در مقاله "10 كمیك برتر سوپرمن" درباره این داستان میخوانیم:
"این همون داستانیه كه استاد ترابی عاشقشه و هر جا و در هر حال به بقیه توصیه میكنه تا اونو بخونن! منم به پیشنهاد او خوندنمش و واقعا فهمیدم گه بهترین داستان سوپرمنه! اولا اینو بگم كه این داستان رو به نام "چه بر سر مرد فردا آمد؟" یا Whatever Happened to the Man of Tomorrow? میشناسند ("مرد فردا" یكی از القاب سوپرمنه). این داستان دو قسمته و قسمت اولش در شماره 423 كمیك Superman چاپ شد و قسمت دومش هم در شماره 583 كمیك Action Comics. نویسنده اش هم كه الن مور است و طراحش هم «كرت سوان» كه شخصا میگم بهترین طراح تاریخ سوپرمنه و اونایی كه با طراحی هاش برای سوپرمن در دهه 70 میلادی آشنا هستند میدونن كه چه طراحی های نمادینی از سوپرمن خلق كرده. این داستان به نوعی آخرین داستان سوپرمن در دوران نقره ای كمیك هستش . داستان از آینده ای نامعلوم شروع میشه كه در آن سوپرمن یك دهه است ناپدید شده. بعد خبرنگاری میره سراغ لوئیس لین و ازش درباره آخرین مبارزه سوپرمن سئوال میكنه. بعد به صورت فلش بك به گذشته میریم و میبنیم كه چطور دشمنان كلاسیك سوپرمن دارن رفتارهای غیر معمول از خودشون نشون میدن . سوپرمن متوجه قضیه میشه و میدونه كه این دفعه هم جون خودش در خطره و هم جون عزیزانش. بنابراین همه نزدیكان و دوستانش رو میبره به Fortress of Solitude (قلعه تنهايي) تا خودش رو برای تهاجم نهایی آماده كنه. بعد شاهد نبرد سختی بین او و تركیبی از لكس لوثر و برینیاك هستیم. ولی بعد معلوم میشه كه قضیه چیز دیگه ای است و دشمن دیگری در پس این حملات قرار داره ... من هر چی از قدرت و عظمت این داستان بگم بازم كمه واقعا حماسی ، عاطفی ، هوشمندانه و ارزشمنده. اگر طرفدار واقعی سوپرمن هستید باید قبل از مردن حتما این كمیك رو بخونید!"
Whatever Happened to the Man of Tomorrow?
مترجمین:
علی اقا ولورین
مهدی ترابی مهربانی
ادیتور و گرافیست: مبین امیری
لینك دانلود غیر مستقیم (مدیا فایر)
لینك دانلود غیر مستقیم (Uplooder)
نظر شما چیست؟ منتظر خواندن نقدهای شما در بخش نظرات هستیم!
همچنین برای خواندن کمیک های دیگری که از سوپرمن و دیگر ابرقهرمانان ترجمه کرده ایم، اینجا را کلیک کنید
مطالب مرتبط:
چگونه در كامپیوتر یا سیستم اندروید كمیك بخوانیم؟
کمیک بوک های سوپرمن به زبان فارسی
10 كمیك برتر سوپرمن (SUPERMAN)
سوپرمن، امام حسین (ع) و واقعه عاشورا
10 شخصیت مکمل برتر داستان های سوپرمن
10 حقیقت مهمی که باید درباره سوپرمن (SUPERMAN) بدانید
10 بلای بزرگی که لکس لوثر بر سر دیگران آورده است
10 ابر خبیث برتر دنیای کمیک بوک
10 دشمنی برتر در دنیای كمیك بوك
15 شرور برتر دنیای کمیک که قهرمان شدند
رتبه بندی قوی ترین اعضای گروه جاستیس لیگ (JUSTICE LEAGUE)
10 ابرقهرمانی كه بهترین اریجین (ORIGIN) را دارند + ویدئو
دیدگاهها
عمو مختار ارزششو کاملا داشت زود میخونمش و میام واسه نقدش میخوام بترکونمش
میگم عمو هی میگه مربوط به مختاره نگو مربوط به ده کمیک برتر سوپرمنه
نه، مربوط به سريال "مختار نامه"
نکنه بیوگرافی عمو مختار است؟
عمو واقعا احساس میکنم مخم سوت کشید از بس فکر کردم چیزی هم به ذهنم نمیرسه واقعا
اسم:عمو
فامیلی:مختار
متولد سال:--۱۳
وی در شهر نیویورک چشم به جهان گشود.در سنین کودکی موفق شد در مسابقه کشتی زک اسنایدر و هوادارانش را فیتیله پیچ کند.او اولین کسی بود که توانست گرین گابلین را شکست دهد و بعد از شکستش هویتش را دزدید و عنوان( گابلین مرموز) را برای خود انتخاب کرد او تا به حال با مردعنکبوتی زیاد جنگیده است و دشمنی خالصی با وی دارد.
او موفق شد که گوئن عشق مردعنکبوتی است را بکشد و ضربه ای بزرگ به او بزند
بعد از این حادثه بازنشته شد و به مجسمه سازی روی آورد و شغل اصلی او مجسمه سازی است او عادت دارد که بیشتر مجسمه های خود را به زک و هوادارانش اختصاص بدهد تا بتواند با انجام چنین کاری باعث محبوبیت زک شود او در حال حاضر بیشتر اوقات مشغول مجسمه سازی از زک اسنایدر و هوادارانش است او امروزه مدیر و مدبر سایت اسپیدی است و با مطالب و مقالات فوق العاده خویش خدمتی بزرگ به جامعه کامیک انجام می دهد
از او به عنوان بزرگترین و قویترین گابلینی که دنیا به خود دیده است یاد می شود.
(عمو مختار میگم اگه بده پاکش کنید )
فقط خواستم بپرسم عمو شما میتونین نحوه نقد کردن و بگید به من ؟؟
نمره ای هم نمیتونم به داستان ادیت یا ترجمه بدم چون اینقدر فوق العاده اند که اصلا نیازی به نمره دادن من ندارند
دي سي فن هاي سايت جواب بدن لطفا
نمیدونم یه بار یه مقاله از 10 کمیک برتر سوپرمن به چشمم اومد و من تعداد زیادی از اونا رو نخونده بودم تا امروز که فکر کنم به حق این کمیک در اون مقاله رتبه اول بهش داده شده بود.
سوپرمن..ساده ترین کلمه ای که میتونستن ازش برای نامگذاری یه ابرقهرمان استفاده کنن برای بچه های هم نسل من یا حداقل من سوپرمن اون جذابیت فوق العاده دیگر قهرمانا رو نداشت و بیشتر به صورت یه اسم تجاری بهش نگاه میکردم یادم هست وقتی فیلماشو هم میدیدم چیزی برای من نداشت که اونو به عنوان یه ابرقهرمان همه چی تموم بدونم ولی باور کنین با همین یه کمیک نظر من تغییر کرد...
واقعا خودتونو جای قوی ترین موجودی که تا به حال روی زمین سکنی گزیده قرار بدید واقعا به نظرتون مرگتون چطور پیش میاد...هان...یه چیزی قویتر از خودم میاد سراغم...یه خیانت منجر به مرگ دلخراش...باید بدونید داستان این کمیک نظر شما رو 180 درجه تغییر میده..به راستی بزرگترین دشمن سوپرمن یا حتی خودما چیه؟!!...
وقتی صفحه رو باز میکنید و به صفحات اول کمیک نگاه میکنید به ظاهر با مرگ سوپرمن رو به رو میشید و سرگذشت مرگ اونو از کسی که سوپرمن خیلی بهش اهمیت میداد رو میشنوید...جالبت ر از اون از همون روزنامه ای ازش مصاحبه میشه یه روز خودش توش کار میکرد!!!ابتدا میبینیم که تمام دشمنان سوپرمن یکی یکی سر راه اون ظاهر میشن و به مردم بیگناه خسارت میزنن وحتی با فاش شدن هویت مخفی سوپرمن روبه رو میشیم ولی در اون بجای اینکه اون خجالت بکشه و دست به انکار و...بزنه با تمام وجودش به وظیفه اش میرسه و به جان مردم اهمیت میده در همون لحظات اول با عواقب نداشتن هویت مخفی رو به رو میشه و تعدادی از عزیزانشو از دست میده....حالا سوپرمن میمونه و یه عده دشمن از خدا بی خبر که آماده و به صف میرن تا به سوپرمن یا حداقل به اطرافیانش بتازن وبهشون صدمه بزنن وسوپرمن در برابرشون چیکار میکنه ؟!همه عزیزانشو به مخفی گاه خودش میبره...چیزی که بنا بر عقل سلیم باید برای نجات عزیزانش انجام میداد و ادامه داستان...و...
چیزی که خیلی برام جالبه همیشه انتظار تیم شدن برینیاک و لوتر میکشیدم و هردو این دو شخصیت رو بسیار به هم شبیه میدونستم و خوش به حالم این دوتا تو این کمیک یکی شدن(البته برینیاک به لوتر تسلط پیدا میکنه) و تا لحظه آخر قاتل سوپرمنو این مخلوق جدید میدونستم ولی حقیقتا بعضی جاهای این کمیک میخواستم واسه سوپرمن گریه کنم با حالی که قویتیرن موجود زمینه ولی به خودش اهمیت نمیده و فقط تو این فکره چطوره بدون اینکه دشمناش رو بکشه(قابل توجه دوستانی که هی در این مورد به ابرقهرمانایی مانند اسپایدرمن و بتمن و...توصیه های بیخود میکنن)عزیزانش رو از گزند اونا حفظ کنه در حالی که اطرافیانش دلشون واسش میسوزه و اونا حاظرن واسه نجات سوپرمن جان فشانی کنن و کلا بیخیال کینه و رقابتهای قدیمی خودشون بشن(لوییز و لانا)این احترام و قدرتیه که یک انسان میتونه تو زندگیش به دست بیاره و یه صحنه دیگه واقعا منو به گریه انداخت درد و دل کلارک با وایت بود اونجایی که از عشق حقیقش به لوییز اعتراف میکرد در حالی که نمیدونست لانا قدرتهای ماورایی به دست آورده و به درد و دلش گوش میده و واقعا نمیدونم چطور تو اون شرایط لانا زیر گریه نزد تا ببینه چرا سوپرمن هیچوقت این حقیقتو بهش نگفته تا دلش نشکنه واقعا ما میتونستیم اینکارو کنیم؟؟؟!!...هان یا صحنه آمدن لژیون قرن30 به نزد سوپرمن و دونستن روز مرگ اون و حتی لحظه مرگ لانا و جیمی که واقعا به آدم درس با مرامی میدن که برای نجات یه دوست حاضرن چه خطری رو بجون بخرن و از همه دردناکتر کریپتو با حالی که یه حیوون بود ولی درس وفاداری رو به ماآموخت با مرگش در حالی با زوزش همه رو به اشک ریختن وادار میکنه.
داستان روندی داره که ما رو به مرگ غم انگیز سوپرمن میکشونه حتی زمین و آسمون هم به ضررش هستن و وقتی از دست یه موجود ماورایی جون سالم به در میبره بازم با این حقیقت روبه رو میشه که بزرگترین دشمنش که اونو شکست میده اونم به راحتی(لژیون تبهکاران یادتونه که چی میگفتن...)...بل ه بزرگترین دشمن سوپرمن همون وجدان و قلب بزرگشه که درسته حاضر به کشتن هیچ کس حتی بزرگترین دشمنانش نیست ولی حاضره جون خودشو در کسری از ثانیه واسه نجات عزیزانش بده....
البته ذکر کنم شاهنامه آخرش خوشه وهمش گریه نیست.....
اصل مطلب...نمیدونم چطور به خوندن نقد من چشم دوختید و بابت نگاه چشماتون متشکرم ولی من یه سوال بزرگ از بزرگان دی سی و وارنر دارم ...چرا؟...چرا؟! !!واقعا ظلم بزرگ به این شخصیت واسه ی چی بود؟!!(BVS)واقع ا یکی از بزرگترین کاراکترای بزرگ دی سی رو به مسخره و به ورطه ی نابودی کشوندید و این عروس زیبا که هیچی هم کم نداشتن نه قیافش زشت بود نه بارش کج بود و نه جهزیه ای بدی داشت رو چرا به دامادی نالایق (زک اسنایدر) که معلوم نیست از کدام خارستان و بیغوله ای ریشه دوانده و هیچ چیزی از نوع برخورد با گل لطیفی مثل کمیک سوپرمن سپردید ...فقط میتونم بگم نفرین تمام علاقه مندان واقعی کمیک به افرادی که فقط پول و ثروت و رابطه فکر ذهنشان شده و تبر را برای بریدن بهترین داستانهای کودکی و عمر ما تیز کردند.
در آخر از افرادی که زحمت ترجمه و ادیت بسیار خوب این کمیک کشیدن بی نهایت متشکرم.
داستان:9 از 10
طراحی:8 از 10
قیافش آشناست اما هر چقدر فکر می کنم یادم نمیاد
شرمنده
آخه قیافش زیادی واضحه نیست
عمو مختار این آقا جزوی از داستان بود آیا؟
یا یکی از خالقان یا نویسندگان سوپرمن؟
بازم ممنون
سوال من
قضیه پلان های آخر چی بود چرا چشمک زد
من برداشتم این بود که شوهر جدید لوییز همون سوپرمن بود
الن مور سرنخ های زیادی در این باره داد
منتهی تو این سالها مخفی کرده بوده خودش رو
ولی انگار قدرت هاش رو از دست داده بود
ضمن اینکه بچه شون ولی انگار قدرت داشت
فکر کنم جو شاستره
طراح اولین کمیک سوپرمن
خب عوض شدن سخت نیست مثل عوض شدن لکس لوثر در چند ثانیه و بدل شدن به یک خبیث تمام عیار و تصمیم به قتل سوپر من یا عوض شدن کلارک کنت به سوپرمن برای عموم مردم حالا همه چی بر علیه سوپرمن هست چه کار میشه کرد. ..
بعد از اونهمه سوپر من چی کار میتونس بکنه جز اینکه عزیزا و دوستاشو ببره به قلعه نهایی و بعدش فهمیدن اون که قراره بمیره
شما باشین چه کار میکنید؟خیلی سخته
گریه،حمله،مرگ عزیزترینات در حالی که ازشون خواستی کاری نکنن کسانی که جونشون رو برات فدا می کنن، و مجور شدن به کشتن شخصی که برای خانواده و دوستانت یه تهدیده و باید از بین بره و در نهایت شکستن خط قرمزات و شکستن سوگندت
و آخر از همه رفتن... رفتن به جایی که هیچ کس نمیدونه
عزیزانت ،دوستانت
و همه کسانی که از خود میپرسن:
"چه بلایی سر مرد فردا آمد؟"
درباره آخر داستان هم بگم اون الماس ؟الماس بر اثر فشار کربنی به وجود میاد و یک کودک چگونه میتونه همچین فشاری ایجاد کنه یک جای کار میلنگه به نظر شما شوهر لوئیز همون سوپر منه؟؟کسی چه میدونه
الحق که بهترین داستان سوپرمن ولی چرا؟چون نشون داد قهرمانی به زور بازو نیست .چون همه خبیث ها درست در جای خود بودند و این داستان به ما گفت که سوپرمن هم شکست ناپذیر نیست
داستان 10 از10
طراحی 9 از 10
با تشکر از مدیران و کسانی که در تهیه این کمیک تلاش کردند و تشکر از کسانی که نقد منو خوندید و تحمل کردید
نه، اون نیست
من میدونم ولی عمو گفته نگو ببینیم این دی سی فن ها بلاخره میتونن بگن یا نه
من زیاد با دنیای سوپرمن و کمیکهاش آشنایی ندارم ولی احیانا جری سیگل نیست؟
بگذریم کمیک واقعا عالی بود !
دلم نیومد یکی از صحنه های خارجی کمیک رو نبینید :
علاقه مندان به کمیک های سوپرمن میدونند که یکی از دشمنای سوپرمن به اسم « بیزارو » کلا برعکس سوپرمن هست ( به عنوان مثال سوپرمن با کریپتون آبی هیچ مشکلی نداره و به راحتی اونو در دست میگیره ولی کیریپتون سبز دمار از روزگارش درمیاره !! اما بیزارو حتی میتونه کریپتون سبز رو جای خرس عروسکی شبها پیش خودش بخوابونه و هیچ مشکلی هم براش پیش نیاد اما با کریپتون آبی خواهد مرد ! )
بیزارو حتی معنی کلمات رو هم برعکس میگه ( یه شخصیت هم از همین روش در برنامه ی کلاه قرمزی ساخته شد به اسم «دیبی» که همه چیز رو برعکس میگفت ولی منظور خودش رو میرسوند ! ( مثلا شب بخیر رو میگفت شب به فنا )
اینجا هم بیزارو بجای گفتن «خداحافظ» میگه سلام اما در ترجمه به صورت روان ترجمه شده و اینطور گفته شده « بدرود »
نمیدونم این رو دقیقا از کدوم یک از رفیقام شنیدم ولی میگفت شنیده که راجب سوپرمن جملات عجیبی میگند و پیگر ماجرا شده و فهمیده جملاتشون منهای بعضی از اون مضخرفات یکی دوتا از بهترین جملات در وصف اش بوده که الان یکی اش رو میگم :
به نقل از رفیقم:
الانم به حرفش رسیدم ........
راجب داستان واقعا دیگه چیزی نمیتونم بگم !
بجز پایان درجه یک اش .......
قبل از اینکه راجب بهش بگم بذارید مروری کنم از دروس مدرسه ( قبول دارم جای کسالت آوری ممکنه باشه ولی عجایب خاص خودش رو داره )
طریقه ساخت آلماس رو که میدونید ؟ خب کربن در اثر فشار زیاد مولکول هاش به هم میچسبند و سفت میشند !
کربن هم توی ذغال موجوده ............
خب وقتی یه بچه میتونه ذغال رو بگیره توی دستش و آلماس بیرون بده ........
باید دستش رو بوسید ! هر جا هست اونجا آبادی است .
یعنی اینکه کلارک همون جوردن الیوته و قدرتش هم هنوز داره ( وگرنه بچه اش که همینطوری از تخم مرغ شانسی که در نیومده !! یه عمر خرج زندیگی منو میتونه بده لامصب )
ادیت رو دقیقا نمیدونم چی بگم ...... تمام اون نکات ادیت درش رعایت شده بود حتی برخی از جملات انگیلیسی رو هم ادیت کرده بودید که واقع جای تشکر داره .
ترجمه هم که از جملات علی آقا نمیشه گذشت واقعا عالی بود و مشخصه که آقای ترابی هم در ترجمه ی این کمیک از همون روشی که خودتون میدونید استفاده و جملات رو اونطور که باید شنیده بشه ترجمه کردند !
فقط میتونم بگم :
اجرتون با خدا .....
دلم شاد شد ........
ولی خیلی شبیه جو شاستره
ولی دیگه مغذم به جای دیگه نمیکشه
بازم یه نظر عمیق، پرجزییات و طولانی از جناب بروس وین
هیچ ربطی به جو شوستر نداره
پس چند تا سوالم رو میپرسم:
1.سرنوشت کلی داستان چی میشه؟ یعنی این قضیه تو دنیای موازی ادامه پیدا میکنه؟یا اصلا بین سری اصلی نوشته شده
2.بیزارو هم کریپتونیه؟تو داستانی اگه سوپرمن بد بشه بیزارو سوپرمن جدیده؟
3.تویمن و پرانکستر رو معرفی کنید.(مرد کریپتونایتی و برینیاک هم باشن چه بهتر!خیلی سطحی میشناسمشون)
4.قرن سی ؟ تو کدوم دنیای موازیه؟لژیون ها کیان؟
5.سوپرگرل مگه مرده یا میمیره؟
6.وضعیت کریپتو چجوریه؟زندش کردن؟اونم کریپتونیه؟
کریپتونایت زرد قدرتشون را برا همیشه میگیره
بچش هم احتمالا ژن نهفته ی کریپتونی داشته که در محیط زمین فعال شده
ظاهر چندان مشخصی نداره، ولی خب با یکم نگاه کردن معلوم میشه که ایشون جورج پرزه هرچند قیافش غلط اندازه، حتی میتونم اونو به به مارک وید و به قول دوستمون جو شاسترم نسبت بدم...
جناب مهری اقای پرز هم نیست
اصلا چه لزومی داره جورج پرز اونجا باشه؟!
تا جایی که من میدونم (با توجه به معلومات محدودم درباره دی سی) این دنیای سوپرمن دیگه ادامه پیدا نکرد
یعنی قرار بود جان بیرن در دهه 80 سوپرمن را اپدیت کند. بنابراین الن مور اینو نوشت تا وداعی باشه با این دنیا و این سوپرمن
بنابراین این سوالات شما به نوعی بی معنیه
پس اون فردی که وای ساده به داستان مربوطه یا فقط یکی از طراح ها و نویسنده هاست؟؟
یکی از کسایی که توی این کمیک سهم داشتن آقای پرز بودن...
از شخصیت های کمیکه؟ من حقیقتا دیگه مخم به جایی نمیرسه...
راستش عمو مختار که اسمش رو گفت من اصلا نشناختمش
ولی تو گوگل که سرچش کردم دیدم از بزرگان دی سیه
قیافه اش هم خیلی تابلو است!
راستی!کدوم پست بود که اسم اون داستان هاش رو گفته بودین؟
میشناسید طرف رو من با عینکش شناختم ......
میگم جناب قادری اگر اجازه داری که بگید بفرمایید .
همه حال میکنند بفهمند .
فکر میکنم روش حالا...
36#
آفرین... یادم نیست کدوم پسته، همون ۱۲ جلدی آرک هاش و پنج قسمتی heart of hush رو گفتم بهتون...
بعدش بیا بهم بگو که واقعا از اون شخصیت لذت نبردی؟ من تو این دو سری عاشقش شدم...
1- بهترین داستان بتمن و سوپرمن به نظر شما چیه؟ لطفا فقط یک داستان بگید
از استاد ترابی پرسیدم 2 تا گفت البته!
سوپرمن: همین داستان و کینگدوم کام
بتمن: گوتیک و year one
2 - یه داستان هم نیل گیمن درباره بتمن نوشته که فکر کنم اسمس هست " چه بر سر شوالیه شنل پوش امد؟"
نظر تون درباره اش چیه؟ راستش من خوندمش ولی زیاد جذبم نکرد. خیلی معمولی بود به نظرم
فکر کنم خودش بگه بهتره
یه دفعه شر میشه میگه چرا گفتی
بله !
هر جور صلاح میدونید عمل کنید .
آقای مهری!این آیوی چرا انقدر ناجوره؟
نیاز به سانسور بیش از حد داره!
او بود دستور ریبوت فلش و کرین لنترن در دهه 60 رو داد و ما در نتیجه با هل جوردن و بری الن عصر نقره ای اشنا شدیم
او در ضمن سالها سردبیر سوپرمن بود
او به تالار افتخارات جک کربی و ویل ایزنر اضافه شده
روحش شاد ...
شما لطف داری، ما هنوز اول کاریم...
از سوپرمن بهترین داستانو کینگدام کام میدونم...
از بتمن هم نظری ندارم... همونطور که گفتم من درکی از شخصیت بتمن به درستی ندارم ( و اشتباهه از چیزی که نمیفهمم نظری بدم ) و خب کمیکاشو بیشتر برای داستان دنبال میکنم... اگه از لحاظ داستان نظرمو میخواید لانگ هالووین بهترینه...
در مورد سوال دوم، اول لازمه بدونیم که کمیکای گیمن اصلا معمولی نیستن... فقط ظاهرشون اونطوریه... باید بارهای مختلف بخونید داستانو با زاویه دید های مختلف، اونوقت شاید بشه فهمید...
من به شخصه اون صفحه آخر این داستانو دوست دارم...
یه نکته عمیقشم مثلا اینه که هر شروری یه داستان از مرگ بتمن تعریف میکرد، که این خودش واقعا جالبه...
این کمیکای وادر اور هپند همه عالین، نویسنده های تاپ همشون ریختن بالای اینا...
43#
44#
اوه جالبه من اصلا اسمشم نشنیده بودم ( همش دو تا سردبیر میشناسم از دی سی ) واقعا چهره اش به اون عکس میخوره...
چون دی سی اون موقع قرار بود در جریان crisis of infinite earths ریبوت بشه (به خصوص کمیک های سوپرمن به دست جان بیرن) دی سی شوارتز رو که مظهر دی سی در عصر نقره ای بود روی جلد این کمیک اورد تا بهش ادای دین کنه
پس چه کسی بهتر از سوان برای داستانی که قرار بود وداعی باشه با دنیایی که سالها روش کار کرده بود؟
عمو کارای نیوگادز جان بیرن ( فورث ورلد و ایونت جنسیس ) رو خوندید؟ به تازگی برای تحقیق در همین موارد دارم همرو میخونم ، واقعا جان بیرن بعد از جک کربی بهترین شخص برای نوشتن فورث ورلده...
جالبه الان یه سوتی از جف جانز سر همین نیوگادز پیدا کردم
در ابتدا ممنون از جوابتون
همه سوالام مربوط نیستن
الان سوالای 1 و 5 جواب داده شدن
هر چند کسی وظیفه نداره جواب این سوال ها رو بده
از همون ابتدا که خواستم شروع کنم به خوندن کمیک ، با توجهبه تصویر یا بهتره بگیم پوستر کمیک که سوپرمن رو در حال پرواز نشون میداد و قهرمانان اون پایین ایستاده بودند فهمیدم که قراره کمیکی بخونم که ترکیبی از هیجان و حس و حال غم انگیز درونش یافت میشود
چرا که چهره سوپرمن در صفحه اول تمام اتفاقات درون کمیک
را میگوید .
این کمیک چیزی بیشتر از توضیحاتی مهم و غم انگیز با حس و حالی عجیب که از زبان لوئیس لین میخونیم نیست
صحنه فاش شدن هویت کلارک خیلی غیر منتظره و سرشار از افسوس برای ما بود که میگوییم چرا بایداینطور میشد
راستش در کمیک من خیلی این جمله رو برای خود تکرار کردم (( چرا باید اینطور میشد ؟! ))
چه بر سر مرد فردا امد ؟
جمله ای که باهاش این کمیک رو شروع و تموم کردم باعث شد که برای اولین بارحس کنم که قراره برای سوپرمن دلسوزی بشه در این کمیک !!!
بله ، اینطور هم شد
حتی اگه قوی ترین مرد جهان هم باشی بازم پستی بلندی های زندگی باعث میشن تو احساس غم کنی و تنها را دست و پنجه نرم کردن با این مشکلات هست که به خوبی در این کمیک تمام این حس ها را را تجربه کردیم
شروعی عالی و پایانی فوق العاده دیدیم که فقظ ترکیب این دو لحظه ها باعث میشد اتفاقت وسط کمیک جذاب و بی نظیر باشند
این کمیکی بود که حس خستگی موقع خوندنش بهم دست نداد و همواره لذتی کامل از ش میبردم
من در ۵۰ صفحه تونستم کاملا با تمام شخصیت های کمیک ارتباطی راحت پیدا کنم و هر شخصیت را کاملا درک کردم
خب دوستان
بیاید نگاهی به جمله ای که در اول نقدم زدم بندازیم
(( این کمیک چیزی بیشتر از توضیحاتی مهم و هیحانی با حس و حالی عجیب که از زبان لوئیس لین میخونیم نیست ))
حالا که من در نقدم ویژگی های کمیک رو گفتم ، خودتان بگویید مگه برای موفق بودن یک کمیک چیزی بیشتر از این ها هم نیاز هست ؟؟!
ترجمه و ادیت کمیک به نحوی بود که حتی گاهی وقتی خیلی صحبت های رد و بدل شده بین شخصیت ها زیاد میشد بازم احساس شلوغی یا کم حوصلگی نمیکردیم
از کسایی که این کمیک رو ترجمه و ادیت کردند متشکرم .
نه نخوندم
ولی جان بیرن رو فقط با ایکس من هایی که با کلرمانت کار کرد یا اون run خارق العاده اش تو فنتستیک فور حال میکنم
به شدن کاراش نوسان داره ولی اگه کارش بگیره، شاهکار خلق میکنه
چشمام درد میکنه نتونستم زیاد بنویسم
نقدت خیلی خوب بود. به نکات درستی اشاره کردی
ولی یه نکته که تقریبا هیچ کس بهش اشاره نکرد استفاده واقعا موثر و احسن از دشمنای سوپرمنه
الن مور عالی از اونا در پیشبرد داستان استفاده میکنه
همه سر جای خودشون هستن .البته من تو سایت هوادارای سوپرمن میخوندم که انتظار داشتن نقش لکس لوثر تو داستان بیشتر باشه. الان که فکرش رو میکنم میبینم درست میگن. نمیدونم چرا معمولا تو این داستان ها که قراره اخرین ماجرای قهرمان ها بشه، اینکارو با دشمنای درجه یکشون میکنن. یادتون باشه تو تجدید عهد هم به شدت جای گرین گابلین خالی بود.
راجع به آخر داستان هم توضیح میدید؟ منظور نیل گیمن از اون بچه چی بود؟ نماد امید؟ میخواست بگه بتمن هرگز نمیمیره؟
کلا هرچی از این کمیک برداشت کردید رو میتونید توی یه کامنت انتقال بدید به بنده؟!
خیلی خیلی ممنون
ببین گفتم که، استاد نیل گیمن کبیر نوشته...
باید کاملا درکش کنید... اون کمیک در حقیقت مثل همون قضیه سریال شرلوک یا جوکر در کیلینگ جوکه... هیچکس نمیدونه چطور مرده بتمن ( اینم بگم که اون دنیا یه دنیای موازیه ) و برای همین یه داستان ایده آل ( همونجوری که دوست دارن بتمن بمیره ) رو تعریف کردن... مثلا کت وومن اگه برید تو کف داستان اون متوجه می شید...
اون صحنه آخرم یه تناسخه... یعنی روح بتمن در جسم یک فرد جدید تناسخ میکنه...
همچنین لازم به ذکره بتمن همیشه تو دیسی بوده و هست... همیشه جایگزین میشه...
********
( نوشتن نقد برای این کمیک چندان مناسب نیست و تقریبا غیرممکنه... بیشتر ترجیح میدم یک تحلیل از وقایع بنویسم. )
********
چه بر سر مرد فردا آمد؟
اولین قسمت کمیک ، دست نوشته ای از استاد آلن مور بزرگ است... قطعا همه این دیالوگ را شنیده اید :
"نگاه کنید! به آسمان نگاه کنید! اون یه پرنده اس! اون یه هواپیماس! اون سوپرمنه!"
اما در همین نوشته آلن مور میگوید که "پرنده و هواپیما هست... اما سوپرمن ده سال پیش مرد!"
همچنین آلن مور این نوشته را با جمله "این یک داستان خیالی است، مگر قرار بود چه باشد؟" به اتمام میرساند... چیزی که گواه بر ماهیت این داستان است، برخلاف بقیه، آلن مور میداند که واقعیت در برابر تخیل بسیار خوار است و تخیلی بودن یک داستان نقطه قوت آن محسوب میشود...
داستان این کمیک، خارج از داستان های اصلی سوپرمن و در زمین ۴۲۳ اتفاق میافتد... جایی که حماسه ای برای پسر کریپتون رخ میدهد...
روایت داستان توسط لوییس لین انجام می شود، پس اصلا به درستی داستان اعتماد نکنید، آدم ها همیشه میتوانند دروغ بگویند!
ابتدا میبینیم که بیزارو، بی آزارترین دشمن سوپرمن که به شخصه همیشه دلم برایش میسوزد در بازی احمقانه ای از جانب دست های پشت پرده گیر میافتد و سریعا در این بازی فدا میشود...
سپس هویت سوپرمن توسط اکشن فیگور هایش فاش میشود ( که به نوعی نماد خود اوست، سوپرمن با گفتن رازش به بقیه خود این دردسر را به وجود آورد ) و اینطور است که کلارک کنت حذف میشود و داستان کاملا به مرد فردا اختصاص میابد...
پس از آن سوپرمن اشاره میکند که وقتی یاقیان قاتل شوند، معلوم نیست که قاتلان چه میشوند... و بلافاصله حرفش به هدفی میرسد، دو دشمن بزرگ او، با هم ادغام میشوند و بدترین کابوس سوپرمن را برای او رقم میزنند... برترین دشمنان سوپرمن در این داستان برمیخیزند و کارهایی را میکنند که سوپرمن در بدترین کابوس هایش آن هارا ندیده بود...
سوپرمن که مثل همیشه مسئولیت تمام دنیا را بردوش میکشد ، تمام دوستانش را به قصر تنهایی اش میبرد ( در واقع این حرکت جدا کردن سوپرمن و دنیایش از بقیه است، این داستان فقط بر روی او تمرکز خواهد داشت و هیچ شخصیت نامربوطی در آون نباید دیده شود ) و امنیت نسبی برای آنها به وجود میاورد...
بعد از آن هم دشمنان سوپرمن گرد هم می آیند تا کاملا یک نبرد خیر وشر را شاهد باشیم... در همین کمیک، تمام سورس متریال سوپرمن دیده می شود، تمام جوهره شخصیت او و شخصیت های مکملش نشان داده می شوند و تمام ناگفته ها گفته میشوند... و رویدادی شروع میشود که کاملا همانند آخرالزمانی برای سوپرمن و دنیایش به نظر میرسد...
قهرمانان و دوستان دیگر سوپرمن وارد ماجرا میشوند، اما آلن مور درست فهمید... این قضیه کاملا مربوط به سوپرمن است و بهتر است دوستان سوپرمن تا آخر داستان صبر کنند تا داستان سوپرمن، حول محور خود او و دنیایش بچرخد و دیگران درش نقشی نداشته باشند...
با از پا در آمدن هر متحد سوپرمن، دشمنان سوپرمن کمتر میشدند تا بالاخره تنها سوپرمن بماند و دشمنان اصلی و بزرگ او...
در آخر هم همه مهره ها کنار رفتند، و بالاخره دشمن اصلی او، از سایه ها بیرون آمد... مکسپزپتلیک. دشمنی که سوپرمن را تمام این مدت به بازی گرفته، و بخش بزرگی از روح سوپرمن را با کشتن عزیزان و تغییر زندگی او از هم دریده... نبردی بین این دو صورت میگیرد و چهره اصلی و اهریمنی مکسپزپتلیک نمایان میشود و در نهایت سوپرمن خشمش را کنترل نمیکند و مکسپزپتلک نابود میشود... کاری که سوپرمن انجام داد، شکستن قسمش برای به قتل نرساندن دیگران بود...
در نهایت هم میبینیم که او به اتاقکی از کریپتونایت زرد میرود و قدرت هایش را از دست میدهد... به نوعی میتوان ردشدن سوپرمن از آن اتاقک، همانند رد شدن سیاوش از آتش دانست... سیاوش از آتش رد می شود تا بیگناهی اش ثابت شود، و سوپرمن از آن اتاقک رد میشود تا قدرت هایی که نتوانست از آن ها در راه درست استفاده کند، خلاص شود ( همانند شعار اسپایدرمن ، قدرت زیاد مسئولیت زیاد به همراه داره و سوپرمن برای لحظه ای از اجرای این مسئولیت غافل شد. )
سپس هم لوییس لین به روزنامه نگار میگوید که او حتما مرده و یخ زده... اما همانطور که گفتم راوی این داستان آدم است، کسی که برخلاف روایت های سر راست، نمیتوان به گفته هایش اعتماد کرد، حتی میتوان گفت که بخش هایی از این داستان که لوییس لین تنها شاهد آن بوده و یا شاهدان دیگر آن مرده اند،کاملا ساختگی اند ( برای مثال به نظرم صحنه ای که سوپرمن درون اتاقک کریپتونایت زرد رفت فقط دروغی از جانب لوییس لین که تنها شاهد ماجرا بوده ، است )
.....
بهترین قسمت این داستان، این بود که سوپرمن مرز ها را شکست و تقدیرش را خود بر دست گرفت، نه آنکه به سخنان مردمان آینده که تنها میگویند: "مرد فردا امروز میمیرد!!" تکیه کند و تسلیم سرنوشت شود... ای کاش متوجه می شدند که لقبش مرد "فرداست"، "امروز" جایی برای مرگ او نیست...
این سخن با آب زر باید نوشت
گر رود سر برنگردد سرنوشت
سرنوشت من کز اول حق نوشت
خوشنویس است او نخواهد بد نوشت
عمو مختار فکر کنم علت این موضوع معدود بودن تعداد شماره ها و یا صفحات کمیک باشه. یعنی نویسنده چون می خواد تمام تمرکزش رو روی روایت یک داستان مستقل بزاره و کاری کنه تک تک شخصیت ها بدرخشن مجبوره کم تر به بعضی شخصیت ها بپردازه؛ به عبارت دیگه گاهی اوقات اون کمیک کوچیک برای اون شخصیت منفی بزرگ خیلی کمه.
درباره ی تجدید عهد هم درست می گید. به نظرم اسلات می تونستش از گرین گابلین هم استفاده کنه ولی انگار که از این کمیک می خواست به عنوان یک spotlight برای ریجن استفاده کنه.
و ممنون از عمو مختار ثقفی که توضیح دادید منم برام سوال بود همون اول که طرح روی جلد کمیک رو دیدم و تعجب کردم دیدم فقط همین توشون غریبه..
من چون معمولا خیلی وقت ندارم یه نقد پرجزئیات بنویسم سعی میکنم فقط احساسمو بگم و برداشتمو بنویسم:
بازهم یک شاهکار از آلن مور
این کمیک یه کمیک خاص بود,که باری دیگر اهمیت سوپرمن روبه عنوان فرد شماره یک دی سی به نمایش می گذاره ودر خور اون داستانی رو خلق میکنه که نشون میده درشرایطی سخت که ناگهان همه چیز زیر ورو میشه و مشکلات فراوان و قدیمی و جدید به آدم حمله ور میشن,و وقتی اطرافیان فرد به خطر میفتن و دیگه زندگی عادی فرد متوقف میشه,عکس العمل فرد دراین وضعیت خیلی مهمه,اگه کنار بکشه,اگه اگه ارزش هاش رو فراموش کنه,و یااگه بمونه ومبارزه کنه,هرکدوم تاثیرات خودشون رو بر زندگی فرد و اطرافیانش میذارن,و دراین شرایط مهمه که آدم مقاومت کنه وکار درست رو انجام بده, و سوپرمن به عنوان یه الگو برای تعدادی بیشمار,اهمیت موضوع "فداکاری" رو به ما ثابت میکنه.که هرکاری ما بکنیم روی زندگی اطرافیان(بیشتر نزدیک)ما تاثیر داره و گاهی این تاثیر خیلی زیاد میشه.زمانی که لازمه ما فداکاری کنیم,نمی تونیم بخاطر ترسمون یا خودخواهی مون این موضوع رو فراموش کنیم,ولی همیشه اگه افراد عزیزی در زندگی ما وجود داشته باشند,فداکاری معنا پیدا میکنه,گاهی اوقات هم شاید انگیزه کافی وجود نداشته باشه,شاید باوجود تلاش ها مردم اعتنایی به فرد نمی کنند,.لی هرچقدر هم که انکار کنند این فداکاری در خاطرشان خواهد ماند و از فرد به عنوان یک قهرمان یاد میکنند,و فرد با کاری که میکنه سنجیده میشه,و درنهایت این گونه است که یک قهرمان متولد میشه
و این موضوعیه که که توی خیلی از کمیک ها می بینیم,قهرمان واقعی یک فرد قوی هیکل,عضلانی و باقدرت های ماورا الطبیعیه نیست,بلکه کسی است که مردم در ذهن و قلبشان و یا در یاد وخاطرشان از او بعنوان یک قهرمان یاد میکنند.
و یا اینکه شوهر لوییز همون سوپرمنه؟
و نقد: این کمیک طراحی فوق العاده ای داره و چند چیز رو به ما میگه وقتی سوپرمن کسی رو بکشه دیگه سوپرمنی وجود نداره.چرا چون معروفیت سوپرمن بخاطر همینه که قدرت مند ترین شخصیت که رو زمین هیچ کس رو نمیکشه! فکر کنین قدرتمند ترین باشین و وقتی یه دشمن فوق العاده خطرناک و قدرتمند رو بکشین از دست خودتون عصبانی بشید! و دست به خدا کشی بزنین واقعا کی بغیر از سوپرمن میتونه همچین کاری بکنه؟
من عاشق اون صحنه بودم که دوستان سوپرمن و کریپتو مردن و تنها اشکال این کمیک اینه که لیگ عدالت رو بد نشون دادن همینجوری یه جا وای میستن و به دیوار مشت میزنن!
به جای اینکه یه فکر دیگه بکنم همینجوری به اون حباب مشت میزنن اینکه نشد آخه بتمن به داشتن نقشه معروفه اون وقت این کارو بکنه؟
و یه موضوع قابل بحث دیگه این است که چرا سوپرمن رفت به قلعه تنهایی اگه دنبال جای امن بود لیگ عدالت بهترین جا بود.
اگه بکنم و شزم و واندرون و بقیه اعضا لیگ عدالت باشه جاش خیلی امن تره پس چرا این ریسک رو کرد
البته برای جریان داشتن داستان نویسنده ها مجبور بودن ولی به ها حال یه موضوع ست دیگه
سلام
خطر اسپویل برای کسانی که هنوز این کمیک رو نخوندند.
سوپرمن وقتی وارد اتاقی شد که توش کریپتونایت طلایی بود قدرت هاش ازش گرفته شد اما زنده موند و همون شوهر جدید لوییز لینه.
سلام خیلی ممنون بابت پاسخ دهی .
فقط یک سوال شما از کجا فهمیدید که شوهر جدید لوییز این همون سوپرمنه؟
سلام مجدد
شما صفحه آخر رو اگر نگاه کنید و به حرف های سوپرمن توجه کنید متوجه میشوید که داره خودش( سوپرمن ) رو کوچک نشون میده و لوئیس هیچی نمیگه! بعد هم طراحی های صورت شوهر لوئیس لین خیلی به سوپرمن شبیه بود. و البته نویسنده و طراح دارن خوشبختی اونا رو نشون میدن و گرنه اصلا دلیلی نداشت اونا رو نشون بدن.
و البته شما مورد ۱۰ این مقاله رو بخونید.
spidey.ir/.../...
کلا فکر نمیکنم کریپتونایت طلایی اعضای کریپتون رو بکشه.
به نقل از SOBHAN:
اولا شما گفتیم لیگ عدالت رو بد نشون میدن شما ببینید هر کس هر قدرتی داره وارد اون حباب میکنه و البته بتمن هم انیشتین نیست که در هر موقعیتی سریع یک فکر بکر به ذهنش برسه و تازه به اونجا رسیدند و دارند زور بازوشون رو امتحان میکنند.
و البته این داستان سوپرمنه نمیتونن که نیم ساعت وایسن بعدش هم معلوم بشه که هیچ کار نمیکنند.
دوما شما میگید که چرا اونا رو به قلعه تنهایی برد. اولا اینکه میتونن مثلا خیلی راحت بگن که اون موقع به عنوان مثال لیگ عدالت حضور نداشت و قرارگاه اون ها جای امنی نبود. بعد هم مقر لیگ عدالت وسط شهره ( تا اون جایی که من میدونم ) و خیلی هم تابلوئه و اینکه سوپرمن فکر نمیکرد کسی دستش به قلعه تنهایی برسه و البته نمیتونستن که وسط شهر جنگ کنند و جون مردم رو به خطر بندازند. البته سوپرمن هم خیلی سریع اونا رو برد به قلعه تنهایی و شاید اصلا نمیدونست( حواسش نبود ) یا به همین دلایلی که گفتم نمیخواست اونا رو به اونجا ببره.
به نظرم شما ذهن خودت رو با این چیز های کوچیک درگیر نکن چون مثل فیلم های سینمایی راحت میشه براش یک توجیه پیدا کرد. شما به این قصه سرایی و طراحی و شخصیت پردازی سوپرمن ( زک اسنایدر یاد بگیره ) و همراهانش توجه کن به یک شاهکار هنری!
این کمیک از نظر هنری و داستان نویسی یه شاهکاره
پر از نکات مخفی و ارجاعات به داستانهای تاریخ سوپرمن
این کمیک کاملا قابل قیاس با بازگشت شوالیه تاریکی بود و در اون تقریبا خلاصه ای از حدود ۶۰ سال تاریخ سوپرمن داشتیم
حال و هوای اون هم کاملا آدم رو به یاد قدیم مینداخت که خیلی جذاب بود
و یک نکته جذابش هم اینکه در این کمیک چند دهه قبل از اینکه جاناتان کنت به سوپرمن تبدیل بشه برای اولین بار با اون آشنا شدیم
اما نظر شخصیم رو بخوام بگم واقعا قلبم شیکست
یعنی اصلا پایانی نبود که برای این قهرمان تصور میکردم
به شخصه پایانهای زیادی از ابرقهرمان های مختلف دیدم ولی هیچکدوم به این اندازه قلبمو به درد نیاورد
البته ترجمه و ادیت بینظیر و کاملا بی نقص بود
با تشکر از وبسایت خوب اسپایدی
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا