشت ماریا را شوم کرد (سرنوشتش هم این بود که به زور شوهر یک گانگستر شده). جیمسون را نفرین کرد (یعنی زندگی که الان جیمسون داره بخاطر گوستاف هستش). فینس هم فهمید که گوستاف به دروغ گفته و برای خصومت شخصی از این دستگاه استفاده کرده. فینس هم خواست دستگاه رو خاموش کنه ولی بلافاصله گوستاف فهمید و آی کیو فینس رو پایین آورد و تبدیل شد به یه مخترع معمولی و ذهنش را هم ازاینکه برای شرکت های بزرگ سلاح میساخت و ذهن تمام شرکت های بزرگ را از اینکه از فینس سلاح خریداری میکردند پاک کرد. بعد خواست کاری کنه که هیچ وقت بچه ماریا به دنیا نیاد ولی زیاد به دستگاه فشار آمد و دستگاه نابود شد ولی بلافاصله از آن دستگاه بیرون آمد.
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #108 a.v.s 1396-07-20 15:03
داستان «جیمسون» قسمت چهارم

پدر و مادر دکتر دووم که بچه ماریا را در اختیار داشتند. اسم او را والریا وکتور گذاشته اند (درواقع وکتور نام وسطش است) آن دو نفر از طریق جادو فهمیدند که او فرزند یک میوتانت و یک ناانسان است (جیمسون در خود کمی ژن ناانسانی داشت که از عموی بزرگش که ناانسان بسیار قدرتمندی بود به او میرسید ولی هیچکس آنموقع از عموی بزرگش خبر نداشت پس مرده پنداشته میشد) آن دو نفر از طریق جادو هم قدرتش را فهمیدند: او عمر زیادی دارد، میتواند اشعه نوری از خود ساطع کند، علم و دانش دیگران را کپی یا تقلید کند و جذبشان کند، سرنوشت خود را تغییر دهد، گذشته و حقیقت های تغییر یافته و راز های پنهان خلقت را ببیند. پس پدر و مادر دکتر دووم اورا تا زمان جوانی به سمت خوبی بزرگ کردند تا خطری برای خلقت نشود و خلقت را نابود نکند و از طریق جادو به او قدرت جادویی هم می دهند (برای همین است که بعدها مفیستو روح مادر دکتر دووم را گرفت چون کسی را بزرگ می کردند که نیروهای بسیار مقدس داشت و ممکن بود خطر بسیار بزرگی برای شیطان محسوب شود و شیطان خواست روح والریا را بگیرد ولی مادرخوانده اش روحش را فروخت) حال به نیویورک میرویم و زمانی که دستگاهی که گوستاف از آن استفاده میکرد نابود شد. در واقع اون دستگاه بخاطر ریچارد پارکر و مری پارکر نابود شده بود. حالا چطور آنها فهمیدند؟ : گوستاف فیرز و ریچارد پارکر درواقع باهم دوست و همکار بودند که گوستاف نقشه خودش را به ریچارد میگوید (ولی نمیگوید که بخاطر خصومت شخصی اینکارو انجام میدهد یعنی اون دلیل دروغکی رو بهش میگه) ولی ریچارد به او دست رد میزند. پس گوستاف از ریچارد کینه به دل میگیرد. ولی به هر حال گوستاف کارش را انجام می دهد. ریچارد و مری پارکر به فینس مایسون می گویند که ممکنه گوستاف به کارهای دیوانه واری دست بزنه. فینس اولش نخواست باور کنه که گوستاف ممکنه دیوانه بشه ولی چون آینده نگر و حسابگر بود (البته بود) ضعفی در دستگاه گذاشت که همان باعث شد تا دستگاه منفجر بشه. سپس هم ریچارد پارکر و مری پارکر، گوستاف را لو دادند و او در زندان رفت. ولی گوستاف بعدها از زندان بیرون آمد (و در خلق شدن بعضی دشمنان مرد عنکبوتی هم نقش داشت و هویت جنتلمن را برای خود انتخاب کرد) حال سرنوشت والریا چه شد و چطور از یک قفس سر در آورد؟ : والریا یکی از موسسان اونجرز شد و نام مسافر را برای خود انتخاب کرد. یک روز برای اینکه دنیارا نجات دهد، ذهن همه را از وجود خود پاک کرد و کاری کرد که همه فراموش کنند که کسی به اسم مسافر وجود داشته، و در فضا و جایی دور افتاده گرفتار شد. ناگهان نبرد نورمن آزبورن که با Void ترکیب شده بود و مرد عنکبوتی کیهانی صورت گرفت (آخر رویداد مرد عنکبوتی آخرالزمان) و والریا از آن جای دورافتاده توسط یک پرتال بیرون آمد و جایی سقوط کرد، مستر فیرز اورا پیدا کرد و چون یک نوع انرژی در خود داشت، سعی کرد تا پیش گروه گانگستری خودش که موسسش بود ببره (بعدا با رئیس گروه هم آشنا می شوید) و اورا به یک دستگاه وصل کنند و از انرژیش برای ساخت سلاح استفاده کند، او از مخترع مخوف کمک گرفت (لازم به ذکره که وقتی والریا خاطره خودش را از جهان پاک کرد، گوستاف و فینس مایسون هم فراموش کردند که باهم دوست بودند و گوستاف چه بلایی سر فینس مایسون آورد) و مخترع مخوف هم یک نوع دستگاه کنترل ذهن ساخت که به پشت سر افراد وصل میشد و مردم رو کنترل میکرد. آنها والریا را توی قفس گذاشتند و . . . داستان به زمان حال بر میگردد

قسمت های بعدی در آینده نوشته میشوند
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #109 a.v.s 1396-07-20 23:08
داستان «جیمسون» قسمت پنجم

زمان حال
وقتی جیمسون دستان ماریا را میگیرد، ماریا هم به یاد می آورد که باهم دختری داشتند. ماریا به جیمسون میگوید که دخترمون رو پیدا کن و ازش محافظت کن. ماریا میمیرد و جیمسون بر سر جسد او گریه میکند، ناگهان جیمسون متوجه میشود که انگار دیگر مریض نیست (درواقع بخاطر اون نوری بود که از والریا خارج شد) مرد عنکبوتی که می فهمد آن زن درواقع ترور شده، تصمیم می گیرد که از ساختمان بیرون برود و دنبال قاتل برود، مرد عنکبوتی میبیند که کنار یکی از پنجره های یکی از ساختمان ها سایه ای وجود دارد، او پنجره را میکشند و قاتل را گیر می اندازد، ناگهان می فهمد که او کریون شکارچی است، مرد عنکبوتی با مشت، کریون را بیهوش میکند، مرد عنکبوتی شوک میشود چون کریون قبلا در رویداد مرد عنکبوتی آخرالزمان مرده بود، پس کریون را با خود میبرد، کامالا خان هم شیخ عبدالله را با خود میبرد، انتقام جویان از راه میرسند و گانگستر هارا دستگیر میکنند و وسایل گانگستر ها را با خود می برند تا درباره آنها تحقیق کنند. دردویل هم بیهوش بود و اورا هم با خود بردند. مرد عنکبوتی و کامالا خان هم همراه با اونجرز رفتند. مرد عنکبوتی از انتقام جویان میخواهد که جیمسون را هم با خود بیاورند. آنها قبول میکنند. ساختمان توسط شیلد پلمپ می شود.
در هلی کریر شیلد: مرد عنکبوتی به مری جین زنگ میزنه و میگه که متاسفه که نتونسته بیاد خونه چون اوضاع کمی خرابه، کریون هم در محفظه ای زندانیه، شیخ عبدالله هم بیهوش زندانیه، گانگستر ها هم زندانین (کلا همه زندانین دی: ). کامالا خان و بروس بنر و یک دکتر شیلد پیش شیخ عبدالله میروند و قضیه را می فهمند که وسیله کنترل ذهن پشت گردن شیخ عبدالله است، ولی آنها آن وسیله را نمی توانند در بیاورند چون به مغز متصل است و اگه آن را در بیاورند آن فرد کشته می شود. و بعد کشف میکنند که این وسیله در پشت همه گانگستر ها وصل شده. سپس هویت آنها را در سیستم کشف کردند و فهمیدند که آنها آدم های عادی هستند و گزارش هایی از آنها به دست رسیده که آنها 3 ماه پیش مفقود شدند. بعد مرد عنکبوتی بروس بنر و تونی استارک را صدا میکنند تا کریون شکارچی را چک کنند. آنها تشخیص دادند که او خود کریون واقعی است که به نوعی زنده شده. آنها کاملا گیج شده اند
در این حین هم جیمسون را میبینیم که کاملا شوک است. دکتر استرنج کنار هاکای از پشت شیشه دارند جیمسون را میبینند. هاکای دلش برای این مرد میسوزد و استرنج هم با خود میگوید که بهتر است با او حرف بزند. پیش جیمسون میرود و از جیمسون سوال می پرسد و می گوید که چه اتفاقی برایش افتاده؟ جیمسون آنقدر شوک است که نمیتواند هیچ چیزی بگوید (چون تمام راز های خودشو دیده) پس ذهن جیمسون را میخواند و همه چیز را میبیند، ذهن استرنج درد میگیرد و از سرش انرژی خارج می شود و در تمام هلی کریر پخش می شود، همه با زانو میافتند، یهو همه متوجه میشوند که کسی به نام مسافر وجود داشته. ناگهان هلی کریر خاموش می شود، همه ابرقهرمانان و ماموران شیلد تلاششان را میکنند تا هلی کریر را روشن کنند، در آخر هم میکنند. ناگهان دکتر استرنج با قیافه بهت زده از اتاق خارج می شود و از طریق رازهایی که از جیمسون فهمیده، فهمید که تهدید بزرگی به نام مستر فیرز در کمینشان است. این اسم برای مرد عنکبوتی آشنا است چون مستر فیرز در خلق برخی دشمانان معروف مرد عنکبوتی نقش داشته است و چندباری هم با مرد عنکبوتی سرشاخ شده. پس انتقام جویان دست به کار میشوند.

قسمت های بعدی در آینده نوشته میشوند
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #110 a.v.s 1396-07-21 00:20
داستان «جیمسون» قسمت ششم

شیلد مقر ساختمان مستر فیرز را پیدا میکند. انتقام جویان (فراموش نکنیم که مرد عنکبوتی عضو این گروه هم هست) همراه جیمسون و کامالا خان و دردویل آنجا میروند. عجیب است چون شبیه ساختمان های هایدرا است. مرد آهنی از طریق اشعه ایکس ری می فهمد که انرژی زردی در سمت چپ ساختمان است. پس احتمال میدهند که شاید او "مسافر" باشد. کاپیتان آمریکا دستور میدهد که اعضا به طور دونفره یا تک نفره از راهی به ساختمان نفوذ کنند. بلک ویدو هم از در های پشتی همراه جیمسون وارد میشود. آنها چیز عجیبی را میبینند. یک راکتور انرژی. صدای صحبت مستر فیرز و یک فرد مرموز از طریق یک مانیتور میاید. بلک ویدو راکتور را به کاپیتان گزارش میدهد که ناگهان جیمسون را میبیند که چروک های دست و صورتش دارند محو میشوند. بلک ویدو نگران میشود. جیمسون به او میگوید که چی شده که دستان خودش را میبیند. بلک ویدو سریع تر میخواهد جیمسون را پیش دخترش ببرد ولی باید کاری کند که گانگستر ها آن هارا نبینند. کاپیتان آمریکا هم میخواهد به انتقام جویان دستور حمله دهد که یک دفعه گانگستر هایی به ساختمان نفوذ میکنند که آنها گانگستر های کینگ پین هستند، کینگ پین وارد ساختمان میشود، حالا چگونه کینگ پین همچین مسئله ای را فهمیده؟ : خب معلومه چون قبل تر در اخبار فاش شد که انتقام جویان گانگستر هایی را دستگیر کردند که اسلحه های عجیبی داشتند، کینگ پین هم فهمید که آنها گانگستر های مستر فیرز هستند چون فقط آن گانگسترها هستند که اسلحه های عجیبی دارند (البته او از طریق جاسوسی که در آن گروه گانگستری داشته است فهمیده است که به کینگ پین گزارش میداده). پس طبیعیه که تومب استون و کله چکشی و سیلور مین و مستر نگاتیو هم باخبر شوند و بخواهند که رقیب شان را نابود کنند. در عین حال که کینگ پین و افرادش وارد ساختمان می شوند. این چهار گروه گانگستری دیگر هم وارد میشوند و مشاجره ای بین آنها پیش می آید و رئیس گروه گانگستری مستر فیرز (گفتم که بعدا باهاش آشنا می شوید. این را هم نگفتم که او شوهر ماریا بود) به افرادش دستور می دهد که به آنها شلیک کنند. گروه های گانگستری به هم دیگر شلیک می کنند. کاپیتان آمریکا به انتقام جویان اجازه دخالت میدهد. آنها وارد میشوند ولی یک انرژی به سمت همه شلیک میشود. او مستر فیرز است که لباسی آهنین پوشیده. و پرتالی را باز میکند که نسخه خبیث انتقام جویان از آن پرتال بیرون می آیند و نسخه اصلی انتقام جویان و تسخه خبیث انتقام جویان باهم میجنگند. در حین همین نبرد هم دری خراب میشود. بلک ویدو و جیمسون متوجه نوری زرد میشوند. بلک ویدو و جیمسون میخواهند وارد آن اتاق شوند که رئیس گروه گانگسترهای مستر فیرز دست بر شانه جیمسون میزند تا بزندش که ناگهان هردو سرگیجه میگیرند و درآخر رئیس گروه گانگسترهای مستر فیرز بیهوش میشود. سر جیمسون درد میگیرد. چشمانش به چهره رئیس کانگستر ها می افتد و ناگهان می فهمد که او همانی است که زمانی سوار بر ماشین و ماسک زده، همسر اولش یعنی جوان جیمسون را کشته (که او آن موقع هنوز رئیس گانگستر ها نبود) پس جیمسون به جان او می افتد. بلک ویدو اورا عقب می کشد. ناگهان صدای آرومی از در بیرون می آید. بلک ویدو و جیمسون وارد در می شوند که مسافر را میبینند که در حالت تمرکز و معلق در هوا نشسته است.

قسمت های بعدی در آینده نوشته میشوند
نقل قول کردن
a.v.s
+1 #111 a.v.s 1396-07-21 01:34
داستان «جیمسون» قسمت هفتم

جیمسون سعی میکند با مسافر یعنی دخترش حرف بزند. سپس مسافر بالاخره سخن میگوید، او برای جیمسون یعنی پدرش فاش میکند که تمام این اتفاقات تقصیر دکتر اختاپوس است. دکتر اختاپوس پس از اینکه از جسم و روح پیتر بیرون میرود (که اشاره دارد به مرد عنکبوتی برتر ولی در این دنیا قضیه جور دیگری اتفاق می افتد و انتقام جویان میدانند که دکتر اختاپوس در جسم پیتر پارکر رفته بوده) در واقع سیستمی به خودش وصل کرده که روح او به جسم کلونی که از خودش ساخته که مخلوطی از ژن پیتر پارکر و آتو آکتاویوس است، منتقل شود. و نقشه جدید خودش را پس از رویداد مرد عنکبوتی آخرالزمان میکشد: او فهمیده است که مستر فیرز در دکتر اختاپوس شدن آتو آکتاویوس نقش داشته و از طریق یک دستگاه هم میفهمه که مسافر وجود داره. پس سعی میکنه با دکتر دووم همکاری کنه. سپس به دووم جریان مسافر رو میگه. چون دووم فهمیده که روح مادرش بخاطر خواهر خوانده ای که داره به جهنم فرستاده شده. پس تصمیم به نابودی والریا (مسافر) میکند. دشمنان مرد عنکبوتی هم به صورت کلون توسط دکتر اختاپوس زنده میشوند که یکی از آنها کریون شکارچی بود. و بعد دکتر اختاپوس مستر فیرز را خبر میکند و او را متحد خود میکند (پس مستر فیرز داشته درواقع با دکتر اختاپوس جلوی مانتیور حرف میزده) دلیل اصلی اینکه مسافر چرا توسط گانگستر ها زندانی شده برای اینه که او سالها در فضا بیهوش معلق مانده و طبیعی است که کم کم بیاد بیاورد که قدرت های خود، چه بودند. و در ضمن هم انقدر مستر فیرز از انرژی او استفاده کرده که دیگه انرژی براش نمونده و کم کم باید انرژیش دوباره احیا بشه. مسافر متوجه چیزی میشود. دکتر اختاپوس همراه دیگر دشمنان مرد عنکبوتی از زمین بیرون می آید و به انتقام جویان حمله میکند. مستر فیرز از دست دکتر اختاپوس ناراحت میشود و به او میگوید که او کنترل اوضاع را داشت. دکتر اختاپوس هم گفت که دیگر نه. پس دکمه ای را میزند و لباس مستر فیرز منفجر میشود. مستر فیرز بر زمین می افتد ولی زنده می ماند (او را زنده گذاشت چون بعدا بهش نیاز داشت) مرد عنکبوتی هم کلا از دیدن دکتر اختاپوس جا خورده است. دکتر اختاپوس هم در بین جمعیت، مرد عنکبوتی را میبیند. مرد عنکبوتی و دکتر اختاپوس مبارزه خود را در خارج ساختمان انجام می دهند. مسافر ناگهان قدرت تله پورت خود را به دست می آورد و خود را به لاتوریا تله پورت میکند و ذهن دکتر دووم را از اینکه درباره سرگذشت مسافر میدانست را پاک کرد و برگشت. تمام دشمنان مرد عنکبوتی که به طور کلون زنده شدند را نابود میکنند. دکتر اختاپوس پس از یک نبرد خونین با مرد عنکبوتی شکست میخورد و توسط مسافر نابود میشود. ذهن تمام گانگستر هارا پاک میکند و آنهارا تله پورت میکند. فقط مستر فیرز مانده است. زره مستر فیرز دوباره احیا می شود (خودش این سیستم را در زره کار گذاشته) و مسافر را شکست میدهد. او میخواهد مسافر را بکشد که جیمسون جلوی مستر فیرز قرار میگیرد و اشتباهی مستر فیرز دستش را در جیمسون فرو میکند. مرد عنکبوتی فریاد میزند: نه!! و مرد عنکبوتی مشت محکمی به پشت زره مستر فیرز میزند. زره مستر فیرز دارد منفجر میشود. و مسافر مستر فیرز را به آتشفشان تله پورت میکند و در آتشفشان منفجر میشود و میمیرد. جیمسون در دستان مرد عنکبوتی و مسافر جان میدهد. مسافر هم گریه میکند چون او پدرش بود. جیمسون از مرد عنکبوتی طلب بخشش میکند و به او حرف هایی را میزند که همسر دومش یعنی "مارلا مدیسون" قبل از مرگش به او گفت: زندگی خود را با تنفر به دیگران تلف نکن. سعی کن بجای تنفر به دیگران عشق بورزی. ناگهان میمیرد. تمام انتقام جویان دور جیمسون جمع میشوند و همچنان مرد عنکبوتی بالای سر جیمسون هق هق میکند. فردایش مراسم تشبیه جنازه جیمسون گرفته میشود و همه در آن مراسم حاضر هستند. سپس مسافر به مرد عنکبوتی لو میدهد که بخاطر این مریضی جیمسون و چروک هایش رفع شد چون اولش حس بزرگ شرافت مندی در او حس کرد پس سعی کرد اورا جوان کند ولی الان مرده است. مسافر مرد عنکبوتی را بغل میکند و همچنان گریه میکند. نه فقط بخاطر اینکه پدرش بود. بلکه بخاطر اینکه چقدر مرد نازنینی بود با تمام اخلاقیاتی که داشت. پیتر پس از مراسم به خانه اش پیش مری جین میرود و تنها کاری که میکند فقط مری جین را بغل میکند. پیتر در همان لحظه چشمانش را بست و تمام خاطراتی بد و خوشی که از جیمسون داشت را در ذهن خود مرور کرد.

پایان
امیدوارم لذت برده باشید
نقل قول کردن
a.v.s
#112 a.v.s 1396-07-21 16:08
بچه ها الان تازه فهمیدم که داستانم ضعف هایی داره
دیدم چقدر چرت و پرت نوشتم
قراره داستان یه جاهاییش اصلاح بشه
شایدهم آخرش رو تغییر دادم
نقل قول کردن
marshal2020
#113 marshal2020 1396-07-21 16:19
به نقل از a.v.s:
بچه ها الان تازه فهمیدم که داستانم ضعف هایی داره
دیدم چقدر چرت و پرت نوشتم
قراره داستان یه جاهاییش اصلاح بشه
شایدهم آخرش رو تغییر دادم

فعلا تا قسمت دو خوندم و خوشم اومد!
نقل قول کردن
a.v.s
#114 a.v.s 1396-07-21 19:40
دوستان یه سوتی توی داستان «جیمسون» هست
اول اون زنه میگه که دنبال دخترش هستند. بعد که اون مکعب رو میبینه میگه که شاید دخترش اون توئه

راستش اون زن بخاطر اینکه آلزایمر داشت نمیتونست خوب فکر کنه و یه ذره پرت و پلا می گفت که آلزایمرش بخاطر اون تشعشعات بلندگوییه که توی سرش قرار دادند
جیمسون هم به این فکر نکرد که چرا این زنه حرفش رو عوض کرد چون ابرقهرمانان در خطر بودند فرصت فکر کردن یا سوال کردن نداشت و سراغ اون مکعب رفت

اگه اشکالی در داستان دیدید بخش کامنت ها مطرح کنید که بهتون پاسخ بدم. در کل انتظار یک داستان شسته و رفته نداشته باشید. من اون قدر حرفه ای نیستم. این داستان هم تقریبا مثل یک هجویه میمونه
نقل قول کردن
spider-man
#115 spider-man 1396-07-21 20:15
به نقل از a.v.s:
دوستان یه سوتی توی داستان «جیمسون» هست
اول اون زنه میگه که دنبال دخترش هستند. بعد که اون مکعب رو میبینه میگه که شاید دخترش اون توئه

راستش اون زن بخاطر اینکه آلزایمر داشت نمیتونست خوب فکر کنه و یه ذره پرت و پلا می گفت که آلزایمرش بخاطر اون تشعشعات بلندگوییه که توی سرش قرار دادند
جیمسون هم به این فکر نکرد که چرا این زنه حرفش رو عوض کرد چون ابرقهرمانان در خطر بودند فرصت فکر کردن یا سوال کردن نداشت و سراغ اون مکعب رفت

اگه اشکالی در داستان دیدید بخش کامنت ها مطرح کنید که بهتون پاسخ بدم. در کل انتظار یک داستان شسته و رفته نداشته باشید. من اون قدر حرفه ای نیستم. این داستان هم تقریبا مثل یک هجویه میمونه

سلام معذرت می خوام تو یه پست دیگه هم گفتم میشه شما یه داستان از اسپایدی بگید من هم طراحش باشم؟
نقل قول کردن
spidey noir
#116 spidey noir 1396-07-21 20:18
به نقل از spider-man:
به نقل از a.v.s:
دوستان یه سوتی توی داستان «جیمسون» هست
اول اون زنه میگه که دنبال دخترش هستند. بعد که اون مکعب رو میبینه میگه که شاید دخترش اون توئه

راستش اون زن بخاطر اینکه آلزایمر داشت نمیتونست خوب فکر کنه و یه ذره پرت و پلا می گفت که آلزایمرش بخاطر اون تشعشعات بلندگوییه که توی سرش قرار دادند
جیمسون هم به این فکر نکرد که چرا این زنه حرفش رو عوض کرد چون ابرقهرمانان در خطر بودند فرصت فکر کردن یا سوال کردن نداشت و سراغ اون مکعب رفت

اگه اشکالی در داستان دیدید بخش کامنت ها مطرح کنید که بهتون پاسخ بدم. در کل انتظار یک داستان شسته و رفته نداشته باشید. من اون قدر حرفه ای نیستم. این داستان هم تقریبا مثل یک هجویه میمونه

سلام معذرت می خوام تو یه پست دیگه هم گفتم میشه شما یه داستان از اسپایدی بگید من هم طراحش باشم؟

به به اقا spiderman.میبین م طراحی هات اونقدر پیشرفت کردن که میخوای کمیک طراحی کنی!
نقل قول کردن
j.jonah jameson
#117 j.jonah jameson 1396-07-21 20:27
***Holy
واقعا داستان خوبی بود!
جزئیات زیادی داشت البته خط داستانی در شماره های آخر کمی گنگ شده بود.
اینکه تونستی به تمام شخصیت ها به یه اندازه بها بدی هم خیلی چشمگیره. چیزی که در این داستان خیلی خوب کار شده بود ارتباط بین کاراکتر ها داستان های پیرامون اونها بود.
و نکته ای که خیلی عالی بهش پرداختی اینه که با کشته شدن شخصیت اصلی داستان،کلا خود داستان هم باید به پایان برسه.(مثل داستان مرگ رستم توسط برادرش شغاد که وقتی مرد کلا تموم شد و رفت )
در کل به ریشه ی شخصیت جیمسون هم به خوبی اشاره کردی.
کلا بنظرم برو تو کار نویسندگی؛البته هرکسی علایق خاص خودش رو داره و شاید شما توی چیز های دیگه هم تخصص داشته باشی وای قوه تخیل بالای شما نشون میده که میتونی نویسنده خیلی خوبی باشی.
شخصا ازاون بخش هایی که داستان داشت عاطفی میشد لذت بردم.
بنظرم اگر سایت دوباره خواست یه حرکتی در راستای کمیک های فارسی و اختصاصی داشته باشه شما حتما شرکت کن.راستی داستانت رو هم برای خودم نگه داشتم! چیز خوبی بود درسته ضعف هایی داشت ولی انصافا زحمت پشتش بوده.
من خودم تازه از سر کلاس اومدم؛ و باید بگم خستگیم در رفت( حالا یکم تهش مونده که حالا به دل نگیریم )
به امید پیشترف روز افزون شما!
8)
نقل قول کردن
a.v.s
#118 a.v.s 1396-07-23 13:04
(آپدیت 1400/2/8: یه قولی که هیچ وقت کامل نتونستم بهش عمل کنم ولی خب . . .)

سلام
قراره با یه داستان دیگه برگردم به عنوان:
«اگر گوئن استیسی در شماره Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی می افتاد ؟»
خب معلومه اگه از آقای ترابی این سوال رو بکنیم جواب می دهند: «کمیک های مرد عنکبوتی شگفت انگیز همون روند یکنواخت خودش رو ادامه می داد و تنوعی ایجاد نمیشد» ولی اگه اصلا یه چیز دیگه میشد چه اتفاقاتی می افتاد؟
این داستان قرار است خشن، خفن و دارک باشد
نوشتن این داستان ممکن است تا پایان هفته جاری طول بکشد ولی خب، داستان کوتاهی خواهد بود (کوتاه تر از داستان «جیمسون» ) آخرین اخبار این داستان را همین جا اطلاع رسانی خواهم کرد و اگر این داستان کامل شد بهتون اطلاع میدم
نقل قول کردن
spider-man
#119 spider-man 1396-07-23 14:15
به نقل از a.v.s:
سلام
قراره با یه داستان دیگه برگردم به عنوان:
«اگر گوئن استیسی در شماره Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی می افتاد ؟»
خب معلومه اگه از آقای ترابی این سوال رو بکنیم جواب می دهند: «کمیک های مرد عنکبوتی شگفت انگیز همون روند یکنواخت خودش رو ادامه می داد و تنوعی ایجاد نمیشد» ولی اگه اصلا یه چیز دیگه میشد چه اتفاقاتی می افتاد؟
این داستان قرار است خشن، خفن و دارک باشد
نوشتن این داستان ممکن است تا پایان هفته جاری طول بکشد ولی خب، داستان کوتاهی خواهد بود (کوتاه تر از داستان «جیمسون» ) آخرین اخبار این داستان را همین جا اطلاع رسانی خواهم کرد و اگر این داستان کامل شد بهتون اطلاع میدم

منم طراح هستم دیگه.ها :lol:
نقل قول کردن
a.v.s
#120 a.v.s 1396-07-23 18:23
به نقل از spider-man:
به نقل از a.v.s:
سلام
قراره با یه داستان دیگه برگردم به عنوان:
«اگر گوئن استیسی در شماره Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی می افتاد ؟»
خب معلومه اگه از آقای ترابی این سوال رو بکنیم جواب می دهند: «کمیک های مرد عنکبوتی شگفت انگیز همون روند یکنواخت خودش رو ادامه می داد و تنوعی ایجاد نمیشد» ولی اگه اصلا یه چیز دیگه میشد چه اتفاقاتی می افتاد؟
این داستان قرار است خشن، خفن و دارک باشد
نوشتن این داستان ممکن است تا پایان هفته جاری طول بکشد ولی خب، داستان کوتاهی خواهد بود (کوتاه تر از داستان «جیمسون» ) آخرین اخبار این داستان را همین جا اطلاع رسانی خواهم کرد و اگر این داستان کامل شد بهتون اطلاع میدم

منم طراح هستم دیگه.ها :lol:

راستش به اونجاش فکر نکردم
ولی اول به طور یک داستان روی این مقاله قرارش میدم و بعد کمیکش میکنیم
شما نظری دیگری دارید هرچی شما بگید، به هر حال شما باید به عنوان یک طراح سود ببرید

(آپدیت 1400/2/8: یادش بخیر چه فکرایی تو سر داشتیم که پوکید. خیلی خیلی بی تجربه بودیم و امیدمون به spidey noir بود که گم و گور شد نمیدونم چرا)
نقل قول کردن
spider-man
#121 spider-man 1396-07-23 18:35
به نقل از a.v.s:
به نقل از spider-man:
به نقل از a.v.s:
سلام
قراره با یه داستان دیگه برگردم به عنوان:
«اگر گوئن استیسی در شماره Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی می افتاد ؟»
خب معلومه اگه از آقای ترابی این سوال رو بکنیم جواب می دهند: «کمیک های مرد عنکبوتی شگفت انگیز همون روند یکنواخت خودش رو ادامه می داد و تنوعی ایجاد نمیشد» ولی اگه اصلا یه چیز دیگه میشد چه اتفاقاتی می افتاد؟
این داستان قرار است خشن، خفن و دارک باشد
نوشتن این داستان ممکن است تا پایان هفته جاری طول بکشد ولی خب، داستان کوتاهی خواهد بود (کوتاه تر از داستان «جیمسون» ) آخرین اخبار این داستان را همین جا اطلاع رسانی خواهم کرد و اگر این داستان کامل شد بهتون اطلاع میدم

منم طراح هستم دیگه.ها :lol:

راستش به اونجاش فکر نکردم
ولی اول به طور یک داستان روی این مقاله قرارش میدم و بعد کمیکش میکنیم
شما نظری دیگری دارید هرچی شما بگید، به هر حال شما باید به عنوان یک طراح سود ببرید

نه هر چی شما بگید همونه.
تازه من هنوز یه نقاشی یا طراحی هم نشونتون ندادم پس بهتره شما اول داستان رو بنویسی بعد شما در موردش تصمیم میگیری.
نقل قول کردن
a.v.s
#122 a.v.s 1396-07-23 19:48
به نقل از spider-man:
به نقل از a.v.s:
به نقل از spider-man:
به نقل از a.v.s:
سلام
قراره با یه داستان دیگه برگردم به عنوان:
«اگر گوئن استیسی در شماره Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی می افتاد ؟»
خب معلومه اگه از آقای ترابی این سوال رو بکنیم جواب می دهند: «کمیک های مرد عنکبوتی شگفت انگیز همون روند یکنواخت خودش رو ادامه می داد و تنوعی ایجاد نمیشد» ولی اگه اصلا یه چیز دیگه میشد چه اتفاقاتی می افتاد؟
این داستان قرار است خشن، خفن و دارک باشد
نوشتن این داستان ممکن است تا پایان هفته جاری طول بکشد ولی خب، داستان کوتاهی خواهد بود (کوتاه تر از داستان «جیمسون» ) آخرین اخبار این داستان را همین جا اطلاع رسانی خواهم کرد و اگر این داستان کامل شد بهتون اطلاع میدم

منم طراح هستم دیگه.ها :lol:

راستش به اونجاش فکر نکردم
ولی اول به طور یک داستان روی این مقاله قرارش میدم و بعد کمیکش میکنیم
شما نظری دیگری دارید هرچی شما بگید، به هر حال شما باید به عنوان یک طراح سود ببرید

نه هر چی شما بگید همونه.
تازه من هنوز یه نقاشی یا طراحی هم نشونتون ندادم پس بهتره شما اول داستان رو بنویسی بعد شما در موردش تصمیم میگیری.

چشم
حالا اول داستان رو مینویسم ببینم که این ایده داستانی با استقبال قابل قبولی مواجه میشه یا نه؟ تا اون موقع میتونید نمونه کارتون رو بفرستید

(آپدیت 1400/2/8: یادش بخیر چه فکرایی تو سر داشتیم که پوکید. خیلی خیلی بی تجربه بودیم و امیدمون به spidey noir بود که گم و گور شد نمیدونم چرا)
نقل قول کردن
a.v.s
#123 a.v.s 1396-07-25 22:04
داستان «بحران» کلید خورد
«اگر گوئن استیسی در کمیک Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی رخ می داد»

(آپدیت 1400/2/8: یه داستانی بود فکر کردم ایده خوبیه ولی بعد دیدم زنده کردن گوئن استیسی کار چندان عاقلانه ای نیست. درضمن اصلا از کارم منحرف شدم و آقای spidey noir هم که ناظر ما بود اکثرا گم و گور بود و بدقول بود هرچند بهش مدیونم)

مقدمه این داستان تهیه شده
بخونید و حالش رو ببرید
قسمت های بعدی هم بعدا تهیه میشه
نقل قول کردن
a.v.s
#124 a.v.s 1396-07-25 22:05
داستان «بحران»
«اگر گوئن استیسی در کمیک Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی رخ می داد»

(آپدیت 1400/2/8: یه داستانی بود فکر کردم ایده خوبیه ولی بعد دیدم زنده کردن گوئن استیسی کار چندان عاقلانه ای نیست. درضمن اصلا از کارم منحرف شدم و آقای spidey noir هم که ناظر ما بود اکثرا گم و گور بود و بدقول بود هرچند بهش مدیونم)

توجه: حوادث این داستان 50% با کمیک های قبل و بعد از شماره 121 مرد عنکبوتی شگفت انگیز فرق دارد و دقیقا شبیه اتفاقات کمیک های مرد عنکبوتی نیست

آغاز داستان:

قسمت 0:
مرد عنکبوتی با گرین گابلین می جنگد در حالی که گوئن استیسی در دستان گرین گابلین است. گرین گابلین گوئن استیسی را می اندازد و با دستانش مرد عنکبوتی را میگیرد و نمیگذارد که به کمک گوئن استیسی بشتابد. مرد عنکبوتی فریاد میزند. گوئن استیسی به آب می افتد. مرد عنکبوتی فکر میکند که گوئن استیسی مرده است پس مرد عنکبوتی خشمگین می شود و گرین گابلین را به سمت گلایدرش پرت میکند و به گلایدرش تار میزند. مرد عنکبوتی میخواهد به سمت آب برود تا گوئن استیسی را از آب بیرون بکشد ولی گلایدر گرین گابلین منفجر میشود، چون تار های مرد عنکبوتی با موتور گلایدر چسبیده و بهش فشار آورده. در نتیجه گرین گابلین میمیرد و مرد عنکبوتی هم به آب می افتد. مرد عنکبوتی گوئن استیسی را درحالی که بدون حرکت در آب غوطه ور است را میبیند. او به سمت گوئن استیسی شنا میکند و او را از آب بیرون میکشد و به سمت خشکی می آورد. مرد عنکبوتی با دستانش به سینه گوئن استیسی فشار وارد میکند و همین طور به او تنفس مصنوعی می دهدکه آب از دهان او خارج میشود و بهوش می آید. گوئن استیسی می بیند که مرد عنکبوتی بالای سرش نشسته. آمبولانس و نیروی پلیس سر میرسند. مرد عنکبوتی هم میرود. وقتی گوئن استیسی زنده می ماند اتفاقات بسیاری می افتد: وقتی جسد گرین گابلین را پیدا میکنند متوجه میشوند که نورمن آزبورن خود گرین گابلین بوده پس درنتیجه مردم هم فهمیدند که توی آزکورپ فساد وجود داشته. هری آزبورن که از مرد عنکبوتی متنفر بود تصمیم داشت که ریاست آزکورپ را بر عهده بگیره ولی چون او معتاد بود مدیرعاملان آزکورپ هم چنین اجازه ای بهش ندادند. پس از روسای آزکورپ کینه به دل گرفت. در تنیجه یک نفر که قبلا رئیس یک شرکت بود و تجارت پررونقی داشت که بر اثر اتفاقاتی شرکتش ورشکست میشود و با دوز و کلک مدیرعاملان آزکورپ را متقاعد کرد تا اورا مدیر آزکورپ کنند، به نام "رادریک کینگزلی" را به طور موقت رئیس کردند (که همه او را در دنیای کمیک با نام هاب گابلین میشناسند) و اگر ریاست او در آزکورپ به خوبی پیش میرفت او به طور کاملا قطعی و رسمی رئیس آزکورپ میشد، درواقع رادریک کینگزلی برای این میخواست رئیس آزکورپ چون او یک بار زیرزمین نورمن آزبورن که انواع وسایل گرین گابلین در آن بود را کشف کرده بود پس به این نتیجه رسید که شاید در آزکورپ وسایل بیشتری وجود داشته باشد و با آن ها بتواند به منافع شخصی خود برسد. در این وسط مردم به شرکت دیلی بیوگل می تاختند چون مردم به این نتیجه رسیدند که مرد عنکبوتی یک قهرمان بزرگ است که دست گرین گابلین را رو کرده و جان دختری را نجات داده و چرا در این همه مدت الکی مقالات تهدیدآمیز علیه مرد عنکبوتی چاپ میکرده. پس دیلی بیوگل در خطر است. مایلز وارن که یکی از معلمین پیتر و گوئن بود که عاشق گوئن استیسی هم بود از اینکه در تلویزیون دیده که مرد عنکبوتی، گوئن را بوسیده (درواقع تنفس مصنوعی بود ولی خب اون اشتباه فکر میکرد) از مرد عنکبوتی دلخور است و سعی در نابودی مرد عنکبوتی دارد. پس تصمیم به ساخت کلون برای نابودی مرد عنکبوتی میکند که تصمیم میگیرد با دی ان ای پیتر و گوئن اینکار را بکند (چون آن دو از شاگردان مورد علاقه اش بودند و فکر میکرد که ترکیب هوش دو نفر چیز فوق العاده ای میشود که اگر تغییری در دستکاری ژنتیکی آنها ایجاد میکرد آن کلون مد نظر میتوانست توهم ایجاد کند) که بعد از آزمایش روی خون پیتر فهمید که پیتر همان اسپایدرمن است. پس نقشه دیگری کشید. تصمیم گرفت با ترکیب ژن این دو نفر یک کلون با قدرت مرد عنکبوتی ساخت (درواقع یک کلون از گوئن با قدرت های مرد عنکبوتی ساخت که قدرت هایی مانند شلیک تار از انگشتانش دارد (که شبیه قدرت های "سیلک" در دنیای فعلی کمیک دارد) ) هری آزبورن که با هدف انتقام از مرد عنکبوتی و آزکورپ تصمیم گرفت اسرار پدرش را کشف کند که به فرمول گابلین دست یافت. پس تصمیم گرفت که فرمول گابلین را در خود تزریق کند و اینگونه تبدیل به گرین گابلین دوم شد. ولی چون فرمول گابلین با مقدار کمی از مواد مخدری که هنوز در بدنش مانده بود ترکیب شده بود، پس جنون و قدرت او هم اندازه پدرش شد

ادامه مقدمه در قسمت بعدی
نقل قول کردن
a.v.s
#125 a.v.s 1396-07-25 22:07
داستان «بحران»
«اگر گوئن استیسی در کمیک Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی رخ می داد»

(آپدیت 1400/2/8: یه داستانی بود فکر کردم ایده خوبیه ولی بعد دیدم زنده کردن گوئن استیسی کار چندان عاقلانه ای نیست. درضمن اصلا از کارم منحرف شدم و آقای spidey noir هم که ناظر ما بود اکثرا گم و گور بود و بدقول بود هرچند بهش مدیونم)

توجه: حوادث این داستان 50% با کمیک های قبل و بعد از شماره 121 مرد عنکبوتی شگفت انگیز فرق دارد و دقیقا شبیه اتفاقات کمیک های مرد عنکبوتی نیست

قسمت 0.5:
پیتر به بیمارستان می آید به عیادت گوئن استیسی میرود. گوئن در اتاقی خصوصی است و بخاطر اینکه با شدت به آب برخورد کرده، سرش ضربه خورده و تا حدودی چیزهایی را یا یادش نمی آید یا جابجا یادش می آید. پیتر با گوئن حرف میزند ولی گوئن از پیتر دل خوشی ندارد چون اولا به خاطر جریان پدرش "جورج استیسی" و دوما بخاطر اینکه مرد عنکبوتی جان اورا از مرگ حتمی نجات داده درحالی که پیتر پارکر هرموقع غیبش میزند و فکر میکنند اونقدر تلاشی برای نجات دادنش انجام نداده (درحالی که نمیداند پیتر پارکر همان اسپایدرمن است) پیتر سعی میکند جریانات را برای او توضیح دهد ولی گوئن دیگر تمایلی با حرف زدن با پیتر ندارد. پیتر در حالی که غمگین است از در بیرون میرود. در این وسط هم یک نفر با ظاهری نامعلوم به ملاقات گوئن استیسی آمده است. منشی بیمارستان هویت آن فرد را میخواهد ولی او به منشی رشوه میدهد که دهنش را ببندد. او به اتاق گوئن می آید. گوئن استیسی هم چشمانش بسته است و فکر میکند که پیتر دوباره آمده به ملاقاتش و برای همین صدایش را بلند میکند. درحالی که آن فرد میگوید که چیزی نیست، فقط کمی درد دارد. گوئن استیسی چشمانش را باز میکند و میبیند که او هری آزبورن است و فرمول گابلینی که بهینه شده بود را به سرم گوئن تزریق کرد. گوئن ترسیده است. هری خنده ای شیطانی میکند و از پنجره بیرون می رود. گوئن در تخت به رعشه می افتد. دکترها به تخت او می آیند تا به او داروی آرام بخش بزنند ولی دیر شده و فرمول گابلین تمام وجود گوئن را در بر گرفته. پس از تخت بیرون می آید. صداهای ناهنجار از خود در می آید و چاقوی بیمارستانی را از جیب دکتر بیرون می کشد و تمام آدم هایی که در اتاق حضور داشتند را به طور وحشیانه ای به قتل می رساند. پیتر از فاصله نیم کیلومتری متوجه صدای داد و فریاد داخل بیمارستان میشود. پیتر بسیار میترسد و نگران گوئن میشود و سعی میکند که خود را به بیمارستان برساند. ناگهان منشی را میبیند که به شدت ترسیده و جیغ میزند. پیتر داخل اتاق گوئن میرود و بدن مرده پزشک ها و دکتر های آن اتاق که به قتل رسیدند را میبیند. مرد عنکبوتی شوک میشود. او فقط میشیند. دستانش می لرزد. او حتی نمیتواند بزاق دهانش را قورت بدهد چه برسد به این که کلامی بگوید. آن منشی مدام گفت که تقصیر من است. اگر رشوه آن مرد را قبول نمیکرد چنین اتفاقی نمیافتاد. پیتر به خود می آید و به منشی می گوید که کی؟ آن منشی گفت که نمیداند و ظاهرش نامعلوم بود و صدای جنون آمیزی داشت. پس پیتر فکر کرد که شاید یک نفر به فرمول گابلین دست پیدا کرده و تبدیل به گرین گابلین شده. پیتر از منشی تشکر میکند و میخواهد برود تا راز این مسئله را کشف کند. منشی پول رشوه را به پیتر میدهد و میگوید که شاید او بهش نیاز داشته باشد چون بنظر می آید که او فقیر است. پیتر پول را قبول میکند و از منشی تشکر میکند. او از بیمارستان بیرون میرود ولی آن پول را به کارتون خواب هایی که کنار کوچه خوابیده بودند، داد و به آن ها گفت که شاید به این نیاز داشته باشید. پیتر بسیار جدی و مصمم است و میخواهد عشقش را پیدا کند چون به کسی که مانند پدرش بود قول داد که از دخترش محافظت میکند. گوئن درحالی که خوی حیوانی دارد سر از کوچه ای متروکه در می آورد که هری پیدایش میکند. هری داروی بیهوش کننده قوی به او میزند و او بیهوش میشود. و هری گوئن را با خود می برد

اتمام مقدمه
داستان اصلی از قسمت بعدی شروع میشود
نقل قول کردن
spidey noir
#126 spidey noir 1396-07-26 20:45
  • خب برا کمیک هم من کاور طراحی میکنم.
نقل قول کردن
a.v.s
#127 a.v.s 1396-07-27 12:56
داستان «بحران»
«اگر گوئن استیسی در کمیک Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی رخ می داد»

(آپدیت 1400/2/8: یه داستانی بود فکر کردم ایده خوبیه ولی بعد دیدم زنده کردن گوئن استیسی کار چندان عاقلانه ای نیست. درضمن اصلا از کارم منحرف شدم و آقای spidey noir هم که ناظر ما بود اکثرا گم و گور بود و بدقول بود هرچند بهش مدیونم)

توجه: حوادث این داستان 50% با کمیک های قبل و بعد از شماره 121 مرد عنکبوتی شگفت انگیز فرق دارد و دقیقا شبیه اتفاقات کمیک های مرد عنکبوتی نیست

توجه: حتما قبل از خواندن این داستان اول پیش در آمد یا مقدمه این داستان را بخوانید
spidey.ir/.../...
spidey.ir/.../...

قسمت 1:
اول به آنجای داستان که مرد عنکبوتی جان گوئن را نجات داد برمیگردیم: بین مردم دو دستگی به وجود آمده. دسته اول مردمی که از دیلی بیوگل دفاع میکنند و تنفر خودشان را خطاب به مرد عنکبوتی نشان میدهند، و دسته دیگر مردمی بودند که مرد عنکبوتی را تهدیدآمیز نمیدانستند و به دیلی بیوگل می تاختند. همین باعث میشود که شورشی در نیویورک اتفاق بیافتد و باعث مرگ یک شهروند شود. و وقتی این مرگ اتفاق می افتد تنش ها بیشتر می شود. پلیس ها دخالت میکنند و گانگستر ها هم وارد جریان می شوند. ابرقهرمانان خیابانی (منظورم مرد عنکبوتی نیست) هم سعی میکنند تا اوضاع را کنترل کنند. همین اتفاقات باعث میشود که جیمسون از خود افسوس بخورد. از پیتر پارکر هم خبری ندارد. کارکنان دیلی بیوگل بخاطر این شورش دیلی بیوگل را ترک کردند. ولی رابی رابرتسون با این که همیشه از مرد عنکبوتی دفاع میکرد، با جیمسون همراهی میکند. جیمسون نمیداند که چه کار کند ولی چیزی به ذهنش می آید. تصمیم می گیرد به دختر یکی از دوستان قدیمی خودش یعنی "مارلا مدیسون" زنگ بزند (که همه او را در دنیای کمیک به عنوان همسر دوم جیمسون می شناسند) و نقشه اش را با او در میان بگذارد. رابرتسون میگوید که شاید تصمیم درستی نباشد ولی جیمسون می گوید که این تنها راه است.و جیمسون در آخر به مارلا زنگ میزند.
در عین این حال هم پلیس دارد به قتل های بیمارستان رسیدگی میکند. از منشی هم سوال و جواب می کنند. منشی هم از این نترسید که اگر چیزی به پلیس بگوید، تاوانش را با مرگ می دهد. پس تمام چیزهایی که میداند را به پلیس میگوید. پس از آن گزارشات حادثه بیمارستان و حرف های منشی در اخبار منتشر میشود. رادریک کنیگزلی که اخبار را می دید. از حرف های منشی بیمارستان فهمید که یک نفر از فرمول گابلین استفاده کرده و تبدیل به گرین گابلین شده. احتمال داد که او هری آزبورن است. پس با خود فکر کرد که حتما زیرزمینی پر از تجهیزات گرین گابلین در آزکورپ وجود دارد. در آخر یکی از زیرزمین هایی که در آزکورپ وجود داشت و تجهیزات گرین گابلین در آنجا بود را پیدا کرد. در آنجا متوجه فرمول گابلین می شود و تصمیم می گیرد فرمول گابلین را بر روی خود امتحان کند ولی اول فرمول را طوری تغییر می دهد که دچار جنون نشود و یک نوع لباس از گرین گابلین پیدا میکند و آن را می پوشد و نام خودش را هاب گابلین می گذارد و تصمیم می گیرد تمرکز خود را بر پیدا کردن هری آزبورن کند چون می ترسد که هری، فرصت هایش را در آزکورپ خراب کند.
شب بود. هری تصمیم می گیرد که از معلم قدیمیش یعنی مایلز وارن کمک بگیرد چون مایلز وارن در زمان دبیرستان مسئله کلون را مطرح می کرد پس فکر کرد که شاید مایلز وارن بتواند کلون بسازد. به آزمایشگاه مایلز وارن نزدیک می شود. او از پشت پنجره می بیند که او به کار کلون سازی مشغول است. هری تعجب می کند که اگر او مشغول کلون سازی است پس چرا این ساختمان آنقدر سری نیست که البته آنقدر هم جای تعجب ندارد چون مایلز وارن آدم آشفته ای است و کمی آشفتگی ذهنی دارد و درست به این فکر نکرده که آزمایشگاهش باید خیلی سری باشد تا آدم هایی که از کنار رد می شوند از کار او پی نبرند.
هری عکس پیتر و گوئن که به دیوار آزمایشگاه آویزان است را می بیند و با خود فکر می کند که مایلز انگار مشغول کلون سازی از پیتر و گوئن است. و هری که بخاطر فرمول گابلین توانایی شنواییش مقداری قوی تر شده صدای مایلز وارن را می شود که آهسته می گوید که باید مرد عنکبوتی را نابود کند و عشق خودش را پس بگیرد. هری هم به قول معروف دو دوتا چهارتا می کند و می فهمد که منظور مایلز وارن از عشق خودش، گوئن استیسی است. جالب است که هری هم خودش به گوئن استیسی علاقه مند بود. و هری در ضمن از همون کاغذ های آزمایشات می فهمد که پیتر همان مرد عنکبوتی است. پس هری تصمیم می گیرد که پنجره قفل شده و تقریبا ضد تخریب آزمایشگاه را بکشند و وارد آزمایشگاه شود. مایلز وارن تعجب می کند که او هری است که یکی از شاگردان قدیم او بوده. مایلز بخاطر اینکه هری پنهانی وارد آزمایشگاه شده و از راز او پی برده است، میله ای برداشته و میخواهد به هری حمله کند. هری می گوید که: آرام باش. ما هر دو هدف مشترکی داریم، نابودی مرد عنکبوتی. پس ازت میخواهم که با من همکاری کنی. مایلز از هری می پرسد که چرا اینگونه شده است؟ (چون هری صدای جنون آمیز داشت و قیافه اش شبیه دیوانه ها و معتاد ها شده و ما میدونیم که فرمول گابلین با مقداری ماده مخدر که در درون هری بود ترکیب شده) هری می گوید که داستانش طولانی است. مایلز هم چون هری جوابش را نداد و چون خودش، هدف مشخص خودش را دارد (یعنی گوئن استیسی) پس تمایلی با همکاری با هری ندارد. پس هری گوئن را صدا می زند. گوئن درواقع همراه با هری بود و در واقع از بیرون آزمایشگاه منتظر دستور هری بود. گوئن می آید. مایلز شوک می شود، عصبانی می شود و میخواهد به هری حمله کند. ولی هری چاقویی را نزدیک گلوی گوئن می برد و مایلز وارن می ایستد. او از هری خواهش می کند که کاری با عشقش نداشته باشد. هری برای آخرین بار از مایلز درخواست همکاری می کند. مایلز هم از ناچاری قبول میکند

قسمت های بعدی در آینده نوشته می شوند
نقل قول کردن
a.v.s
#128 a.v.s 1396-07-28 16:40
داستان «بحران»
«اگر گوئن استیسی در کمیک Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی رخ می داد»

(آپدیت 1400/2/8: یه داستانی بود فکر کردم ایده خوبیه ولی بعد دیدم زنده کردن گوئن استیسی کار چندان عاقلانه ای نیست. درضمن اصلا از کارم منحرف شدم و آقای spidey noir هم که ناظر ما بود اکثرا گم و گور بود و بدقول بود هرچند بهش مدیونم)

توجه: حوادث این داستان 50% با کمیک های قبل و بعد از شماره 121 مرد عنکبوتی شگفت انگیز فرق دارد و دقیقا شبیه اتفاقات کمیک های مرد عنکبوتی نیست

قسمت 2:
جیمسون با مارلا مدیسون ملاقات می کند. جیمسون به او می گوید که چیزی که میخواسته را برای او ساخته یا نه؟ مارلا می گوید که بله، همان طور که میخواسته. در حین قدم زدن و حرف زدن جیمسون با مارلا، نقشه جیمسون را می فهمیم: جیمسون از مارلا میخواسته که او چیزی بسازد که با آن مرد عنکبوتی را بکشد که مردم از شورش دست بکشند و همه روی مرگ مرد عنکبوتی تمرکز کنند و دعوا و جدال را فراموش کنند. و آن چیزی که قرار است مرد عنکبوتی را بکشد، روباتِ قاتل عنکبوت است.
پیتر از جانی استورم کمک می خواهد تا گوئن استیسی را پیدا کند. جانی استورم پیتر را پیش چهار شگفت انگیز می رود و جانی از چهار شگفت انگیز می خواهد که به مرد عنکبوتی کمک کنند. رید ریچاردز با دستگاهی فوق پیشرفته گوئن استیسی را یپدا میکند. او در انباری متروکه است. چهار شگفت انگیز میخواهند که با مرد عنکبوتی به آن انبار بروند ولی مرد عنکبوتی می گوید که این مسئله شخصی است و خودش باید این مسئله را حل کند. ولی جانی استورم از پیتر خواهش میکند که پیتر او را با خود همراه کند. مرد عنکبوتی بازهم به جانی توصیه میکند که این یک مسئله شخصی است. اما جانی زیر بار نمی رود. در آخر پیتر، جانی را با خود همراه می کند. آن ها به انبار متروکه می روند، اما چیزی پیدا نمیکنند به جز کت گوئن استیسی. پس در تله افتادند. سپس انفجاری در مرکز شهر رخ می دهد. مرد عنکبوتی و هیومن تورج می روند تا ببیند چه رخ داده است که می بینند ساختمان آزکورپ منفجر شده است. آن دو به بالای ساختمان میروند تا ببینند کسی در ساختمان گیر افتاده یا نه؟ سپس حس عنکبوتی پیتر فعال می شود. یک نفر با صدای جنون آمیز و پروازکنان به سمت آن ها می آید. آنها جاخالی میدهند. آن فرد، گرین گابلین است. مرد عنکبوتی شوکه می شود و می گوید: گرین گابلین که مرده، البته معلومه که تو یکی دیگه هستی و نورمن آزبورن نیستی. آن گرین گابلین، چون مرد عنکبوتی اسم نورمن آزبورن را می آورد (میدونم می دونید که اون گرین گابلین کیه) ماسکش را بر می دارد که او هری است. پیتر شوک میشود. پس تصمیم می گیرد که همراه با جانی به هری حمله کنند. که ناگهان هاب گابلین سر میرسد. هری تعجب می کند که یک نفر با لباس گابلینی اینجا چه کار می کند. پس هری با او نبرد می کند که بخاطر بمب ها و پرواز گلایدر ها در آن جای تقریبا کوچک، مرد عنکبوتی و مشعل انسانی در بیرون ساختمان پرت می شوند. نبرد دو گابلین در بیرون ساختمان آزکورپ و در یکی از میدان های نزدیک به میدان تایمز و کنار پارک مرکزی ادامه می یابد. مرد عنکبوتی می خواهد جلوی نبرد دو گابلین را بگیرد که ناگهان روبات قاتل عنکبوت (که ظاهری شبیه بدن انسان دارد) سر میرسد که از راه دور با دستان مارلا مدیسون کنترل می شود. قاتل عنکبوت به مرد عنکبوتی حمله می کند. جیمسون هم کنار دست مارلا مدیسون ایستاده است و لبخند رضایت مندی می زند. مشعل انسانی می خواهد که مرد عنکبوتی کمک کند که ناگهان صدای انفجار می آید که انفجار در همان قسمتی رخ می دهد که ساختمان بکستر قرار دارد. مشعل انسانی می ترسد و نگران اعضای خودش می شود و تصمیم می گیرد که به آنجا برود تا ببیند چه اتفاقی رخ داده است. مرد عنکبوتی هم چون صدای انفجار را شنیده بود میخواست با هیومن تورچ برود ولی او سرگرم قاتل عنکبوت بود. نبرد گابلین ها زمانی پایان می یابد که هاب گابلین یک چاقو به هری فرو میکند. اما ناگهان هری پودر می شود. مرد عنکبوتی که از دور نبرد گابلین هارا می دید، تعجب کرد که چرا هری پودر شد. چون توجهش به این موضوع جلب شده بود قاتل عنکبوت با دستانی که دراز می شدند، مرد عنکبوتی را زمین گیر کرد. هاب گابلین که پودر شدن هری را دید با خود گفت این دیگر چه کوفتیــــ . . که ناگهان یک زن با قدرت های عنکبوتی و لباسی مخصوص و دارای ماسک به هاب گابلین حمله می کند و اورا با حرکات آکروباتیک شکست می دهد و او را تارمالی میکند. مرد عنکبوتی هم با اداره آهنین دستان قاتل عنکبوت را می شکند و اورا نابود میکند. مارلا مدیسون حیرت زده میشود و جیمسون هم عصبانی. مرد عنکبوتی هم به آن زن نگاه میکند (لباس آن زن شبیه لباسی است که در کمیک ها در تن گوئن عنکبوتی دیده ایم. پس مدیونید که فکر کنید او کلون گوئن است). آن زن تار میزند و میرود. مرد عنکبوتی گیج در خیابان ایستاده است. هاب گابلین هم فرار کرده و رفته. مرد عنکبوتی حواسش جمع میشود و سراغ مشعل انسانی می رود. می بیند که بالای ساختمان بکستر منفجر شده. مرد عنکبوتی نگران می شود و توی ساختمان بکستر می رود که می بیند مشعل انسانی بیهوش شده و بقیه اعضای چهار شگفت انگیز هم نیستند. و از در اتاق، هری آزبورن و گوئن استیسی (که دارای جنون گابلینی بود) و مایلز وارن وارد می شوند.

ادامه داستان در قسمت های بعدی
نقل قول کردن
a.v.s
#129 a.v.s 1396-07-28 16:55
داستان «بحران»
«اگر گوئن استیسی در کمیک Amazing Spider-Man #121 کشته نمیشد چه اتفاقاتی رخ می داد»

(آپدیت 1400/2/8: یه داستانی بود فکر کردم ایده خوبیه ولی بعد دیدم زنده کردن گوئن استیسی کار چندان عاقلانه ای نیست. درضمن اصلا از کارم منحرف شدم و آقای spidey noir هم که ناظر ما بود اکثرا گم و گور بود و بدقول بود هرچند بهش مدیونم)

توجه: حوادث این داستان 50% با کمیک های قبل و بعد از شماره 121 مرد عنکبوتی شگفت انگیز فرق دارد و دقیقا شبیه اتفاقات کمیک های مرد عنکبوتی نیست

قسمت 3:
مرد عنکبوتی عصبانی است. هری با مرد عنکبوتی درباره اینکه او را بدبخت کرده صحبت می کند و ناگهان او را با نام پیتر صدا می زند. مرد عنکبوتی شوک می شود که چرا هویت مخفی او را جلوی همه گفته. گوئن که می شنود در ناخودآگاه خودش یاد خاطراتش با پیتر و مرد عنکبوتی و خاطره مرگ پدرش می افتد. و ناگهان به فلش بکی به گذشته می رویم که مایلز یکی از نقشه هایش را گوئن استیسی می گوید. مایلز می گوید که از خودش یک کلون درست می کند و به آن کلون یک بمب می دهد و آن کلون به گوئن دستور خواهد داد که فرار کند و بمب را منفجر می کند و در همین حین هم هری آزبورن و مرد عنکبوتی خواهند مرد. مایلز هم چون نگران است که اگر هری جان سالم به در ببرد و او را بکشد. کلونی که ترکیبی بود از گوئن استیسی و مرد عنکبوتی را فراری می دهد (بعدها میفهمیم که چون کلون گوئن استیسی خاطرات پیتر را داشت به هاب گابلین حمله می کند و بخاطر اینکه آن کلون، مرد عنکبوتی اصلی را میبیند تعجب میکند ومیرود تا هویت خود را کشف کند) بعد به زمان حال می رویم. گوئن که پس از عوارض جانبی اوایل مصرف فرمول گابلین، کمی حالت انسانی پیدا کرده بود، به کلون مایلز می گوید که بمب را منفجر کند. مرد عنکبوتی و هری آزبورن تعجب می کنند. مایلز بمب را در می آورد و می خواهد که بمب را منفجر کند. مرد عنکبوتی، هیومن تورچ بیهوش را با دستان خود می گیرد و با خود به بیرون پنجره ساختمان میبرد. گوئن استیسی هم سعی به فرار میکند. هری آزبورن فریاد میزند: نه!!! کلون مایلز بمب را منفجر میکند. مرد عنکبوتی (و هیومن تورچ) که بیرون پنجره ساختمان تار میزد، چون کمی نزدیک به ساختمان بودند، به سمت یک ساختمان پرتاپ شدند. گوئن استیسی هم که دقیقا روی پنجره بود وقتی بمب منفجر می شود همراه با ساختمان سقوط می کند. هری هم که داخل ساختمان و کنار مایلز بود، برایش گران تمام شد. مرد عنکبوتی و هیومن تورچ هم بیهوش افتاده بودند.
پیتر پارکر در یک تخت بیدار می شود. تخت کناری خود را می بیند که جانی استورم بیهوش است و انگار دارد کابوس می بیند. یک نفر هم بالای سر پیتر پارکر ایستاده: ادوین جارویس، خدمتکار انتقام جویان. که این یعنی پیتر و جانی در واقع در ساختمان انتقام جویان بستری هستند. جارویس به پیتر میگوید که جانی استورم مدام اعضای چهار شگفت انگیز را صدا می زند و می گوید که آنها مرده اند. پیتر با خود فکر میکند که شاید هری آزبورن برای جانی توهم ایجاد کرده که چهار شگفت انگیز مردند. پیتر به جارویس میگوید که بقیه اعضای انتقامجویان کدام هستند؟ جارویس می گوید روبات های دکتر دووم به ساختمان بکستر (ساختمان چهار شگفت انگیز) سر زدند و برخی از قطعات خطرناک آن جا را هم بردند، و همچنین بدن یک زن. پیتر میفهمد که آن زن، گوئن استیسی است. بعد جارویس می گوید که انتقام جویان رفتند که با دکتر دووم مقابله کنند.
در همین حال انتقام جویان در لاتوریا دارند با روبات های دکتر دووم مقابله میکنند. در قصر دکتر دووم، روبات های پزشک دارند گوئن استیسی را مداوا می کنند. در بالای قصر هم دکتر دووم دارد نبرد انتقام جویان با روبات هایش را می بیند و به این فکر میکند که اگر پس از آنکه آن زن (گوئن استیسی) به طور کامل مداوا شد، از آن به عنوان یک سلاح در کارهای بعدی اش استفاده کند. همین طور که روبات ها گوئن استیسی را مداوا می کنند، گوئن بخاطر فرمول گابلین به طور متحیرالوقوع (خب نسخه بهینه شده بوده) التیام سریع پیدا میکند (الان میدونم که تئوری طرح کردید که شاید هری آزبورن و نورمن آزبورن زنده می شوند) گوئن به آن روبات ها حمله می کند و نابودشان میکند. بعد گوئن فرار میکند و روی پله ها پایین می رود تا اینکه دستش به یک آجر می خورد و یک درِ سِری باز می شود. گوئن به آنجا می رود، در واقع هم اینجا می فهمیم که آن نیمه هویت اصلی و پاک و منزه گوئن استیسی در ذهن و روحش دارد، در ذهن و ناخودآگاه با نیمه هویت شیطانی و گابلینی گوئن استیسی که اکنون بدن گوئن توسط این نیمه تسخیر شده، حرف می زند و می گوید که این کار های شرورانه را نکند. گوئن گابلینی به حرف او گوش نمیدهد. ناگهان گوئن گابلینی یک کتاب جادویی پیدا میکند و آن را باز میکند که ناگهان دریچه ای باز می شود و یک نیروی کیهانی به درون گوئن می رود: نیروی گابلین، یکی از قدرتمند ترین نیروهای کیهانی که همانند نیروی فونیکس خطرناک است و میزبانی را برای خود انتخاب میکند. انتقام جویان مشغول نبرد با روبات های دکتر دووم بودند که ناگهان دیوار قصر متلاشی می شود و گوئن استیسی معلق در هوا بیرون می آید. دکتر دووم حیرت زده میشود، گوئن استیسی پشت سرش را میبیند و با ساطع کردن انرژی به بالای قصر که دکتر دووم آنجا بود، شلیک میکند. انتقام جویان سعی میکنند تا با او مقابله کنند ولی گوئن از آن ها قوی تر بود و چند بلا سرشان آورد: کاپیتان آمریکا را پیر کرد، مرد آهنی را خبیث و تبدیل به مرد آهنی برتر کرد، نیروهای هالک را از او گرفت و همچنین کوئیک سیلور را کشت. همین باعث شد که اسکارلت ویچ خشمگین شود و با جادوی قدرتمندش به گوئن استیسی حمله کند ولی گوئن استیسی او را تبدیل به انچنترس کرد و او را به آزگارد تلپورت کرد. ثور که دید اینگونه است، با چکش به آزگارد رفت. گوئن استیسی هم به یک جا تلپورت شد. انت من (هنک پیم) و واسپ، سریع پلنگ سیاه و هاکای و بلک ویدو را کوچک کردند و آن ها را با خود بردند. در همین حین، پیتر پارکر که در دستشویی بود، حس عنکبوتی اش فعال می شود. از دستشویی بیرون می آید (منتها با شلوار پوشیده!) و میبیند که جارویس کتک خورده و سقف را میبیند که سوراخ شده و جانی استورم هم با یکی از لباس های مرد آهنی (که سیاه و طلایی بود و تقریبا شبیه لباسی است که هیومن تورچ در کمیک های All-New All-Different می پوشید) فرار کرده، پیتر به جارویس کمک میکند تا بلند شود. پیتر با لباس مرد عنکبوتی به دنبال مشعل انسانی که انگار خبیث شده می رود. در همین حین هم، هری از آوار بیرون می آید و با این که هنوز فرمول گابلین در رگ های او جریان دارد ولی انگار جنونش از بین رفته، هری بلند می شود و با خود می گوید: وای خدا، من چیکار کردم؟

ادامه داستان در آینده منتشر می شود
نقل قول کردن
a.v.s
#130 a.v.s 1400-02-09 00:40
با درود آقای ترابی، خوب هستید؟

یادتونه یه داستان نوشتم تحت عنوان "مرد عنکبوتی: آخرالزمان" یا همون "Spider-Man Apocalypse" که بچه ها استقبال کردند؟

نمیدونم جایز هست که بگم ولی لطفا اگر بنده رو قابل میدونید، امروز دوباره یه داستان کامل نوشتم که یک نسخه بروز شده از همون داستان "مرد عنکبوتی: آخرالزمان" هستش و کامله، و مثل قدیم نیست که با تاخیر بیرون بدم، ولی ایندفعه به صورت قسمتی و هر روز یک قسمت بدم بیرون با همون فرمت قدیمی که نگران نباشید و درکل 10 قسمت هست.

حالا یا در این مقاله یا مقاله دیگه (که هرچند همین مقاله بهتره چون اینجا کلا تحت الشعاع داستان های بنده قرار گرفته). میدونم الان سیاست های سایت بسیار نسبت به اون موقع تغییرات فاحشی کرده و سخت گیرانه شده، ولی دوست دارم وقتی که دارم میبینم به بلوغ فکری بیشتری رسیدم، صرفا در این سایت از بنده یک داستانی که 12 سالم بود نوشتم و اصلا تجربه در اجتماع نداشتم باقی نمونه.

مهم نیست بچه ها کامنت بزارن یا نه، چون بیشتر یه کار دلیه. میخواستم صرفا اینجا اطلاع رسانی کنم. البته اجازه اینو دارید که قبول نکنید.
نقل قول کردن
mtm
#131 mtm 1400-02-10 00:55
به نقل از a.v.s:
با درود آقای ترابی، خوب هستید؟

یادتونه یه داستان نوشتم تحت عنوان "مرد عنکبوتی: آخرالزمان" یا همون "Spider-Man Apocalypse" که بچه ها استقبال کردند؟

نمیدونم جایز هست که بگم ولی لطفا اگر بنده رو قابل میدونید، امروز دوباره یه داستان کامل نوشتم که یک نسخه بروز شده از همون داستان "مرد عنکبوتی: آخرالزمان" هستش و کامله، و مثل قدیم نیست که با تاخیر بیرون بدم، ولی ایندفعه به صورت قسمتی و هر روز یک قسمت بدم بیرون با همون فرمت قدیمی که نگران نباشید و درکل 10 قسمت هست.

حالا یا در این مقاله یا مقاله دیگه (که هرچند همین مقاله بهتره چون اینجا کلا تحت الشعاع داستان های بنده قرار گرفته). میدونم الان سیاست های سایت بسیار نسبت به اون موقع تغییرات فاحشی کرده و سخت گیرانه شده، ولی دوست دارم وقتی که دارم میبینم به بلوغ فکری بیشتری رسیدم، صرفا در این سایت از بنده یک داستانی که 12 سالم بود نوشتم و اصلا تجربه در اجتماع نداشتم باقی نمونه.

مهم نیست بچه ها کامنت بزارن یا نه، چون بیشتر یه کار دلیه. میخواستم صرفا اینجا اطلاع رسانی کنم. البته اجازه اینو دارید که قبول نکنید.

مشکلی نیست. کامل که شد بفرست تا بزاریمش تو سایت
ولی جستارتا قبلش تمرکز خود را بگذارید روی ترجمه و ادیت اون کمیکی که فوریت داره
نقل قول کردن
a.v.s
#132 a.v.s 1400-02-10 01:24
به نقل از mtm:
به نقل از a.v.s:
با درود آقای ترابی، خوب هستید؟

یادتونه یه داستان نوشتم تحت عنوان "مرد عنکبوتی: آخرالزمان" یا همون "Spider-Man Apocalypse" که بچه ها استقبال کردند؟

نمیدونم جایز هست که بگم ولی لطفا اگر بنده رو قابل میدونید، امروز دوباره یه داستان کامل نوشتم که یک نسخه بروز شده از همون داستان "مرد عنکبوتی: آخرالزمان" هستش و کامله، و مثل قدیم نیست که با تاخیر بیرون بدم، ولی ایندفعه به صورت قسمتی و هر روز یک قسمت بدم بیرون با همون فرمت قدیمی که نگران نباشید و درکل 10 قسمت هست.

حالا یا در این مقاله یا مقاله دیگه (که هرچند همین مقاله بهتره چون اینجا کلا تحت الشعاع داستان های بنده قرار گرفته). میدونم الان سیاست های سایت بسیار نسبت به اون موقع تغییرات فاحشی کرده و سخت گیرانه شده، ولی دوست دارم وقتی که دارم میبینم به بلوغ فکری بیشتری رسیدم، صرفا در این سایت از بنده یک داستانی که 12 سالم بود نوشتم و اصلا تجربه در اجتماع نداشتم باقی نمونه.

مهم نیست بچه ها کامنت بزارن یا نه، چون بیشتر یه کار دلیه. میخواستم صرفا اینجا اطلاع رسانی کنم. البته اجازه اینو دارید که قبول نکنید.

مشکلی نیست. کامل که شد بفرست تا بزاریمش تو سایت
ولی جستارتا قبلش تمرکز خود را بگذارید روی ترجمه و ادیت اون کمیکی که فوریت داره

بسیار از شما متشکرم، و درباره کمیک هم چشم، تمرکزم اول از همه روی همونه. فردا کلا ترجمه اش حاضره. تو بین همین که ترجمه‌ش رو نظارت میکنید، میرم سراغ ادیت های ریزش که کار جلو بیوفته.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید