20 ضد قهرمان (Anti-Hero) برتر در دنیای کمیک بوک

ضد-قهرمان-anti-hero-برتر-در-دنیای-کمیک-بوک

این مقاله به مناسبت اکران فیلم "ددپول 2" تقدیم شما میشود.

مقدمه: ضدِقهرمان یا ناقهرمان، قهرمانی است فاقد کیفیت‌های پهلوانی مرسوم مانند آرمان‌گرایی، شجاعت و اخلاق. این شخصیت‌ها، عموماً دارای صفات شخصیتی منفی مانند ناسازگاری، پرخاشگری و نادرستی‌اند و با ویژگی‌های شخصیتی مرسوم و کهن قهرمان، ضدیت دارد. البته ضد قهرمانان خیلی وقتها هم پیش میاد که کار خوب و قهرمانانه هم انجام دهند ولی ممکنه برای خاطر منافع شخصی این کار رو بکنند! در هر حال ضد قهرمانان همیشه در عالم سرگرمی وجود داشته اند و اتفاقا خیلی هم محبوب و موفق بوده اند. مثلا نقش آفرینی های اسطوره سینمای وسترن یعنی «کلینت ایست وود» در بسیاری از آثارش مثل "به خاطر یک مشت دلار" نمونه بارز یک ضدقهرمان در دنیای سینما محسوب میشود. به نظر میرسه تماشاچیان و مخاطبین با همچین شخصیت هایی خیلی حال میکنند! ضمن اینکه یک ضد قهرمان اغلب به نوعی اصول اخلاقی یا شرافت مخصوص به خودش اعتقاد دارد که باعث میشه به دل مخاطب بنشینه. ضد قهرمان معمولا به دنبال انتقام است و برای رسیدن به هدفش از کشتن آدم های خبیث ابایی ندارد. در دنیای کمیک هم تا دلتون بخواد ضد قهرمان داشته ایم و خیلی هم محبوب بوده اند. در این مقاله به معرفی برترین ها میپردازیم.

 

- کونان بربر (Conan the Barbarian)

کونان بربر

«کونان» یکی از برترین و شناخته شده ترین ضدقهرمانان دنیای سرگرمی است و در دنیای کمیک هم حضور بسیار مهمی داشته ولی چون اولش در دنیای کمیک خلق نشد، در تاپ لیست نمیارمش.

او سال 1932 و در قصه های بازاری (Pulp Fiction) آن دوران به دست «رابرت ای هاوارد» خلق شد. قبل از او ژانر فانتزی فقط به سرزمین ها و موجودات فانتزی خلاصه میشد. ولی با ظهور کونان نوعی واقع گرایی و عمل گرایی سرد (cold pragmatism) وارد سبک فانتزی شد که الان نمونه اش را سریال "بازی تاج و تخت" میبینیم. خود کونان نیز شخصیت پردازی بسیار پیچیده و جذابی داشت و نمونه کامل یک ضد قهرمان که البته به شرافت اعتقاد خاصی داشت ، به شمار میاد. رابرت ای هاوارد قبل از اینکه خودکشی کنه، 15 داستان برای کونان نوشت (بین سالهای 1932 تا 1936) . او نویسنده ای بود که به شدت قوه تخیل قدرتمندی داشت و دنیایی کاملا وحشی و بدوی خلق کرد که در آن فقط میشد متصور بود که کسی مثل کونان میتواند آن را رام کند. این دنیا مختصات خاص خودش رو داشت و ترکیبی بود از المان های آثار «لاوکرفت» و تاریخ واقعی بشر. فضای داستان ها جوری بود که انعطاف داشت و کونان میتوانست مثلا یک سارق باشد یا یک سرباز یا قهرمان و حتی پادشاه! این مارول بود که در دهه 1970 برای اولین بار در تاریخ پای مخلوق جاودانه آقای هاوارد را به دنیای کمیک باز کرد. در واقع مارول برخی از بهترین کمیک های کونان را با بهترین طراحی های موجود خلق کرد به طوری که شماری از بهترین طراحان تاریخ همچون «جان بیوسما» و «بری وینزور اسمیت» روی آن کار کردند. کمیک های کونان خیلی هم پرفروش و موفق بودند. ادعا میشه در مقطعی کونان به اندازه اسپایدرمن شهرت و محبوبیت داشت و باعث شد تا مارول یک سری کمیک هایی زیبایی هم چاپ کنه به صورت سیاه و سفید که تم های بزرگسالانه داشتند و بسیار هم موفق از آب درآمدند چون شماری بهترین ها روی آنها کار میکردند. مارول تا سال 2000 کمیک های کونان را چاپ میکرد. تا اینکه شرکت "دارک هورس" (Dark Horse) سال 2003 رایت چاپ کمیک براساس شخصیت کونان را به دست آورد و عناوینی همچون King Conan و Conan The Cimmerian را منتشر ساخت. اما چند وقت پیش مارول دوباره در اینجا اعلام کرد که از ماه ژانویه 2019 مارول دوباره کمیک ها جدید کونان رو خلق و همچنین اون کمیک های قدیمی خودش رو نیز تجدید چاپ میکنه.

 

20- ددشات (Deadshot)

 ددشات (Deadshot)

«ددشات» با نام اصلی «فلوید لاوتون» (Floyd Lawton) اولش یکی از دشمنان فرعی و گمنام بتمن بود که بعدا به شهرت زیادی رسید و به یکی از شخصیتهای مهم دی سی تبدیل شد. در اولین حضورش در دنیای کمیک که سال 1950 بود ، اوبا استفاده از تپانچه با خلافکاران گاتهام میجنگید ولی وقتی بتمن او را شکست داد معلوم شد اینا همش نقشه بوده تا خودش رو به عنوان رئیس خلافکاران شهر جا بزنه. سال 1977 و در شماره 474 از کمیک Detective Comics شاهد تغییراتی اساسی در شخصیت پردازی ددشات بودیم. او یک قاتل اجاره ای شده بود که در مچ دستانش تفنگ نصب کرده بود. شکل ظاهرش اش هم خیلی تغییر کرد و دیگه اون لباس قدیمی با اون کلاه و نقاب مسخره رو نداشت. او بار دیگر از بتمن شکست خورد و بعدش به گروه «جوخه خودکشی» (Suicide Squad) ملحق شد و اینجا بود که تبدیل شد به یک ضد قهرمان. لحظات و داستان های ماندگاری هم با حضور او در این کمیک ها شاهد بودیم که در این مقاله راجع بهشون توضیح داده شده. در طول سالها به توانایی ها و مهارت های وی افزوده شده و الان دیگه استاد تیراندازی، مبارزه تن به تن و تاکتیک های جنگی به شمار میاد. خیلی هم کله شقه و از مرگ هراسی به دل راه نمیده.

  

19- گمبیت (Gambit)

 گمبیت - gambit

«گمبیت» ابتدا به صورت شخصیتی فرعی در كمیك های مردان ایكس خلق شد. او اهل شهر لوئیزیانا در آمریكا است كه مردمان آن اصلیتی فرانسوی دارند و انگلیسی را هم با لهجه فرانسوی حرف میزنند (گمبیت خیلی به لهجه و زادگاه خودش افتخار میكنه!) او یك یاغی اصلاح ناپذیر بود كه دوران كودكی خودش را در میان "انجمن سارقین" (Thieves guild) گذرانده است. ابتدا قرار بود یك شخصیت خبیث شود ولی آنقدر نزد هواداران محبوبیت یافت كه خالقش تصمیم گرفت او را به یكی از اعضای ثابت گروه X-men تبدیل كند و بنابراین به یک ضدقهرمان تبدیل شد. به همین خاطر همواره نوعی عدم اعتماد بین گمبيت و دیگر اعضای مردان ایكس وجود داشت مخصوصا كه به زودی معلوم شد قبلا با یكی از دشمنان خطرناك این گروه یعنی «مستر سینیستر» (Mr. Sinister) ارتباطاتی داشته. در هر حال، او همواره به عنوان كسی به تصویر كشیده میشود كه گذشته تاریكی داشته ولی سعی در جبران سابقه بد خود دارد.

 

18- ماسک (The Mask)

 ماسک (The Mask)

«ماسك» یكی از اون شخصیت های شرکت دارک هورس (Dark Horse) هستش كه به معرفی خاصی نیاز نداره چون فیلم باحالی كه سال 1994 با شركت «جیم كری» از روی  او ساخته شد باعث گردید تا عالم و آدم او را بشناسند. هویت واقعی او «استنلی ایپكس» است كه به ماسكی جادویی دست میابد و توانایی جالبی پیدا میكند. این ماسك توسط «لوكی» (خدای شیطنت در افسانه های شمال اروپا) ساخته شده. البته افراد دیگری هم این ماسك را به صورت زده اند ولی اصلی ترین آنها همان آقای «استنلی ایپکس» است كه یك آدم دست و پا چلفتی است و ماسک را در یك عتیقه فروشی میخرد. او در طول راه ماسك را بر صورت میزند و تبدیل به یك شخصیت كارتون مانند و خل و چل میشود كه میتواند دست به كارهای جالبی بزند. این ماسك باعث میشود تا كسی كه آن را بر صورت میزند از تمام محدودیت ها خلاص شود . استنلی هم ابتدا وقتی ازش استفاده كرد دست به طغیان زد ولی رفته رفته یاد گرفت چطور كنترلش كنه. به همین دلیل تبدیل شد به یك جور ضد قهرمان. كمیك های ماسك نسبت به فیلمش خشن تر، دارك تر و حتی چندش آورتر هستند .

 

17- جونا هکس (Jonah Hex)

 جونا هکس (Jonah Hex)

«جونا هکس» یکی از شخصیت های معروف دنیای کمیک در ژانر وسترن است که دی سی اوایل دهه 70 میلادی او را خلق کرد. او در جنگ داخلی آمریکا شرکت کرده بود ولی بعدش به یک جایزه بگیر تبدیل شد. صورتش از ریخت افتاده و اخلاقش هم خیلی گنده و دوستان زیادی نداره ولی شرافتی در وجودش هست که باعث میشه یک ضد قهرمان بشه. میل شدیدی هم داره از بیگناهان محافظت کنه. البته در طول سالهای گذشته دی سی سرگذشتش رو تغییر داده. مثلا علاوه بر سرگذشتی که بهتون گفتم، یک بار هم دیدیم که بین یکی از قبایل سرخ پوستان به نام «آپاچی» بزرگ شده. یک بار هم دیدیم که سرباز بوده ولی به خاطر برخورد های بدی که با برده ها مشاهده میکنه از ارتش جدا میشه. ولی بیشتر او را به عنوان یک جایزه بگیر میشناسند. همسری هم داشت به نام «می لینگ» ولی کشتارهایی که میکرد برایش گران تمام شد و همسرش رو از دست داد. داستان هایش گاهی اوقات سبک و لحن خاصی پیدا میکنند. مثلا گاهی آدم رو یاد سری فیلم های "مد مکس" میندازند. گاهی هم داستانهایش حال و هوای ماورا الطبیعه یا حتی ترسناک به خود گرفته اند. یک بار هم در آینده اتفاق میفتادند! در سری New 52 هم شاهد بودیم در دوره و زمونه مدرن حضور داره (او به خاطر تصادف با موتور سیکلت، صورتش از ریخت افتاده بود و مجبور شد جراحی پلاستیک بکنه!).

 

16- نیمور (Namor)

 نیمور (Namor)

شاهزاده نیمور ملقب به «ساب مرینر» یكی از قدیمي ترین ابرقهرمانان مارول است كه توسط «بیل اورت» خلق و به مارول فروخته شد (آن موقع مارول اسمش "تایملی" بود) . او در دهه 40 میلادی در كنار «كاپیتان آمریكا» و «هیومن تورچ» اریجینال یكی از سه شخصیت اصلی تایملی بود (البته اين هيومن تورچ يك روبات بود و ربطي به هيومن تورچ معروف چهار شگفت انگيز ندارد) . نیمور از شهر گمشده آتلانتیس می آمد و در نتيجه ازدواج یك انسان با یكی از اهالی آتلانتیس خلق شده بود. او يكي از اولین  ضد قهرمان های تاریخ كمیك بود چون نمیشد گفت كه هميشه طرفدار انسان ها و منافع آنهاست. مبارزه او با هيومن تورچ كه منجر به جاري شدن سيل عظيم در شهر نيويورك شد، يكي از وقايع تاريخي عالم مارول است. البته در دوران جنگ جهانی دوم او طرفدار نیروهای متفقین بود و با نازی ها میجنگید. پس از اتمام جنگ جهانی نیمور به نوعی از كمیك های مارول ناپدید شد و پس از سالها در كمیك های "چهار شگفت انگیز" دوباره ظاهر شد! او باز هم دنبال جنگ با انسان ها بود. در طول سالهای گذشته شخصیت نیمور تغییرات زیادی كرده و گاهی به صورت یك قهرمان شریف و گاهی هم تا حدی خبیث به تصویر درآمده.

 

15- قاضی درد (Judge Dredd)

 قاضی درد (Judge Dredd)

تا به حال هیچ ضد قهرمانی مثل «قاضی درد» وجود نداشته و احتمالا هرگز هم وجود نخواهد داشت. چون شخصیتی هستش که اجرای خودسرانه قانون را با قانون ترکیب کرده. به عبارتی دیگر اگر امثال «پانیشر» با زیر پا گذاشتن قانون ، عدالت را به سبک خودش اجرا میکنه و خلافکاران را میکشه اما قاضی درد وقتی خودش تبهکاران را میکشه در واقع داره قانون رو اجرا میکنه! او در آینده ای تاریک زندگی میکنه که در آن پلیس ها هم قاضی هستند و هم مجری قانون و بنابراین خودشون باید سر صحنه جنایت حکم را اجرا کنند. او به هیچ کسی رحم نمیکنه و باید حتما قانون را اجرا کنه حتی اگر مجبور باشه هر کسی که جلوی راهش قرار میگیره را بکشه. او  هیچ جنایتی را نادیده نمیگیره. راستی تا یادم نرفته بگم که قاضی درد یک شخصیت کمیک بوکی انگلیسی هستش که سال 1977 توسط «جان واگنر» ، «کارلوس ازکوارا» و «پت میلز» خلق شد. او در شهر خیالیMega-City Oneزندگی میکنه . در سالهای 1995 و 2012 دو فیلم سینمایی براساس این شخصیت ساخته شد که زیاد موفق نبودند. یک بازی رایانه ای هم دهه 90 میلادی قرار بود براساس قاضی درد ساخته بشه که کنسل شد (برای آشنایی بیشتر با این بازی ، این مقاله را بخوانید)

 

14- جسی کاستر (Jesse Custer)

 جسی کاستر (Jesse Custer)

در این مقاله قبلا گفته بودم که کمیک بوک های «واعظ» (Preacher) از برترین های ژانر ترسناک به حساب میان. در این کمیک ها که از سال 1995 تا 2000 به دست «گارث انیس» و «استیو دیلون» خلق شدند، میشد وحشت های متافیزیکی به شکل فرشتگان و دیوها را دید یا وحشت کلاسیک را در قالب خون آشام ها یا بخش های چندش آور در قالب Meat Man یا حتی وحشت سیاه و طنز آمیز که آدم را به یاد شاهکار جاودان «سم ریمی» یعنی Evil Dead می انداخت. شخصیت اصلی این کمیک آقای «جسی کاستر» هستند که کشیش یک شهر کوچکه که دوران کودکی وحشتناکی را پشت سر گذاشته. او در جستجوی خداوند است  و ازش گله داره که چرا وظایف خودش رو به انجام نمیرسونه! کاستر قبل از اینکه کشیش بشه دست به دزدی زد، مرتکب قتل شد و کارای خلاف دیگری هم انجام داد تا اینکه در شهر کوچکی در ایالت تگزاس مستقر شد به نام "آناویل". اینجا بود که یک واعظ کلیسا شد در حالی که در یک دست کتاب مقدس و در دست دیگرش بطری مشروب بود! سپس روح و جسمش به تسخیر موجودی نیمه فرشته نیمه شیطان به نام «جنسیس» در آمد. جنسیس  قدرتی رو به کاستر داد که بهش میگن "کلمه خداوند" (Word of God)  و باعث میشه دیگران مجبور بشوند به حرفش گوش کنند! بعدشم شاهد ماجراهای کاستر و عشقش «تولیپ اوهر» و خون آشامی به نام Proinsias Cassidy بودیم که به سفری میروند برای خودیابی (self-discovery) و برای اینکه به خداوند نشون بدهند در قبال درد و رنجی که برای موجوداتش ایجاد شده، مسئول است!

 

13- الکترا (Elektra)

الکترا (Elektra)

«الكترا» اصلیتی یونانی دارد. وقتی بچه بود، مادرش توسط خلافكارانی كه رقیب پدرش بودند، كشته شد. وقتی بزرگتر شد پدرش او را فرستاد تا مهارت های رزمی را فرا گیرد. سپس وارد دانشگاه حقوق و با «مت مورداك» (بی باك) آشنا و دلباخته اش شد. پس از مرگ پدرش به دست قاتلین حرفه ای نزد «استیك» (stick) رفت تا بر مهارت های رزمی و جنگی خود بیافزاید ولی استیك او را رد كرد چون عقیده داشت بیش از حد به مرگ پدرش فكر میكند. (استیك، پیرمرد نابینایی است كه بی باك را آموزش داده است) در نتیجه الكترا به فرقه رقیب یعنی نینجاهای "هند" (Hand) پیوست ولی در نهایت علیه آنها شورش و از كشور ژاپن گریخت. پس از بازگشت به آمریكا، الكترا مدتی را به عنوان یك جایزه بگیر فعالیت و برای برخی سازمان های غیر قانونی كار كرد. اینجا بود كه با «بی باك» روبرو و متوجه شد همان عشق سابقش یعنی مت مورداك است. مت به هیچ وجه با علایق و حرفه الكترا موافق نبود. سپس «الكترا» توسط «كینگ پین» استخدام شد ولی از دستور كینگ پین مبنی بر كشتن همكار مت مورداك (یعنی «فاگی نلسون») سر باز زد. در نهایت «بولزآی» كه میخواست ثابت كند هنوز هم بهترین نیروی كینگ پین است، الكترا را به طرز غم انگیزی كشت (الكترا در بغل مت مورداك جان داد). البته بعد از مدتی الكترا توسط نینجاهای Hand و در مراسمی مرموز زنده شد و از ان موقع در داستان ها و كمیك های مختلفی به كار گرفته شده است. اما همچنان به عنوان یک ضد قهرمان شناخته میشود که در حدفاصل بین خوبی و بدی در حرکت است!

 

12- اوگامی ایتو (Ogami Ittō)

اوگامی ایتو - گرگ تنها و توله

"گرگ تنها و پسرش" (Lone Wolf and Cub) یک مانگای خلق شده توسط «کازوئو کوایکه» و «گوسکی کوجیما» است که برای اولین بار در ۱۹۷۰ منتشر شد. این مانگا بسیار تحسین شده میباشد و تاثیر زیادی روی دنیای کمیک خارج از ژاپن و هنرمندانی مثل «فرانک میلر» گذاشته. از روی این مانگا شش فیلم ، چهار نمایشنامه و یک سریال تلویزیونی اقتباس شده است. شخصیت اصلی داستان «اوگامی ایتو» نام دارد که بچه کوچکش را همواره بر پشت دارد و به دنبال آن است که از قاتلین همسرش و طایفه ای که باعث بی آبرویی اش شده اند، انتقام بگیرد. در واقع ایتو برای یک مقام دولتی عالی رتبه (شوگان) کار میکرد تا اینکه طایفه رقیب (که به دنبال سمت او بود) به خانه ایتو یورش برد و همسرش را کشت ولی به طور اتفاقی بچه 1 ساله اش زنده ماند. مهاجمین همچنین مدارکی جعلی علیه او درست کردند که نشون میداد ایتو میخواسته شوگان رو بکشه. به همین دلیل او مجبور شد فرار کنه. ایتو سپس به طور سیستماتیک  شروع کرد به گرفتن انتقام. رفته رفته پسرش ، به نام «دایگورو» (Daigorō) نیز بزرگ تر  و به ضدقهرمانی مثل پدرش تبدیل شد.

 

11- روح سوار (Ghost Rider)

 روح سوار (Ghost Rider)

تردیدي نیست كه جمجمه آتشین و موتور سیكلت شعله ور «روح سوار» باعث شده اند تا از نظر بصری یكی از منحصر به فرد ترین شخصیت های مارول باشد. البته شخصیت های مختلفی در قالب گوست رایدر ظاهر شده اند كه معروف ترین آنها اولین گوست رایدر یعنی «جانی بلیز» (Johhny Blaze) است. جانی یك موتورسوار ماهر بود كه برای نجات جان پدرش كه سرطان داشت با شیطان (كه در عالم مارول «مفیستو» نام دارد) معامله كرد. ولی پس از مدتی پدرش در هنگام اجرای یك حركت نمایشی كشته شد. البته مفیستو به جانی گفت كه به عهد خودش وفا كرده و پدرش را از سرطان نجات داده. سپس جانی فهمید كه مفیستو روح او را با روح دیوی به نام «زاراثوس» (Zarathos) ، ملقب به «روح انتقام» (Spirit of Vengeance) ، پیوند زده. بنابراین او به موتورسواری آتشین به نام گوست رایدر تبدیل شد . او هر وقت در حضور پلیدی و خباثت قرار میگرفت تبدیل میشد به گوست رایدر تا به دستور مفیستو افراد پلید را مجازات و به جهنم بفرستد تا پیش مفیستو باشند (!) با این حال جانی هنوز روی گوست رایدر كنترل داشت و خیلی وقت ها از قدرت های خودش برای نجات بیگناهان استفاده میكرد.

 

10- زن گربه ای (Catwoman)

عکس زن گربه ای

«کت وومن» شخصیت پیچیده ای دارد. یعنی او گاهی یک قهرمان است و گاهی هم یه ویلن (شخصیت خبیث). بتمن همیشه میمونه که باید دستگیرش کنه یا عاشقش بشه! البته زن گربه ای وقتی در سال 1940 خلق شد کاملا خبیث بود و سالها طول کشید که تکامل پیدا کنه و بشه اون چیزی که ما الان ازش سراغ داریم. جذابیت رابطه اونا اینه که مثل یک بازی ناتمام میمونه که در آن بتمن سعی داره سلینا را اصلاح کنه و او هم سعی داره از بتمن برای رسیدن به اهداف و مقاصد خودش بهره برداری کنه! البته سلینا کدهای اخلاقی خودش رو داره که باعث میشه گاهی اوقات با بتمن همکاری کنه. او در واقع در اون بخش خاکستری رنگ حرفه بتمن جای داره . بتمن هم بهش علاقه داره چون زن گربه ای نسخه مونث خودشه : شخصیتی دارک که شبها بیرون میاد و گاهی اوقات سعی میکنه مجری عدالت باشه. در هر حال سلینا الان ضد قهرمانیه که اعتقاد داره آدم های فاسدی در این دنیا هستند که نباید این همه چیز باارزش داشته باشند، بنابراین میره و اونا رو ازشون میدزده!

 

9- وی (V)

وی

مخلوق ماندگار «آلن مور» در رمان گرافیکی تحسین شده "الف مثل انتقام" (V for Vendetta). این وجلنتی مرموز که در دنیایی در آینده زندگی میکنه یک آنارشیست تمام عیار است که قویا اعتقاد داره دولت ریشه اصلی هر مشکلی در اجتماع است. خیلی ها او را یک خبیث میدانند ولی «وی» خودش باور داره که برای آزادی میجنگه و کارهاش رو توجیه میکنه چون میدونه داره با کاراش به دولت و نقشه هایش ضربه میزنه. تقریبا هیچی از گذشته او نمیدونیم. فقط اینکه ساکن انگلستان است و وقتی جنگ هسته ای رخ داد جزو اون دسته از عناصر نامطلوبی بود توسط دولت فاشیستی دستگیر و در اردوگاهی به نام Larkhill زندانی شدند. وی در آنجا مورد آزمایشاتی قرار گرفت و مرتبا بهش هورمون تزریق شد. وی تنها کسی بود که از این آزمایشات جان سالم به در برد ولی ذهنش مورد آسیب قرار گرفت. بعدا اما مواد و گازهای شیمیایی درست کرد و به اردوگاه مذکور حمله کرد و تلاش نمود هر کی در اونجا زندانی ها رو اذیت میکرده، نابود کنه. در نهایت هم به لندن رفت تا به طور سیستماتیک دولت رو سرنگون کنه.

 

8- رورشاک (Rorschach)

رورشاخ

باز هم شخصیتی دیگر که توسط «آلن مور» بزرگ و در کمیک تحسین شده "واچمن" (Watchmen) خلق شد .«والتر جوزف کواکس» زندگی سختی داشت، همیشه چیزی درباره اش وجود داشت که از بقیه متمایزش میکرد و از همان ابتدا خشونت عجیبی در وجودش نهفته بود. بعد از اینکه بزرگتر شد تصمیم گرفت با استفاده از یک ماسک سفید دارای لکه های جوهر، به علاوه یک کت چرمی مسائل مربوط به جرم و جنایت را تو مشتش بگیره. چون دیده بود جامعه پیرامونی او چقدر نسبت به جنایت های وحشتناکی که در اطرافش رخ میدهد، بی تفاوت است. از اون موقع به بعد با نام «رورشاک» شناخته میشه. آلن مور این شخصیت را بر پایه یک شخصیت قدیمی شرکت "چارلتون" خلق کرد که اسمش بود «کواسچن» (Question) و توسط «استیو دیتکو» خلق شده بود. دیتکو شخصیت کواسچن را براساس "فلسفه عینیت‌گرایی " (Objectivist philosophy) خلق کرد . یعنی دنیا برایش یا سفید بود یا سیاه. رورشاک هم همین فلسفه رو دنبال میکنه . یعنی دیدگاه او نسبت به عدالت کاملا سیاه و سفید است. و اگر کسی حرکت اشتباه و وحشتناکی انجام میداد، سزاوار مرگ بود. منتهی رورشاک به انجام چیزی که فکر میکرد درسته متعهد بود و تا آخرش هم پای اعتقاداتش ایستاد. یعنی او پس از اینکه از نقشه «ازیماندیاس» با خبر میشه ، حاضر نیست فریبکاری ها و دسیسه ها را قبول کنه و تسلیم نمیشه ، حتی در مقابل «دکتر منهتن» نیرومند. رورشاک خودش هم میدونه که تنها گزینه ای که داره، مرگه. با عصبانیت هم از این گزینه استقبال میکنه. و این پایان تراژیکی بود بر تنها کاراکتر داستان که همه چیز برایش مطلقه؛ تنها شخصیتی که براش هدف وسیله را توجیه نمیکند.

 

7- ونوم (Venom)

عکس ونم

یک نکته ای درباره ضد قهرمانان وجود داره که اونم اینه که تو ذهن خودشون عقایدی دارند که به نظرشون کاملا درسته و قویا هم بهشون ایمان دارند و عدالت رو به سبک و سیاق خودشون اجرا میکنند. «ونوم» هم دقیقا همین طوریه. او در واقع از تركیب دو داستان مهم مرد عنكبوتی در دهه 80 میلادی پدید آمد: یكی داستان لباس سیاه و فضایی مرد عنكبوتی كه در جریان جنگ های پنهان (Secret Wars) به دست آورد و با خودش به زمین آورد بعدش هم فهمید كه یك سیمبیوت زنده است و دیگری داستان «مرگ جین دی ولف» كه در آن یك قاتل مرموز به نام Sin-Eater یكی از دوستان پلیس مرد عنكبوتی به نام جین دی ولف را به قتل رساند. در این داستان یك مرد اعتراف كرد كه Sin-Eater است ولی معلوم شد همه اش دروغ بوده ولی خبرنگاری كه این دروغ را منتشر كرد، «ادی براك» نام داشت و بنابراین وقتی مرد عنكبوتی هویت واقعی Sin-Eater را برملا كرد، حرفه خبرنگاری ادی براك هم ازبین رفت. در نتیجه ادی براك از مرد عنكبوتی تنفر پیدا كرد. او كه شغلش را از دست داده بود با سیمبیوت فضایی آشنا شد (سیمبیوت هم از سوی مرد عنکبوتی طرد شده بود) . از پیوند آنها موجودی به نام ونوم به وجود آمد كه از مرد عنكبوتی به شدت متنفر و از اسرار او نیز آگاهی داشت. البته بخش عمده جذابیت این شخصیت را باید در ظاهر جذاب و نامتعارف او جستجو كرد كه توسط «تاد مك فارلین» خلق شد. ونوم خودش را بیگناه و حتی موجودی خوب میدانست كه توسط مرد عنكبوتی قربانی شده است! بنابراین همیشه سعی داشت از بیگناهان محافظت كند در نتیجه برای مدتی به یك ضدقهرمان تبدیل شد.

 

6- مارو (Marv)

مارو (Marv)

یقینا جذاب ترین شخصیت کمیک بوک های معروف "شهر گناه" (Sin City) (که توسط «فرانک میلر» معروف نوشته و طراحی شدند) کسی نیست جز «مارو». او با اون هیکل گنده اش تو زندگی انگار فقط ماموریت داره که تقلا کنه و با درد و رنج خودش رو به پیش ببره. البته بر خلاف هیکل گنده و ظاهر غلط اندازش، قلب مهربانی هم داره. بدنش پر از جای زخمه. در زندان هم کلی سختی کشیده و داره سعی میکنه بر "اختلال استرسی پس از ضایعه روانی" (PTSD) خودش غلبه کنه. او برای بقا مجبوره هر چی میخواد رو از دزدان و جنایتکاران بگیره. مارو همچنین یکی از محافظین کاباره ای به نام Kadee’s Saloon بوده و به خصوص از یکی از رقاصه های اونجا به نام «نانسی کالاهان» محافظت میکنه. تا اینکه یک شب رو با زنی به نام «گلدی» میگذرونه و وقتی صبج پا میشه میبینه که گلدی رو به قتل رسونده اند. افسران پلیس هم میفتن دنبالش. بنابراین وظیفه خودش میدونه که قاتلین اصلی رو پیدا و خودش رو هم تبرئه کنه. آخرش هم به هدف خودش رسید و انتقامش رو گرفت و بعد با کمال افتخار اعدام شد.

 

5- ددپول (Deadpool)

ددپول (Deadpool)

ضدقهرمانی که با بقیه فرق میکنه! چرا؟ چون شوخ طبعه! «ددپول» وقتی اولین بار خلق شد یک ابرشرور بود ولی بعدا تکامل پیدا کرد و به صورت یک ضدقهرمان به تصویر کشیده شد. او مزدوری است که صورتش از ریخت افتاده و از نظر روانی دارای ثبات نیست. او دارای قدرت "زود درمانی" یا  healing factor است (یعنی زخم هایش ظرف چند ثانیه خوب میشوند. به همین دلیل او تقریبا نامیرا است). لقبش هم هست Merc with a mouth ("مزدور وراج") چون حرف زیاد میزنه و عادت داره دیوار چهارم را بشکنه و با خواننده ارتباط برقرار کنه!!! درباره اریجین واقعی ددپول اختلاف نظر زیاده. یعنی پیشینه او مبهم است و خیلی وقت ها تغییر میکند. حالا گفته میشه به خاطر مشکلات مغزی که داره قادر نیست به خوبی گذشته خودش را به یاد بیاره. حتی دقیقا معلوم نیست که اسم واقعی اش «وید ویسلون» باشد در ضمن، در گذشته داستان هایی مشکوک و تردیدآمیز درباره پیشینه ددپول نوشته شده که مشخص نیست چقدر صحت داشته باشه. خود ددپول چندبار شوخی کرده و گفته که اینکه آیا اسمش واقعا وید ویلسون است بستگی به اون داره که نویسنده یا خواننده چه اسمی رو ترجیح میده! در هر حال گفته میشه که ددپول اصلیتی کانادایی داره و در کودکی پدرش او و مادرش را ترک کرده. بعد یک مزدور میشه و به نقاط مختلف جهان میره تا در ازای دریافت پول ماموریت هایی را انجام بده. سپس متوجه که سرطان داره ولی یک سازمان سری به نام Weapon X بهش میگه که برای نجات از سرطان حاضره رویش آزمایشاتی انجام بده که بهش قابلیت زود درمانی میدن. ددپول قبول میکنه ولی در نتیجه این آزمایشات سلول های سرطانی و سلول های جدید بدنش دیگر نمیمیرند و بنابراین   قیافه اش به شدت از ریخت افتاده میشه. در ضمن عصب های مغزی او نیز با سرعت بالا تکثیر میشوند. این مساله موجب شده تا از نظر روانی حالتی بی ثبات و غیر قابل پیشبینی داشته باشد. همانطور که در این مقاله هم گفتم، درسته شاید اخلاقیات ددپول زیاد مورد تایید نباشه ولی او قلب مهربانی داره به خصوص وقتی با حیوانات یا بچه های بی پناه روبرو میشه.

 

4- جان کنستانتین (John Constantine)

جان کنستانتین (John Constantine)

«جان کنستانتین» ملقب به «هل بلیزر» (Hellblazer) شباهت هایی با «واعظ» (جسی کاستر) داره. یعنی درسته با مسائل ماورا الطبیعه دست و پنجه نرم میکنه ولی اصلا آدم نایسی نیست! او خشن، بدبین ، مکار ، متلک گو و غرغرو است و انگاری مجبورش کردن به بقیه کمک کنه! او را میتوان بهش لقب جادوگر طبقه کارگر (working class magician) داد که ته دلش دوست داره از بشریت در مقابل تهدیدات و خباثت های مرموز و ماورا الطبیعه دفاع کنه. میگن اولش قرار بوده در کمیک های "موجودی از باتلاق" (Swamp Thing) به صورت یک شوخی باشه (یعنی میخواستن شخصیتی خلق کنند که شبیه به خواننده معروف، «استینگ» باشه). ولی همین شخصیت به موفق ترین کاراکتر سری کمیک های "ورتیگو" تبدیل شد. انشاله چند روز دیگه یه مقاله براتون ترجمه خواهم کرد تحت عنوان "15 شخصیت محبوب دنیای کمیک که اولش قرار بود شوخی باشند!" و درباره جان کنستانتین بیشتر توضیح میدم. ولی این رو بدونید که اصلیتی انگلیسی داره (متولد لیورپوله) . مادرش موقع زایمان از دنیا رفت و باباش همیشه به خاطر این موضوع جان رو سرزنش میکرد. خواهر بزرگترش او را بزرگ کرده . تبار او به جادوگران میرسه و از همان دوران نوجوانی به جادو و جنبل و ماورا الطبیعه علاقه داشت. در واقع این فعالیت ها بهش آرامش میداد تا سختی های زندگی اش رو فراموش کنه. بعدا یک هم اتاقی پیدا کرد به اسم Chas Chandler که بهترین دوستش شد و از اون به بعد با جدیت بیشتری دنبال جادو رفت. جان کنستانتین یک chain smoker است (یعنی کسی که پشت سر هم سیگار میکشه) و به همین خاطر سرطان گرفت. برای کسب اطلاعات درباره داستان های برتر او ، این مقاله را بخونید.

 

3- اسپان (Spawn)

اسپان (Spawn)

«اسپان» هم از آن شخصیت های معروفی است كه خیلی درباره اش شنیده اند چون فیلم مطرحی ازش در سال 1997 ساخته شد و همینطور كارتون معروف و جنجالی شبكه HBO (همین چند روز پیش هم تایید شد «جیمی فاکس» قراره نقش اسپان رو در ریبوت جدید بازی کنه). خالق او «تاد مك فارلین» مشهور است كه اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 میلادی یك طراح سوپراستار بود و كمیك های مرد عنكبوتی را بسیار پرفروش كرد. گفته میشه ایده اسپان مدتها پیش و وقتی برای مارول کار میکرد به ذهنش خطور كرده بوده ولی از مسئولین مارول مخفی اش کرد تا تصاحبش نکنند! بلاخره زمانی كه مک فارلین با همراهی چند طراح دیگر شركت "ایمج كامیكس" را تاسیس كرد، اسپان را هم خلق کرد. در نتیجه اسپان به عنوان محبوب ترین شخصیت كمپانی ایمج شناخته میشود. او یك مامور ویژه بود و حتی یك بار جان رئیس جمهور آمریكا را در عملیاتی پیچیده نجات داد ولی همكارانش بهش خیانت و او را كشتند. روح او به جهنم رفت (به خاطر اینكه آدم های زیادی را وقتی زنده بود كشته بوده) او در جهنم با موجودی به نام Malebolgia قرارداد بست كه طبق آن اجازه پیدا كرد به زمین برگرده و زنش رو ببینه. با این حال وقتی برگشت، تصمیم گرفت به Malebolgia پشت كنه و از قدرت هایی كه بهش داده بود برای كارهای خوب استفاده كنه (اریجین اش شباهت زیادی به «روح سوار» داره!) البته اسپان بیشتر یك ضد قهرمان است تا یك ابرقهرمان تمام عیار. او قدرت های فراوانی دارد و شكست دادنش تقریبا غیر ممكن است.

 

2- ولورین (Wolverine)

ولوورین

«ولورین» نه تنها شناخته شده ترین میوتانت گروه "مردان ایكس" بلكه یكی از محبوب ترین شخصیت های کل تاریخ كمیك است! او كوتاه قد، خشن و   كانادایی است و هیبتی گرگ مانند دارد و با تكیه بر چنگال‌هایی كه از دستان‌اش به بیرون می‌جهد و اسكلتی كه با فلزی نشكن پیوند خورده است، هیچ فرصتی را برای مبارزه از دست نمی‌دهد و از هیچ چیز و هیچ كس هراس ندارد زیرا بدن او قادر است تا زخم‌ها و جراحات وارده را به سرعت التیام بخشد. او گذشته پرتلاطمی داشته كه تا مدتها مثل رازی بزرگ از خوانندگان داستان هایش پنهان بوده است ولی در سالهای اخیر گذشته اش به مرور فاش شده است. گفته میشه در جنگ های جهانی هم حضور داشته ولی پس از مدتی سازمانی سری به نام Department H او را برای پروژه سلاح مخفی" (Weapon X) انتخاب و آزمایشات وحشیانه ای رویش انجام داد. در اینجا بود كه بهش لقب «ولورین» داده شد (فلز ادامانتیوم هم در این دوره به بدنش وصل شد). ولی موفق شد از این آزمایشگاه فرار كند و در نهایت به گروه مردان ایكس ملحق شد. در تمام سالهای گذشته چارلز اگزاویر سعی در رام كردن خوی سركش و طغیان گر ولورین داشته. ولورین ثابت كرده یكی از قابل اعتماد ترین اعضای مردان ایكس است و بارها و در شرایط سخت به یاری این تیم آمده است ولورین شخصیتیه كاملا كله شق كه همیشه و در سخت ترین لحظات میشه روش حساب كرد و از هیچ چیز و هیچ كس ترسی نداره. او نمونه بارز یک ضد قهرمان است: کسی که از کشتن خبیث ها باکی نداره ولی در زیر خشونت ظاهری خودش، قلبی از طلا داره.

 

1- پانیشر (The Punisher)

مجازاتگر

خب قطعا ولورین از «پانیشر» هم شناخته شده تره و هم محبوب تر ولی این پانیشره که در این لیست در رتبه اول قرار میگیره چون نمونه perfect یک ضد قهرمان در دنیای کمیکه. شما چشمت رو ببندی و به ضد قهرمان در دنیای کمیک فکر کنی اولین چیزی که به ذهنت میرسه پانیشره و اون جمجمه معرکه روی لباسش! اصلا پانیشر سمبل ضد قهرمانیه! اریجین و سرگذشت هم طوریه که کاملا باعث شده با یک ضد قهرمان تمام عیار طرف باشیم: «فرانك كسل» یك افسر نیروی دریایی بود كه یك روز به همراه همسر و بچه هایش برای گردش به سنترال پارك نیویورك میروند ولی ناگهان به طور اتفاقی قتل عام یك گروه تبهكاری توسط گروه رقیب را میبینند و بنابراین خانوده فرانك به قتل میرسد تا شاهدی باقی نماند. فرانك سپس سوگند یاد میكند انتقام مرگ خانواده اش را بگیرد و همواره به عنوان یك انتقام جوی خشن اما باهوش كه به دنبال مجازات قاتلین اعضای خانواده‌اش بود، به تصویر كشیده شده. او از ثروت جنایتكاران در جهت تكمیل تجهیزات جنگی خود استفاده می‌كند و البته متحدانی نیز دارد. اریجین او از این جهت مهم و برتر است چون منعكس كننده وضعیت اجتماعی روزگار خود بود. به عبارتی دیگر در دهه 80 میلادی تیتر اكثر روزنامه‌ها اكثراً به جنایات خلافكاران شهر اختصاص پیدا می‌كرد به طوری كه عامه مردم جرأت نمی‌كردند پس از غروب آفتاب در خیابان‌های تاریك راه بروند. پس طبیعی است كه در چنین شرایطی، پانيشر به شهرت برسد. علاوه بر این پانیشر سمبل روحیه پرخاش گر و عصیانگری است كه كم و بیش در وجود همه ما یافت میشود. همه ما گاهی آنقدر از وضعیت موجود خسته میشویم كه دوست داریم بی عدالتی ها را خودمان اصلاح كنیم. بنابراین پانیشر سردرمدار Vigilante ها میباشد؛ كسانی كه قانون را برای اجرای عدالت ناقص و ناتوان میدانند و خودشان مستقیما دست به اجرای عدالت میزنند.

 

مهدی ترابی مهربانی

All rights reserved © Spidey.ir 2018

   (هرگونه كپی‌برداری و نقل قول از اخبار و مقالات این سایت تنها با ذكر منبع و نام نویسنده مجاز می‌باشد)

 

مطالب مرتبط:

20 حقیقتی که باید درباره شخصیت ددپول (DEADPOOL) بدانید

10 قهرمانی که از ولورین (WOLVERINE) تقلید کرده اند

10 ابرقهرمان برتر دنیای كمیك كه به مارول یا دی سی تعلق ندارند

15 شخصیت کمیک بوکی که از پانیشر (PUNISHER) تقلید کرده اند
زشت ترین قهرمانان دنیای کمیک!
10 شخصیت برتر دنیای کمیک که نمیمیرند!
20 كمیك برتر ترسناك (HORROR COMICS)
15 ابرقهرمان برتری که خبیث شدند
15 شخصیت برتر کمیک های ترسناک مارول
15 شرور برتر دنیای کمیک که قهرمان شدند
 

این مطلب را به اشتراک بگذارید :

Submit to DeliciousSubmit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn